چهار شعر از فریبا حمزهای
فریبا حمزهای مدت پانزده سال است شعر میسراید که سه سال آن به صورت جدی و حرفهای بوده است. اشعارش در سایتها و کانالهای معتبر نشر دادهشدهاند. همکاری با برنامههای رادیویی را در کارنامه دارد. چهار شعر از او را میخوانیم.
۱
دست به دهانِ در مانده
واژه های معلق لو رفته اند
دست به دست
از این طبقات متعصب
آسانسوری
با جدار کلمات بی رنگ
بالا
پایین!
در چندمین پله
منتظرِ اتفاق ساعت مچی ام!
خرابی آسانسور حدودن
به پوست کلفتم رسیده
این ساعت
روی موج اف ام بلندگوست
روی برج مراقبت
سگی در دهانش پنهان!
باید به فرکانس پوست مچم برگردم
به سگِ هار غریبم در آخر برج
به قیافه ی مچاله ی مدیر ساختمان
به پنجره های دو جدار آشفته
به حریم خواب پله ها.
باید به پوست کلفتم برگردم
به دستِ درمانده در دهان
واژ ه های معلق لو رفته اند
کسی دکمه ی آسانسور را بزند لطفن!
۲
وقتی درنگ را
ازهمین سطر ها اغاز کنی
به کیفیت کبودی از کلمات
در دندان می رسی
اشفتگی این دهان
کبودیم را به بوم می رساند
رسیدن در ازدحامی از شروط رنگ
در پیوستگی سطورش خشمی است
که کدورت رنگها را
به فصلی سرد می کشاند
تحقیرزمستان
در بیهودگی دستهایم
جوانه می زند
اجازه از بعثت کدام انگشت بلند میشود
وقتی در جبر دستهایت
چند احتمال مرده در رنگ داری
درنگ داری
در توبیخ منطق جویدنت
کدورتی است در ناخن
به سفارش رنگ ها
درلاکی فرو رفته ام که مپرس
مپرس از سوزکلمات مهاجرم
دستی که از اسارت دندان بلند می شود
انقلابی در استین دارد
۳
چقدر اگاهی تکیه می زند
به حضورم در کاناپه
به ضخامت بودن در همایشی از اتاق
واشاره ای که از کناره ها بلند می شود
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ
وا ینچنین بالا میاید زنی
از غلیان حروف
بگیرید کلمات را بریده بریده
از هجای ناف
پنج روایت
پنج عنصر ناخلف از
گوشه ها
چگوارا
اب می دهد گلدان را
چگوارا می نوشاندگلها را
پنح گل یاغی می شود
و تیغه ها در نفرتی عظیم
کفاره می برند
پنچ انگشت خلق نما
پنچ اجازه ی مطلق
از کشاله ی دست
بلند می شود
در امضایی شگرف
خون می پاشد روی عواطف انسانی
این اثر انگشت من است
که چکه می کند ازاحشاءدیوار
پنج عنصر: عناصر پنچگانه طبیعت
۴
مشتی رنج از ساحل برمیدارم
دانه های شنی تسبیح می شوند
در رکعت های شرجی ام
من ماسیده ام
در ایین های مرطوب
باکرمهای چرب
ساحل به رکعت هایم شک دارد
و من به دانه های تسبیح که
گداز می شوند درپیشانیم
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید