یادداشتی بر «خانه گربهها» نوشته هیوا قادر
در داستان “خانه گربهها” مؤلف در صدد بازنمایی نوعی زندگی همراه با تمامی وجوه ناسازگار آن است. محیط اجتماعی که به حداکثر فشردگی و پیچیدگی رسیده است، راویی که در خلوت و انزوای بی منفذ بیشتر به صورت واقعیت یگانه با آن درآمده است به سبب جرمی که مرتکب آن شده محکوم به کاراجباری در خانه گربهها گشته است. موقعیت متناقض نما و کم و بیش تراژیک شخصیت (یوسف) از همین مکان آغاز میگردد. تضادهای هستی و آگاهی با تبعید وی، نقطهی عطف دگرگونی قاطعی در سیر تحول شخصی او ترسیم میشود چرا که همواره هم سرزمین و هم موجودیت خویش به مخاطره افتاده است و هویتی ثالث را دریافته تحت عنوان سوژه ی سرگردانی ، آنهم با ریشه هایی ژرف در ضعف و نارسایی تحولات سیاسی و فرهنگی و جابه جایی سرزمین که عمیقا مسئله آفرین می باشد و به مانند یاخته ایی مرگبار درک میشود.
شخصی که از زادگاه خود گسسته و همواره در ستیزه ها و کشاکش های عصر خود به گسترده ترین طیف ممکن با دنیای پیرامون خود بیگانه است اگر چه در ظاهر در طی دوران محکومیت موضعی نسبتا میان تهی در آرامش را بازنمایی میکند اما در حقیقت قاعده ی طردشدگی و تنهایی انسان را نشانه می رود ، سازگاری آمیخته به بی میلی بر همه ی حوزه های زندگی یوسف، و ظهور دوباره ی شکاف هایی که در کمین اند منجر به ورود استعاره ی مهاجرانی از حیواناتی مانند گربه با نژادهای مختلف در داستان میشود تا بر ناهمگرایی بی پایان روابط انسان ها پرتو افکند و بی درنگ تنهایی انسان را تمکین کند.
مولف کرد ، مقوله ی ادبیات مهاجرت را در عصری انحطاط زده روایت میکند با مضامینی اعتراضی بر علیه فساداجتماعی، عدم آزادی و اسارتی که همگی مبدل به بی هویت گشته است.
گسست های ناگهانی در پیوستگی بر اثر تکانه های مکرر بر کل ساختار جامعه ای که زمام اداره ی آن به دست بحران های جهانی و انقلاب هاست. بااین همه به طور عمده ، یوسف،وضع اکنون خود را دردناک تر از هر نظم اجتماعی پیشین درک میکند در عین حال، قاعده های اخلاقی که این فشار را انتقال می دهند به مراتب کم بدیهی تر و کم اجباری تر از جامعه ی پیشین می نمایند. تنهایی هنرمندان، وانهادگی آنها به خویشتن که زاده ی همین موقعیت است فقط بر اثر ایدئولوژی ذهنی تشدید و تعمیق میشود و ستیزه های عینی و ذهنی را شدت می بخشد.
از این جاست که مخاطب شاهد بی هویتی تمام عیار میشود برای نویسندگان و ادبیات مهاجر ، جهان ویرانه ها در خلائی که به واسطه ی حضور گربه ها تعدیل می یابد تا شاید بتواند آن انزوای مفرط انسانی را به قواره ی داستان درآورد.
مخاطب با تامل بر خانه گربه ها ،تکه پاره های گسیخته ی واقعیت را می بیند گاه در کنار یکدیگر و گاه بسیار جدا از هم و در جداافتادگی و نیز سلطه ی نامحدود رنج بی سرزمینی و انزوا سربرآورده و شعاع های موجبات و عوامل تعیین کننده ی درونی آن را چنان محدود ساخته که برغم کوششی آگاهانه هرگز نمی توان بر گستره ی واقعیت و عدم هویت با موضوع سازگار شد. راویی که خود ناظر این رویدادهاست ، جلوه یی بسیار روشن از این مخمصه ی مدرن به دست می دهد و ناگزیری روابط انسان بر پایه ی سرشت اجتماعی را بی اعتبار می سازد و انسان به دنیای گربه ها متمایل میگردد چرا که نوع روابط بر پایه ی تهی مایگی انسانها استوار گشته است و هر جا که این شکاف ها با جانشین هایی مانند گربه پر می شوند ، ما را به تحلیلی روانشناختی سوق می دهند گویی انسان در میان ناپدیدشدگی تدریجی و روابط کژگونه با سایرین و نیز استمرار مطرود انگاریی ، تمام پیوندهای خویش را از هم فرو می پاشاند.
روایت خانه گربه ها نسبت فرد و محیط را با تکامل شیوه ی روایتی که بتواند چنین تاثیری در ذهن مخاطب بگذارد ، با گربه ها همجوار می سازد و همچون سلسله مراتبی اخلاقی از پاسخ های ممکن به مسائل انسانی پرده بر میدارد تا نگاه سلبی از هویت، این دور نما هم از آغاز داستان در کار خود قصد واقعی را بازشناساند و هم واکاویی مولفه های ادبیات مهاجرت را برای مخاطبان عرضه کند.تاثیر فلج کننده ایی که یک مهاجر وتبعیدی متحمل شده و با ناهنجاری ها و کژروی های آگاهی درهم آمیخته است.نویسندگانی که در کشور مقیم برغم تلاش و تکاپویی جان فرسا برای تثبیت جایگاه و جست و جو برای هویت ناکام مانده یا درنهایت توفیقی نسبی می یابند. درتمامی داستان های مجزای خانه گربه ها، این خطوط متقاطع تنهایی شکل دهنده ی داستان بوده که به تناسب حقیقت موجود آشکار شده است. از همین روست که انزوا و جداافتادگی در زمان حال و هم در مورد محتوایی امروزینه ومعاصر به گذشته ای دور انتقال یافته است چرا در زیست بوم مولف ، بحران جنگ سایه افکنده ، پس این غرابت پیوسته در مرز خصیصه های اساسی از گذشته و آینده ادراک میشود ؛تبعید و مهاجرت در عرصه ادبیات به گونه ایی در مدار گمگشتگی یک سر فروپایه ، تجلی بی وطنی از حیث انسانی تنزل یافته است.
کارینا، بدون آن که از سرجایش تکان بخورد در فکر فرو رفت و نگاه دقیقی به من انداخت و گفت” هر چه بیشتر انسان ها را می بینم، بیشتر از گربه ها سپاسگزار می شوم” این نکته پیش از آنکه بتواند گرایش انسان را بر گربه ها مورد تحلیل و ارزیابی قرار دهد و سنخ نیرنگ باز انسان و اجتماع را ترسیم سازد ، در به کارگیری گربه ها میزان استعداد و دیدگاه مولف را غنا بخشیده است و نیز با این انتخاب خصیصه ی مهمی را به داستان افزوده است ؛گربه هایی که در هر شرایطی سازگارانه تکامل یافته اند و مهاجرانی دیرینه محسوب می گردند و متعاقبا به واسطه ی چنین انتخابی بر شکلی از واقعیت شوریده که متکی بر تنهایی انسان ها با هویت تحریف شده با آمیزه ای از شگفتی و دریغ ، آکنده از انحطاط و حماسه ی زوال و تباهیست.
مخاطبی که زیر سطح بی حرکت و ساکن عامل های نامرئی انهدام ، به همین سان می تواند روزی را در زندگی شخصی هنرمند ببیند و وصف کند و جریان رو به زوالشان را حس کندو بر جستگی انزوایی را بازشناسد که از درون به مدد تحریف معنادار در هویت شخص متزلزل گشته است ، جایی در این گوشه و کنارشکاف بزرگ میان علت و معلول هر اندازه جریان آرام امور طبیعی تر پدیدار شود، این نگرش بی سرزمینی ، واقعی تر و ژرف تر خواهد بود . در واقع حالتی از احساس تنهایی به روشنی سربر می آورد و پنداری از سرچشمه ی واحد که آن چنان گسیختگی اجتماعی را بر جای گذاشته است که لازم نیست تراژدی انحطاط آرام و آهسته در سراشیبی تدریجی در موقعیتی واحد خلاصه شود چرا که نشانه های استمرار هویت سلب شده و ادبیات مهاجر درهم تنیده اند.
ویکتور اشکلوفسکی یکی از فرمالیست های روس، این نظریه را پیش نهاده که آثار ادبی از طریق فرایند “آشنایی زدایی” عمل میکنند،یعنی با استفاده از صناعاتی چون وزن تجربه ی که برایمان آشنا بوده اند به وجه دیگری نشانمان می دهند و به این ترتیب ما را وامیدارند تا به آنها جور دیگری نگاه کنیم”
در داستان “خانه گربه ها” مولف هیوا قادر متناسب با همین رویکرد ،انگیزه و غایتی که برای هر انسان مهاجر یا در بند را در موقعیتی تحمل ناپذیر در همان انزوایی که بسر می برد در شکوه دریافت های خوانندگان و هویت از دست رفته با زبانی بدون تکلف و تصنع و با نثری منسجم و بلیغ روایت کرده است.
بی گمان اثرگذاری متن از لذت آفرینی و تکان دهندگی آن آغاز میشود اما انگیزه ی انتشار”مواجهات” آن است که اثری چنین به واسطه ی گره خوردن بر دغدغه های یک نویسنده و مسائلی که با آن درگیر است به چیزی بیشتر از لذت متن بدل شوند و این ممکن نمی شود مگر آنکه نیروی متن ،ما را حرکت دهد و به سوژه های درگیر با “امر واقع” بدل سازد و این یعنی تجربه ی خواندن کتاب و اثری این چنین به مثابه ی مواجهه بر آشوبنده ای عمل میکند که می تواند آنچه را پیشتر ناگفتنی و نادیدنی بود دیدنی و گفتنی سازد و از خلال آفرینش امیال و علایقی که به ابژه های خود می چسبند و یا چنین ابژه هایی را خود به وجود می آورند، ژست های افکارمان را تغییر دهد و بر روی تصمیم هایمان اثر بگذارد و در یک کلام زیستمان را دگرگون سازد.
بدون شک ترجمه ی ارزشمند مریوان حلبچه ایی کمک شایانی بوده است در زنده کردن نیم مردگی متن ها برای فارسی زبانان چرا که مولف اثر خانه گربه ها به زبان کردی به نگارش درآمده است.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها: