متن سخنان کوتاه هادی ابراهیمی در مراسم یادبود مانانام نادر گلچین
[clear]
با عرض ادب و ابراز همدردی با دختران گرامی هنرمند عزیزمان نادر گلچین؛ نغمه و نگین و نازنین، همچنین همسران و فرزندانشان که این روزها را به سوگ نشستهاند.
تشکر میکنم از خانواده عزیز نادر گلچین که از من خواستند تا خاطراتم را در مدتزمان کوتاهی که نادر گلچین در ونکوور حضور داشت در این مراسم بازگو کنم.
به واقع امروز، ما در اینجا گردِ هم آمدیم تا زندگی را ستایش کنیم و زندگیای که مانایاد، نادر گلچین زیسته برشمریم.
امروز در ستایش زندگیی زیستهی نادر گلچین و فردا کی و کجا پیمانهی عمر کی بهسر رسد:
خیام عزیز و متفکرمان به حافظهمان راه مییابد:
چون عمر به سر رسد چه شیرین و چه تلخ
پیمانه چو پر شود چه بغداد و چه بلخ
می نوش که بعد از من و تو ماه بسی
از سَلخ به غٌرّه آید از غره به سلخ
[clear]
باری! نادر گلچین بهخاطر جنس صدایش و اجرای ترانه و تصنیفهای: «من دیگه بچه نمیشم»، «بوی بهار» و «مرغ سحر»، برای من از جایگاه ویژهای برخوردار است. تصنیف مرغ سحر او برای بسیارانی دلنشین و ماندگار بوده که خاطرهی جوانی چند نسل با آن شکل گرفته است.
در مورد شناسنامه هنری این هنرمندِ، نیازی به بازگویی من در این مراسم نیست. زندهیاد کارنامهی هنری پرباری دارد که اطمینان دارم در جمع امروز ما نیازی به تکرار نباشد و دوستان دیگر کم یا بیش، به آن اشاره کرده و خواهند کرد.
ما هرگاه عزیزی را از دست میدهیم این از دستدادگی خود پیوندی ماندگار با دایرهی زندگان بهویژه با خانواده، دوستان و آشنایان ایجاد میکند خاصه اینکه سفر کردهی ما هنرمند نامآشنایی چون نادر گلچین باشد.
بهاعتبار این کلام، غیبت فیزیکی نادر گلچین، این نیستمندی را هستمند میکند و آثار و خاطرهها را در ما زنده نگه میدارد. این پاسداشت بهنوعی یادآوری و حرمت از زندهگان نیز هست. خانواده، دوستان، آشنایان دور و نزدیک، که هر یک از این زندهگان، خاطرهی فردی و جمعیی، کم و زیادی از هنرمند غایب ما دارند. با مرور آثار هنرمندان و صاحبان اندیشه و آفرینشگران فرهنگ ما، در واقع این مردگان و نیستمندان را در ذهن و خاطرهمان به زندهگان و هستمندان بدل میکند.
سال ۲۰۱۳ بود. شنیدم که نادر گلچین، هنرمند گیلانیی موسیقی ملی ایران، در ونکوور حضور دارد، که تا آن زمان، تنها شنوندهی صدایش از دور بودم. به شوق آمدم تا ایشان را از نزدیک ملاقات کنم. بهویژه که با ایشان میتوانستم به زبان مادریام – رشتی – صحبت کنم. دوست شاعرم ایرج سرشار این ملاقات را ممکن ساخت. و من با چهرهی مهربان و دوستداشتنی این هنرمند از نزدیک آشنا شدم. اولین دیدار، در محل کارِ دختر ارشدش خانم نغمه صورت گرفت و از آنجا که من و ایرج و نادر هر سه رشتی صحبت میکردیم، جاذبه و کشش دوجانبهای برای ادامه ایندیدارها آفریدهشد و تا زمانی که زندهیاد گلچین در ونکوور حضور داشت این دیدارها ادامه مییافت.
در خیلی از این دیدارها به سراغ واژههای مهجور و کمتر استفاده شدهی گیلکی میرفتیم و یا از محلهها و اماکن عمومی و. . . که برای هر سه ما آشنا بود. البته ایرج سرشار در این یادآوریها نه که، کم نمیآورد، بلکه وقتی رشتهی کلام به دست میگرفت، میتوانست ما را – حداقل مرا – ساعتها در محلههای رشت گم کند و بلاتکلیف نگهدارد.
نادر گلچین دوست داشت تا دختر کوچکترش نگین راه موسیقی را ادامه دهد و تشویقاش میکرد تا در صحنهی موسیقی حضور فعالتری داشتهباشد. در یکی از این دیدارها همراه نگین جان، به استودیوی کوچک و صمیمی، دوست هنرمندم محمد خرازی رفتیم تا پس از تِست فنی، اجرای آلبومی از خانم نگین گلچین عرضه شود. از این که دخترش ادامهدهندهی هنر موسیقیاش بود، بسیار خوشحال بود و به موفقییتاش اطمینان داشت.
دیدار از خانواده در کانادا عاری از مشکلات نیازهای پزشکی نیست. به ویژه که بازدیدکننده با ویزای توریستی آمدهباشد. بهدلیل بعضی معذورات، از جمله زبان و نوع بیماری، یافتن پزشکی که به زبان فارسی صحبت کند و بهدلیل محفوظ به حیا بودن از نظر جنسیتی هم همجنس باشد، و به موقع هم قرار ملاقات بدهد، آنقدر آسان نیست. عمرِ دکتر کاظم خزامیپور دراز باد. او بهدلیل علاقه به آفرینشگران فرهنگ و هنر ایرانی، همیشه پشتوانهی بیمثالی در ارایه اینگونه خدمات پزشکی است. کمکهای پزشکی او تاکنون شامل بسیارانی از جمله دکتر اسماعیل خویی، نصرتاله نوح، استاد نادر گلچین و . . . شدهاست. مطب دکتر خزامیپور پساز معاینه نادر گلچین به جلسهی بحث و گفتگو پیرامون موسیقی تبدیل شدهبود. یادباد.
نادر گلچین اگرچه گیلانی بود ولی – بهجز دو سه ترانه که معروفتریناش اجرای ترانهای به نام چوپان آنهم در شروع فعالیت خوانندگیاش بود – خواننده موسیقی محلی گیلانی باقی نماند.
نادر گلچین از اینکه موسیقی محلی گیلانی اجرا نمیکرد بهخاطر عدم علاقهاش و یا عدم توانمندیاش نبود، بلکه به خاطر تون و جنس صدایش بیشتر آهنگسازان، ترانههای فارسی را به او پیشنهاد میدادند و از سویی نیز او دیگر در پایتخت میزیست. به شهادت همه علاقهمندان صدایش، چقدر صدای پخته و دلنشینی داشت در اجرای ترانههای فارسی.
او شعر کلاسیک فارسی را به درستی میخواند و به عروض و قافیه آشنایی داشت و در تقطیع شعرها و فن بیان استاد بود. در اجرای ترانههایش درک و مفاهیم واژهها به درستی به گوش مخاطبانش منتقل میشد.
او با صحنه تئاتر نیز بیگانه نبود و خاک تئاتر هم خورده بود.
نادر گلچین در مصاحبهاش با من که در سال ۲۰۱۳ انجام شد گفت: «جدی بودن کار خوانندگی من از زمانی شروع شد که دیگه وارد تئاتر گیلان شدم. آن هم یکی از نوازندگان قرهنی به نام نادر دلجو که امروز در قید حیات نیست مرا به تئاتر معرفی کرد. من نقشی را که روی صحنه اجرا میکردم این بود که یک نوجوان بودم. یک ماه تمام، روی صحنه، یک آوازی را در بارگاه هارونالرشید، در دستگاه همایون میخواندم. این خیلی مورد توجه مردم قرار گرفت و از آن تاریخ دیگر، ما به طور علنی، به جامعه گیلان معرفی شدیم.»
در بخش دیگری از همین مصاحبه نادر گلچین میگوید: «در غرب، در سالنهای اپرا و اجتماعات، تمرین میکردند، ولی محل تمرین ما، خوانندگان گیلانی، باغ محتشم، باغ گنجی و باغِ سالار مِشکات و . . . اینها بود.»
نادر گلچین در حوزهی فعالیت مردمی هم عقب نماند. اجرای کنسرتی به نفع زلزلهزدگان بوئینزهرا، همراه با ارکستر عماد رام از آن جمله است.
اینک بسیارانی کلام و صدای گرم و دلنشین نادر گلچین را بهخاطر میآورند. ماوای خوانندگان گیلانی؛ باغ محتشم رشت، باغ گنجی، باغ سالار مِشکات، نیز صدایش را بهخاطر سپردهاند. خیلی از درختان باغ محتشم با صدای خوانندگانی مثل ناصر مسعودی – که عمرش دراز باد – و مانانام نادر گلچین، امروز تنومند و پابرجا هستند تا یادآور صدای دلنشین هنرمندان گیلانی باشند.
نادر گلچین صدایش و خاطرههایش زندهاست و حیاتش را با ما ادامه میدهد.
با خیام کلامم را به پایان میبرم:
[clear]
از منزل کفر تا به دین یک نفس است
وز عالم شک تا به یقین یک نفس است
این یک نفس عزیز را خوش میدار
چون حاصل عمر ما همین یک نفس است
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
هادی ابراهیمی رودبارکی متولد ۱۳۳۳- رشت؛ شاعر، نویسنده و سردبیر سایت شهرگان آنلاین؛ مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کاناداست.
فعالیت ادبی و هنری ابراهیمی با انتشار گاهنامه فروغ در لاهیجان در سال ۱۳۵۰ شروع شد و شعرهای او به تناوب در نشریات نگین، فردوسی، گیلهمرد، گردون، تجربه، شهروند کانادا و مجله شهرگان آنلاین چاپ و منتشر شدند.
او فعالیت فرهنگی خود را در دیاسپورای ایران فرهنگی – کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز کرده و سپس در فرگشتی «آینده» و «شهروند ونکوور» را منتشر کرد و از سال ۲۰۰۵ تاکنون نیز سایت شهرگان را مدیریت میکند.
ابراهیمی همراه با تاسیس کتابفروشی هدایت در سال ۲۰۰۳ در نورت ونکوور، به نشر کتابهای شاعران و نویسندگان دیاسپورای ایران فرهنگی پرداخت و بیش از ۱۰ کتاب را توسط نشر آینده و نشر شهرگان روانه بازار کتاب کرد. اولین انجمن فرهنگی-ادبی را با نام پاتوق فرهنگی هدایت در سال ۲۰۰۳ بههمراه تعدادی از شاعران و نویسندگان ایرانی ساکن ونکوور راهاندازی کرد که پس از تعطیلی کتابفروشی هدایت در سال ۲۰۰۷ این انجمن با تغییر نام «آدینه شب» برای سالها فعالیت خود را بطور ناپیوسته ادامه داد.
هادی ابراهیمی رودبارکی در سال ۲۰۱۰ رادیو خبری-فرهنگی شهرگان را تاسیس و تا سال ۲۰۱۵ فعالیت خود را در این رادیو ادامه داد.
آثار منتشر شده و در دست انتشار او عبارتاند از:
۱- «یک پنجره نسیم» – ۱۹۹۷ – نشر آینده – ونکوور، کانادا
۲- «همصدایی با دوئت شبانصبحگاهی» ۲۰۱۴ – نشر بوتیمار – ایران
۳- «با سایههایم مرا آفریدهام» گزینه یک دهه شعر – ۲۰۲۴ – نشر آسمانا – تورنتو، کانادا
۴- «گیسْبرگ درختان پائیزی» مجموعه شعرهای کوتاه و چند هایکوواره – در دست تهیه
۵- «ثریا و یک پیمانه شرابِ قرمز» گردآورد داستانهای کوتاه – در دست تهیه