Advertisement

Select Page

داستانی ممنوعه راه ورودش را به ایران پیدا می‌کند

داستانی ممنوعه راه ورودش را به ایران پیدا می‌کند

روزنامه‌ی« گلوب اند میل» چاپ کانادا در روزهای آغازین سال ۲۰۱۹ در ۴ ژانویه‌ ۲۰۱۹، صفحه‌‌ی فرهنگی بخش مربوط به کتاب خود را به مصاحبه‌ی پیتر اُبراین، روزنامه‌نگار و هنرمند کانادایی، با اکرم پدرام‌نیا مترجم پرکار و رمان نویس ایرانی‌تبار ساکن کانادا اختصاص داد. در این گفت‌وگو پدرام‌نیا دیدگاه‌های خود را درباره شیوه‌های مبارزه‌ی با سانسور و گوشه‌ای از چگونگی تولید ادبیات امروز ایران و همچنین از جو ناامن برای نویسندگان ایران از جمله زندان، تبعید و ترور فیزیکی آنان در زیر نظام دیکتاتوری و تحمیل‌گر سانسور، بیان کرد.

ترجمه‌ی این گفت‌و‌گو را در پی می‌خوانید:

مصاحبه‌گر: پیتر اُبراین (Peter O’Brian)  |  ترجمهٔ هادی ابراهیمی رودبارکی

داستانی ممنوعه راه ورودش را به ایران پیدا می‌کند

اکرم پدرام‌نیا

در یک روز بارانی در فضای باز پیاده‌رو، مقابل دست‌فروش محقر کتاب، مردی چهره‌اش را پشت کتابی پنهان می‌کند. روی جلد کتاب تصویر دختری است، پیچیده در ملافه، که روی زمین دراز کشیده و در کنارش، به‌فاصله چند اینچ از بازوی جوانش، یک جفت کفش مردانه‌ی بزرگ گذاشته شده است. اگر می‌توانستیم فارسی بخوانیم، کلمه‌ی لولیتا را می‌خواندیم و سپس شاید آن را به زبان می‌آوردیم.

اکرم پدرام‌نیا می‌گوید: «این ترجمه‌ی من است که در پیاده‌روهای تهران فروخته می‌شود. تصویر مردی را به من نشان می دهد: «کتاب ممنوع است، اما مردم این عکس‌ها را برایم می‌فرستند و البته، چهره‌ی خود را پنهان می‌کنند. تصاویر کتاب را در شبکه‌های اجتماعی منتشر می‌کنند و کتاب ممنوعه‌شان را به رخ می‌کشند.»

پدرام‌نیا باید یکی از عزم‌آهنین‌ترین مترجمان فعال امروز باشد. برای مواجهه با سانسور زیانبار دولتی، مشاهده‌ی این‌که ناشران مشکوک، هشت مدار زمانی آن‌سوتر، حاصل زحماتش را بی‌اجازه و بدون پرداخت حق ترجمه چاپ می‌کنند و نیز انتخاب آثاری برای ترجمه که برخی از دوستانش با ترجمه‌ی آن‌ها مخالفند، باید هم عزم‌آهنین باشد.

پدرام‌نیا در ایران متولد شده و در ایران و کانادا تحصیل کرده است و حدود ۲۰ سال است که در کانادا زندگی می کند. او تحت عنوان برنامه پرسنل ماهر دولت فدرال [به کانادا] مهاجرت کرد.

از آنجا که نوشته‌ها و ترجمه‌هایش توجه بیشتری را جلب کرد، بر او آشکار شد که برگشتن به کشور زادگاهش امن نیست. خانواده‌اش که هنوز در ایران‌اند، از او خواسته‌اند که به ایران باز نگردد. آخرین بار در سال ۲۰۰۱ به ایران سفر کرده است.

او می‌گوید: «نشانه‌ها و تهدیدهایی مرا از بازگشت به وطن باز می‌داشت»  در سال ۲۰۱۰ یک وب‌سایت ایرانی‌-انگلیسی گزارش داد که به صفحه ویکی‌پدیای او حمله شده ‌است، انگار می‌خواهند ناپدید شود.

داستانی ممنوعه راه ورودش را به ایران پیدا می‌کندپدرام‌نیا می گوید که در کشورهایی مانند ایران، هرگز نمی‌توان تمام سطوح پیچیده‌ی سانسور و آزار و شکنجه را کامل جهت‌یابی کرد: “شما نمی‌توانید بگویید که آیا با بازگشت‌تان واقعا در امنیت هستید یا خیر.»

انتشار ترجمه‌ی کتاب «لولیتا»ی او به فارسی، یک سفر پرپیچ و خم بود. می‌دانست که متن پرحاشیه‌ی ولادیمیر ناباکوف به هیچ عنوان در داخل ایران منتشر نخواهد شد. پس در همان ابتدا تصمیم گرفت تا اثر را با اجازه‌ی رسمی چاپ نکند، بلکه حین کار ترجمه به صورت آنلاین و سپس کامل آن را در خارج از ایران منتشر کند.

ترجمه‌ی کامل رمان لولیتا در سال ۲۰۱۴ در افغانستان منتشر شد، پس از آن چندین ناشر نامشخص زیرزمینی آن را در ایران چاپ کردند و بدون اطلاع خود مترجم به فروش رساندند.

در ماه‌های پس از آن، رژیم تئوکراتیک ایران این کتاب را مستهجن خواند و اعلام کرد که همه‌ی نسخه‌های آن باید جمع‌آوری شود. توجیه‌شان این بود که این اثر در ایالات متحده و دیگر کشورهای غربی ممنوع شده است. (اگر چه زمانی در فرانسه، بریتانیا، آرژانتین و نیوزیلند ممنوع شد، ولی هرگز در ایالات متحده ممنوع نشد.)

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران اعلام کرد که ترجمه‌ی پدرام‌نیا از لولیتا «به طور غیرقانونی منتشر شده است.» معاون وزیر افزود: «این کتاب دو بار به وزارتخانه ارسال شد و اجازه‌ی انتشار نگرفت.»

پدرام‌نیا توضیح می‌دهد: «در واقع، من هرگز این کار را برای سانسورچی‌ها نفرستادم، اما مقامات ایران می‌خواستند وانمود کنند که آنها کنترل اوضاع را در دست دارند، به این منظور که دیگران را دلسرد کنند.»

برخی از دوستان و همکاران پدرام‌نیا زمانی که متوجه علاقه‌ی او به رمان لولیتا شدند، او را مورد پرسش قرار دادند که «چگونه به‌عنوان یک زن، مادر، پزشک، می‌توانم چنین اثری را ترجمه کنم.» سپس ادامه می‌دهد:

«برای چند نفر این پرسش مطرح شده بود که آیا بچه‌بازی در لولیتا با دنیای من و موضع من سازگار است.»

او در پاسخ حرف خود نابوکوف در لولیتا را برای آنها نقل‌قول می‌کند:  «یک اثر داستانی زمانی یک اثر داستانی است که به من آن چیزی را ببخشد که خلسه‌ی زیبایی‌شناسانه می‌نامم. به عبارت دیگر، حس بودن، که به‌گونه‌ای و در جایی با دیگر مرتبه‌های بودن رابطه دارد: جایی که هنر (کنجکاوی، مهربانی، دلسوزی، خلسه) معیار است.»

پدرام‌نیا علاوه بر مقالات، نقدها و داستان‌های کوتاه برای روزنامه‌های ایرانی و وب‌سایت‌ها در سراسر جهان،  پنج ترجمه‌ی  دیگر از انگلیسی به فارسی را به پایان رسانده ‌است. «لطیف است شب» از اسکات فیتزجرالد،  «دولت‌های فرومانده» از نوام چامسکی و «ملقب به گریس» از مارگرت اتوود، که (این آخری) هنوز منتشر نشده است. او می‌گوید که وزارت ارشاد خواستار تغییرات چشمگیر در این اثر  شدند، «و من این کار را نخواهم کرد.»

او چگونه با نوشته‌های قبلی خود سانسور را دور زده است – نوشته‌هایی که او می‌خواست به داخل ایران – جایی که توصیف تماس مردان و زنان و یا نوشیدن الکل ممنوع است – راه یابد؟

«از کلمات مبهم استفاده کردم، مثلا برای وصف تماس فیزیکی دو نفر نوشتم برای هم دست تکان دادند. نوشیدنی‌های الکلی را با آب‌میوه جایگزین کردم. با این امید که خوانندگان و مخاطبان، این کلمات مبهم را، در تخیل خود، با واقعیت جایگزین کنند.»

به عنوان مثال، در ترجمهٔ «لطیف است شب» از او خواسته شد جملهٔ «اکنون او نور چراغ را برای عشق‌بازی کم کرد» را حذف کند. پدرام‌نیا آن را با جملهٔ «او پرده ها را کشید» جایگزین کرد، تا از سد سانسور عبور کند.

پدرام‌نیا در حال حاضر مشغول ترجمهٔ «یولسیز»، اثر جیمز جویس است. در حالی که خود این اثر در نشریات کوچک به‌صورت دنباله‌دار منتشر می‌شد، به‌خاطر زبان جنسی و هرزه‌ی آن، بلافاصله پس از انتشار کتاب، ممنوع و سانسور شد.

پدرام‌نیا می‌گوید: «ترجمه‌ی این اثر حدود ۱۰ سال طول می‌کشد.» در ابتدا امیدوار بوده است که شش فصل اول این کتاب بدون سانسور منتشر شود، اما اخیرا متوجه شده که سانسورچی‌های ایران اجازه نخواهند داد که کتاب را بدون تغییرات منتشر کند و او حاضر نیست آن را با سانسور چاپ کند. پدرام‌نیا می‌گوید این تغییرات بسیار بیشتر از دستکاری‌هایی است که او در گذشته انجام داده است: «قصد ندارم هیچ‌ چیزی را تغییر دهم.» و تصمیم گرفته است که ترجمه‌ی خود را در پنج جلد در خارج از ایران منتشر کند و در حال حاضر با ناشران در اروپا و افغانستان مذاکره می‌کند.

پدرام‌نیا می‌گوید: «برای من بسیار طبیعی است که در مقابل سیستم‌های سانسور مقاومت کنم.» او ادامه می‌دهد «من از روزهای بسیار جوانی‌ام فعال بوده‌ام. در طی ۱۰۰ سال گذشته، بسیاری از نویسندگان بزرگ فارسی‌زبان برای نوشتن و انتشار ایده‌های خود تبعید، زندانی و ترور شده‌ و به قتل رسیده‌اند. برای من خود استقامت و پایداری هرگز علامت سوال نبوده، بلکه چگونگی آن مورد پرسش بوده است.»

پدرام‌نیا تا امروز سه رمان خود را هم منتشر کرده است، که همه به زبان فارسی و روایت آن‌ها بیشتر به ایران مربوط ‌است. در چند ماه آینده پیش‌نویس یک رمان جدید را، برای اولین بار به زبان انگلیسی، به پایان می‌رساند. این رمان اقتباسی از آنتیگونه سوفوکل است که در ایران و درباره‌ی قتل‌عام چند هزار نفر از زندانیان سیاسی در تابستان و پاییز سال ۱۹۸۸ (۱۳۶۷) است. او امیدی ندارد که برای انتشار آن در داخل کشور تایید رسمی بگیرد و می‌گوید: «می‌خواهم این کتاب را به‌همان صورتی که نوشته‌ام منتشر کنم.» و ادامه می‌دهد: «اجازه نخواهم داد که یک کلمهٔ آن سانسور شود.»

منابع: THE GLOBE AND MAIL

 https://outline.com/gwXbaE

 

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights