در باره هنرمند محجوب و صمیمی شهرما؛ هوشنگ لطیف پور
در گشت و گذار اینترنتی با نام هنرمند نام آشنا و دوست داشتنی هوشنگ لطیفپور برخوردم که دریغم آمد تا به معرفی دوباره این شخصیت هنری برای ایرانیتباران و نسل امروز – که کمتر با فرهیختگان یکی دو نسل پیش خود آشنا هستند – نپردازم. حاصل این وبگردی برای من پربار بود و آن را با شما به اشتراک میگذارم.
در حال حاضر، هوشنگ لطیفپور در ونکوور کانادا زندگی میکند و تاکنون دعوت برای انجام گفتگو با مطبوعات و رسانههای ایرانی و کانادایی را درباره کارهای هنری خود و نسلی که زیر دست او آموزش یافته و نیز بیان خاطرات پیرامون همدورهای های خود را نپذیرفته و متواضعانه میگوید من کاری انجام ندادهام. برای این آموزگار فرهیخته و پرسابقهی عرصه هنر دوبلاژ، آرزوی سلامت و طول عمر داریم.
«هفته نامه شهروند بی. سی»
«هوشنگ لطیف پور» از چهار سالگى به خاطر شغل پدر، سفر را تجربه کرد.
پدر رئیس اداره ثبت احوال شهرستان هاى مختلف بود و این سفرها، همراه با تغییر مکان مأموریت هاى پدر ادامه پیدا کرد تا سالهاى اول متوسطه، «هوشنگ لطیف پور» کلاس دهم بود که دوباره به تهران بازگشت و در همان دوران در دبیرستان دارالفنون، در اولین کار تئاترى شرکت کرد. در آنجا با افرادى نظیر «جعفر والى» آشنا شد و به این ترتیب پاى او هم به هنرستان هنرپیشگى بازشد. البته صبح تا ساعت چهار بعد از ظهر دبیرستان بود و پس از آن از خیابان ناصر خسرو تا چهار راه بهرامى را مى دوید با سر پرشور جوانى که باد بر موهایشان دست مى کشید تا به هنرستان هنرپیشگى برسد و این آغاز فعالیت هاى هنرى او بود.
«لطیف پور» مى گوید: «البته در هنرستان ها همیشه یک عده مى آیند براى اینکه به این کار علاقه دارند و عدهاى هم فقط براى گرفتن مدرک مى آیند تا در وضعیت استخدامى شان مؤثرباشد. کارمندهایى که در جست وجوى ترقى رتبه هستند.»
و طبیعى است که وى از این دسته نبود، اگر نه الآن هم مى توانست با ریتم تند و گاهى بى مسؤولیت سیستم دوبله فعلى کشور کار کند. ولى «لطیف پور» نتوانست.
در آن زمان مدیر هنرستان هنرپیشگى دکتر «نامدار» بود که از طرف دولت براى تحصیل به فرانسه رفته بود. او دکتراى داروسازى داشت و چون به تئاتر علاقه مند بود، تئاتر هم خوانده بود و در هنرستان، فن بیان تدریس مى کرد و «مطیع الدوله حجازى» معلم ادبیات بود، «خان ملک ساسانى» معلم تاریخ تئاتر، «دکتر کنى» معلم انگلیسى، «معزالدیوان فکرى» معلم سولفژ، «مهرتاش» مدرس موسیقى ایرانى و «مادام اسکمپى» مدرس باله.
هنرجویان هنرستان هنرپیشگى از جمله «هوشنگ لطیف پور» در سال ۱۳۳۱ زیر نظر «مادام اسکمپى» باله نفت را در تئاتر تهران ـ نصر ـ به روى صحنه آوردند. این باله به فشار انگلیسىها، انقلاب کارگران و ملى شدن صنعت نفت ایران مى پرداخت و اولین بالهاى بود که در ایران اجرا مى شد که البته به خاطر استقبال بسیار خوب مردم، یک ماه روى صحنه ماند.
پس از پایان یافتن دوره هنرستان، افرادى با دغدغههاى مشترک گردهم آمدند. البته در آن زمان هیچ امکانى براى روى صحنه آمدن تئاتر جوان ترها وجود نداشت. فقط تئاترهاى لاله زار بودند که آنها هم کار خودشان را مى کردند و گروهى با حضور «هوشنگ لطیف پور» ، «فهیمه راستکار» ، «على نصیریان»، زنده یاد «بیژن مفید» و … که تئاتر موجود آن زمان را قبول نداشتند، اما در کنار هم مى توانستند، متنى بخوانند و گاهى اتود بزنند. تا اینکه به وسیله «فهیمه راستکار» به «شاهین سرکیسیان» معرفى شدند و شاید بهتر است بگوییم که «سرکیسیان» را پیدا کردند.
خانه «سرکیسیان» براى رشد و ترقى ما خیلى مفید واقع شد. او موجودى عاشق بود. عاشق تئاتر و مثل همه عاشقها، کارهاى غیر عادى هم مى کرد. گاهى اوقات به ما مى گفت که به او قول داده اند، فلان سالن تئاتر را براى اجراى تئاتر در اختیارش قرار دهند ولى من فکر مى کنم او همیشه این امید را داشت که به وصال معشوق برسد.»
در منزل «سرکیسیان» این گروه به ترجمه و خوانش آثار «استانیسلاوسکى» و اتود زدن نمایشنامه هایى از جمله «همه پسران من» اثر «آرتور میلر» مى پرداختند. اما نکته قابل توجه این بود که همه هنرمندان و هنردوستان آن زمان به خانه سرکیسیان مىآمدند. از جمله «خجسته کیا»، «فرخ غفارى» و «جلال آل احمد» و… «لطیف پور» مى گوید: «آل احمد بود که به ما پیشنهاد کارکردن روى نمایشنامه هاى ایرانى را داد. البته آن موقع چیزى به نام نمایشنامه ایرانى نداشتیم. فقط پیس هاى خارجى بود که به فارسى آداپته شده بود.»
اما پس از آن «جوانمرد» و «نصیریان» به سوى اقتباس نمایش از داستان هاى «صادق هدایت» رفتند. در همین زمان «هوشنگ لطیف پور» جذب عالم نوپاى دوبلاژ مى شود و البته از حضور دوستان دیگر و هم دوره اىهاى هنرستان هنرپیشگى هم در این حرفه بهره مى برد. «پرویز بهرام»، «جعفر والى»، «فهیمه راستکار» ، «بیژن مفید» و…
در همان زمان «امیر قهارى»، سفیر اول ایران در رم، یک فیلم ایتالیایى را به ایران آورده و تصمیم گرفته بود که آن را دوبله کند.
تا آن زمان تنها یک یا دو فیلم دوبله شده و در ایران به نمایش در آمده بود. فیلم «شنل» بود که براساس یکى از آثار «گوگول» ساخته شده بود و سه ماهى براى دوبله آن وقت گذاشتند. پس از آن فیلم، بلافاصله پیشنهاد مدیریت دوبلاژ کار بعدى به «هوشنگ لطیف پور» داده شد. آن زمان، اصلاً آموزشى در این زمینه وجود نداشت و «لطیف پور» جزو اولین کسانى بود که این کار را شروع کرد. پیش از من یک استودیو «ایران نو فیلم» بود که عده اى در آنجا مشغول دوبله فیلم بودند و ما به فاصله چند فیلم، پس از آنها شروع به کار کردیم. آقاى «امیر قهارى» هم که آن فیلم را به ایران آوردند، ندیده بود اما شنیده بود که چگونه فیلم را دوبله مى کنند.
به جز او فرد دیگرى به نام «ابوالقاسم رضایى» هم بود که تکنیک دوبله را مى دانست و در هندوستان دیده بود که چگونه کارهاى صداى فیلم را انجام مى دهند و به همین دلیل توانست مقدارى به ما کمک کند. البته فقط راه و روش را به ما نشان مى داد چون خودش تکنسین بود و آن سوى کار را گرفته بود.» همزمان با کار دوبله، «لطیف پور» در کلاس هاى تئاتر «دیویدسن» در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران هم حضور یافت و دانشگاه حقوق را به خاطر همین قضیه رها کرد و به دانشکده ادبیات رفت و یک سال بعد در کلاس هاى «کوئین بى» شرکت کرد. چند تئاتر هم زیر نظر این اساتید آمریکایى کار کردند که از آن جمله مى توان به «باغ وحش شیشه اى» با کارگردانى «دیویدسن» اشاره کرد. اما در یکى از این اجراها، اتفاق عجیبى افتاد. در حالى که هیأت وزیران و عده اى از آدم بزرگ هاى مملکت براى دیدن نمایش دعوت شده بودند، «هوشنگ لطیف پور» به شکل کاملاً طبیعى تب کرد. اما این حالت طبیعى، به شکل دیگرى جلوه کرد. آنقدر که فکر کردند وى تمارض کرده و سر اجراى «مرد دوم» به کارگردانى «کوئین بى» نیامده است. پس عده اى به سراغ «لطیف پور» مى روند و او را با تب شدید و در پتو پیچیده به سالن مى آورند. پس از آن اتفاق این گروه، عطاى دانشکده ادبیات را به لقایش بخشیدند و از آن دانشکده بیرون آمدند. البته پس از آن هم نمایش «بیل باد» را به کارگردانى «کوئین بى» در تالار مدرسه دخترانه نوربخش، در خیابان حافظ به روى صحنه آوردند.
پس از آن حدود سال هاى ۴۴ ـ ۴۵ بود که به دعوت اعضاى گروه، «کوئین بى» دوباره به ایران آمد و نمایش «سیر دراز روز در دل شب» اثر «یوجین اونیل» را با بازى «فهیمه راستکار»، «هوشنگ لطیف پور» و «پرویز بهرام» به روى صحنه آورد. مدیر صحنه و مترجم کارگردان هم «بیژن مفید» بود و این، آخرین کار تئاترى «لطیف پور» بود و پس از آن بیشتر به عنوان مدیر دوبلاژ فعالیت مى کرد. «فاصله من با دوستانى که با من همکارى مى کردند، فقط یک فیلم بود. من هم آموزش خاصى ندیده بودم و در حین همین کارکردن ها، تجربه کسب کردم. البته مترجم همه فیلم هاى انگلیسى من، نابغه عجیبى به نام «بیژن مفید» بود. کسى که با خمیر نان، مجسمه هاى عجیبى مى ساخت، بدون هیچ تعلیمى، سه تار مى زد و خودش زبان انگلیسى را بدون کلاس، یادگرفته بود و از بهترین مترجم ها بود و کارهاى نمایشش هم که دیگر گفتن ندارد.»
امکانات دوبله ایران در آن زمان بسیار ابتدایى بود اما «هوشنگ لطیف پور» تنها ۴۵ روز را صرف نوشتن دیالوگ هاى فیلم «اتللو» کرد. یعنى جملات ترجمه را با لب و دهان گوینده ها میزان مى کرد.
البته ابتدا اصلاً نمى خواستند زیر بار دوبله بروند، حتى نامه اى به سفارت شوروى سابق نوشتند که این ها مى خواهند، فیلم شما را خراب کنند. در پاسخ، نامه اى از سفارت آمد که صاحب فیلم تصمیم گرفته این فیلم دوبله شود. یا خودتان آن را دوبله کنید یا کار را به دیگران بسپارید. پس از آن بود که این گروه دوباره به سراغ یکى از اساتید هنرستان هنرپیشگى به نام «هایک کاراکاش» رفتند تا با او مشورت کنند و «کاراکاش» گفت: «حالا که دلتان مى سوزد، دست کم خودتان این کار را انجام دهید.» «آن زمان فکر مى کردیم دوبله اصالت فیلم را از بین مى برد. در واقع دوبله، کارى شبیه به ترجمه یک اثر است که قطعاً قدرت خود آن اثر را ندارد. همان طور که شعر حافظ را نمى شود ترجمه کرد، آثار «شکسپیر» را هم نمى توانستیم به درستى ترجمه کنیم و البته تئاتر براى ما مقدس بود و آثار شکسپیر از چنان الوهیتى برخوردار بود که مى ترسیدیم با این کار خراب شود.»
البته پس از کودتاى سال ،۳۲ روابط ایران و شوروى به هم خورد و پیرو آن تمام فیلم هاى روسى را توقیف کردند. پس از سه، چهارسال این فیلم اجازه اکران گرفت. در این مدت دوبله در ایران بسیار پیشرفت کرده بود و با این وجود باز هم دوبله «اتللو» از بهترین کارها بود و به تدریج کار به جایى رسید که دوبله ایران در سال هاى ۴۰ و ۵۰ در دنیا مطرح شد.
در فیلم «اتللو»، «لطیف پور» نقش خوان «یاگو» بود و «پرویز بهرام» به جاى «اتللو» و «فهیمه راستکار» به جاى «دزدمونا» حرف مى زد.
«آن کار یکى از رل هاى استثنایى بود که من مى گفتم. معمولاً در کارهاى خودم حرف نمى زنم. چون باید مدیریت کار را انجام دهم. منتها در مورد آن نقش فکر کردم بهتر از هر کسى مى توانم آن را بگویم. چون تعداد آدم هایى که با ما کار مى کردند، محدود بود و کسى در آن میان نبود که بهتر از من، از عهده آن نقش بربیاید.»
«لطیف پور» معتقد است: «مدیر دوبلاژ نباید رل بگوید. چون همه چیز در لحظه اتفاق مى افتد و مدیر دوبلاژ در آن لحظه باید حواسش باشد که دیالوگ خوب گفته شود، حرکت لب ها و دیالوگ با هم تطبیق پیدا کند و احساس هنرپیشه به اندازه کافى باشد. براى بازنویسى دیالوگ هاى این فیلم، «لطیف پور» از هفت ترجمه فارسى استفاده کرد. دو ترجمه از زبان روسى به فارسى، یکى ترجمه اى با چاپ سنگى از دوره قاجار و ….»
«من همه ترجمه ها را پیش رویم گذاشته بودم که ببینم کدام یک از این کلمات، بهتر در دهان دوبلورها مى نشیند. آن موقع دوبله یک فیلم ۱۰ تا ۱۲ روز طول مى کشید. اما این کار ۴۰ روز طول کشید و مدیر دوبلاژ باید ساعت ها مى نشست و صداى هنرپیشه ها را با حرکت لب تطبیق مى داد.»
البته پس از آن، در دوره اى از کار دوبله کناره گیرى کرد و از روى بیکارى، به دانشکده هنرهاى زیبا رفت تا تئاتر بخواند. دوره اى که با سندیکاى دوبلورها دچار مشکل شدند و اعتصاب کردند. اما عده اى از همکارانشان این اعتصاب را شکستند و حاضر شدند در ازاى مبلغ ماهیانه ناچیزى به سرعت و با کیفیتى بد، فیلم ها را دوبله کنند. در یک زیرزمین متعفن و بدبو که براى واحد دوبلاژ درست کرده بودند و این گونه بود که «لطیف پور» به حالت قهر از این کار بیرون آمد. تا دوسال بعد که غفارى براى تأسیس واحد دوبلاژ تلویزیون ملى ایران به سراغ «لطیف پور» آمد و این شروع دوباره کارهاى او بود.
فیلم هاى سینمایى، مستند و …
«الآن تلویزیون سرى کامل فیلم هاى «برگمن» را به صورت دوبله شده دارد. البته آن موقع هم که ما این کارها را دوبله کردیم، این شرط را گذاشتیم که روى آنتن نرود. چون براى جامعه آن زمان، زود بود و فقط «توت فرهنگى هاى وحشى» از تلویزیون پخش شد.» علاوه بر این «لطیف پور» در آموزش دوبلورهاى بسیارى مؤثر بوده است. مدیر دوبلاژهاى امروز که وقتى آمدند آنقدر کوچک بودند که هنوز نمى توانستند، روى صندلى بنشینند. اما سال ۱۳۵۶ درست زمانى که شرط ماندن و ادامه دادن در ایران، عضویت در حزب رستاخیز بود، «لطیف پور» تصمیم به مهاجرت گرفت. دوسالى در لندن بود و پس از آن عازم کانادا شد. ولى پس از آن دیگر در دیار غریب نتوانست به کار دل بپردازد. اما در سفرهایى که به ایران داشت، براى ماندن در آن دیار، انرژى مى گرفت و حالا هم مدتى است که همراه با همسرش براى ادامه زندگى به ایران آمده است*. اما دیگر کار دوبله نمىکند.
«با این سرعتى که اینها کار مى کنند، من نمى توانم کار کنم. دیگر صاحبان کار، به آن معنا ارزش کار را نمى دانند. فقط مىخواهند برنامه هاى ۶ کانال تلویزیونى را پر کنند. البته گاهى کارهاى خوب هم در این میان دیده مى شود، اما من دیگر کار نمى کنم.»
اما چه حیف که «هوشنگ لطیف پور» نام هیچ کدام از فیلم هایش را یادداشت نکرده است. مرحوم «ژاله کاظمى» پیش از رفتنش گفته بود دفترچه اى دارد که نام تمام فیلم هایى را که دوبله کرده اند، از همان آغاز کار، یادداشت کرده است، گفته بود: اگر موقعى لیست فیلم هایت را خواستى من دارم و «هوشنگ لطیف پور» آن دفترچه را ندید یا شاید نخواست تا «ژاله کاظمى» هم رفت…
برگرفته از وبلاگ دوبله فارسی
توضیح:
* هوشنگ لطیفپور پس از چند ماه سکونت در ایران، مجدداً همراه همسرش به ونکوور کانادا برگشت.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید
mamnoon az in maghalei ke gozashtid, ma mardome iran hamishe sedaye zibaye ishan ra be yad darim, che khoob ast ke az in honarmandan yad shavad