Advertisement

Select Page

دو شعر از ابوالفضل حکیمی

ابوالفضل حکیمی

 

۱

امتحان کن طناب های مرا
دارد از پا در می آید خستگی
از وسطم خیابان می کشد آزادی
باز است گره های فریاد و طوق بیخوابی ام
مایل به توام
دایره ها می دانند
حلقه حلقه تنگ می شود جمعییتت
دور گردنم
دستت دسته گلی است
تکان بده برای خداحافظی از باد
که فرو بریزد پیامبران شنی را
که بی زمانی آغوشمان را نمی خواستند
تکان بده
محکم است طناب هایم
چون سنگ هایی که سرنوشتشان را به سویمان پرتاب می کردند

 

۲

با دست های معطرت

به باد بده مژده را

ابرها دارند رشد می کنند در صدایت

رفتن راه رسیدن نیست

باران که بر می گردد به باروت

من ناخن های جویدن را کوتاه کرده ام

مرگ را بر سر شیون کوبیده

و

به تماشا نشسته ام آب را با گوش هایم

که از سمت تو به سمت تو پرواز می کند

زمین حاصلخیزی است عشق

اینجا هیچ گوری سبز نخواهد شد

 

#ابوالفضل حکیمی

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights