غمنامهی ریواس
غمنامهی ریواس
فرزانه قوامی (شاعر)
از سیحون و جیحون و هر مرز آبی و خاکی گذر کردم
از رودهای خروشان و چند دهان بسته به خشم
از هوای بستهی اتاقم در شبی آلوده به مهتاب
از آتش نزاع و وداع با لحظههای خاص
گذر کردم
از رویای باکرهای که به نور دل میبست و ستاره میزایید
از چنگال اوهام لای دیوارها و چند پرنده که هوا را نمیخواستند
از صدای تو که هر بار میخواندی و شوق را میدراندی و کوه بر سینهام میلرزاندی
از کودکی که رهایش کردم و گفتم
باش تا ابدیتت فرابرسد
گذر کردم
از دردی که به دامانم آویخته بود و عشقم که ناشیانه میورزیدم و میورزیدم
از جایی که خالیاش وسیع بود و پهنای دلم را تنگتر میکرد
از آن پنجره که با خود به هر جا میبردم و باز نمیشد و باز میبردم
گذر کردم
شبهایم کوتاه
روزهایم کوتاه
زبانم را بریدم
و به نوری در مرکز زمین پیوستم
دیگر بار برخاستم و گفتم
در هیئت اسبی نجیب دست بر گردهام بسایید
روزهای تیرهتر از تیرهای در راه است
شب هرگز انس نخواهد گرفت با ما
میگویند جهان را که آفریدند
تو بودی و ما نبودیم
ریواس بود و کرفس و گلدانه
کرفس بود و ریواس و گلدانه
چه کسی با جامهی خونین در هیاهوی میدان گم شد
چه کسی دستانش را پنهان کرد و به چشمانش گفت:آرام!
چه کسی در خلوت خاموشان فرورفت
و دهان کجش را به ما نشان داد
چه کسی روی سکهی قلب خود نوشت
خط مرا به زر بگیرید و به دل بسپارید؟
چه کسی شانهی مرا به وقت درد تکان داد و گفت تو میتوانی
تو بودی و ما نبودیم
ریواس بود و کرفس و گلدانه
کرفس بود و ریواس و گلدانه
- درباره نویسنده:
- تازهترینها: