![شعر «پرفورمنس» از جمشید عزیزی](https://shahrgon.com/wp-content/uploads/2025/02/FrontImage-Azizi-150x150.webp)
زیبایی نکبتبار بچهها
![زیبایی نکبتبار بچهها](https://shahrgon.com/wp-content/uploads/2024/03/fpformat.shapour.png)
شبگیری را میستایم که هرگز دروغ نبوده است
و صورت تابناک بچهها را به هم رسانده است.
سکوهای فرسودهی رود را با پنجههای قلمی سابیدیم.
حلقههای شاد و برنز یواشیواش جادهی شکوفا را انباشتند، آه.
هر شب تا دیروقت یک شانهام که سورمهای بود، همسنگ چشمهای میسوخت.
گاهی ناخواسته پهلو به پرچینهای سرد بهشت میدادیم
و هر بار که جیغ میکشیدیم، از ما بهتران تشتهای کوچولوی خود را
با کلوخهای ماه آذین میبستند.
جای خوبی بود پس از شامگاه تا بازی کنیم با
خشتهای و یالهای کوتاهی که شانهها را سایهاندود کرده بودند، آه.
هوای شوری را که بر شانههایمان دلمه بسته بود، میتوانستیم در کنار بگیریم.
و در دلِ جوبارهی سخت گاهی ترکهی خونیمان را فرو میکوبیدیم.
و شوریدهوار برادههای دیدگانمان میشکفتند.
آه آه آه، رفیق
رؤیاهایت، رؤیاهایت
سکهی رؤیاهایت
صورتکهای آزرمگین
و کنیزان زرخریدی
که نشانگاه هیچ واژهای را
تا امروز بلد نبودند
غبار رنگوروی خاموشمان را
همه عمر پرستش میکنند.