دیدار با سعید ملکپور در بند هشت زندان اوین
ماهها بعد از بازگشت به کشور، مصطفا عزیزی وقتی از زندان اوین و سعید ملکپور صحبت میکند، از خشم و ناراحتی میگوید که یک جوان بدون اینکه واقعا جرمی مرتکب شده باشد، در مجازاتی که شایستهاش نیست، فراتر از هشت سال است در زندان بدون مرخصی است و تازه «این قسمت کمی از مصیبت بزرگی است که بهش وارد شده.»
در همین زمینه در شهرگان بخوانید: رنجنامه سعید ملکپور و عدم دسترسی او به قضاوتی عادلانه؛ زندانیان امنیتی، سعید ملکپور و ایرانیتبارهای خارج از کشور در مقابل اتهامهای غیر واقعی در گفتگو با سیدمهدی موسوی؛ هشت سال و نیم زندان بدون مرخصی در گفتگو با مریم ملکپور؛ آنکه بازگشت، آنکه ماند و آنکه به قتل رسید: ایرانیان کانادایی مسافر در زندانهای ایران
مصطفا عزیزی که در بهمن ۱۳۹۳ و در سفر به تهران، به دادگاه احضار و سپس به اتهام «اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی و توهین به رهبری» در دادگاه بدوی به هشت سال حبس محکوم شده بود، عاقبت توانست مشمول عفو عمومی بشود، از زندان بیرون بیاید و درنهایت به کانادا برگردد.
او که کارش نوشتن، ترجمه و تهیهکنندگی سینما و تلویزیون است، برای دیدار با پدر بیمارش از تورنتو راهی ایران شده بود و خود میگوید، میدانستم به زندان میروم. هرچند زندانش بر خلاف پیشبینیهایش، چهار و یا پنج سال طول نکشید و او توانست در کمتر از دو سال دوباره شهروندی آزاد باشد.
بااینحال، تجربه زندان همراه او مانده است. تجربهای که همراه همبندی با سعید ملکپور در بند هشت زندان اوین است، زندانیای که به قول عزیزی به «هشت و سال ابد» محکوم شده است.
در این گفتگو او از زندان، سعید ملکپور، عدالت و حقوق بشر میگوید و همچنین رفتار جامعه ایرانیتبار کانادا را به نقد مینشیند:
سکوت از ایران تا کانادا در برابر یک تهمت
عزیزی وقتی از ملکپور صحبت میکند، صدایش اوج میگیرد. آشکارا شاکی است که چطور جوانی یک انسان چنین در زندان تلف میشود و بهرغم سروصداهای بینالمللی، جامعه ایرانیتبارهای کانادا همچنان نسبت به او سکوت اختیار کرده است.
«ببینید، متاسفانه یک تهمت و اتهام خیلی بدی به سعید زدهاند که باعث میشود تا یک قشری از جامعه خود به خود نسبت به اصل این تهمت، واکنش داشته باشند و عقبنشینی کنند. این یک موضوع خیلی مهم است. دوم اینکه به همین دلیل و یا به دلایل سیاسی، جناحهای داخل حکومت در ایران هم هیچ واکشنی راجع به این موضوع تا به حال نشان ندادهاند، نه نامهای رسمی نوشته شده و نه جایی حتی اسم ملکپور مطرح شده باشد یا گذری حرفی زده باشند. آنجا بالاخره دعواهای جناحی است و به همدیگر حمله میکنند و از خودشان دفاع میکنند، ولی کسانی که از این دایره خارجاند و در این دور نمیگنجند، بیدفاع رها میشوند. حالا ممکن است در پشت پرده در مورد سعید حرفی زده باشند که مثلا از اعدامش منصرف شدند و (حکمش به حبس ابد) کاهش پیدا کرده.»
عزیزی اشاره به نامه اخیری میکند که در اینترنت قرار گرفته و افراد با جستجوی کد پستیشان، میتوانند نماینده محلیشان در پارلمان کانادا را پیدا کنند و از او بخواهند تا نسبت به موضوع سعید ملکپور حساس باشند. نامهای که در میان فراتر از ۳۵۰ هزار ایرانیتبار ساکن کانادا، در لحظه نگارش این گزارش، تنها ۱۶۱ نفر آن را امضا کردهاند.
«واکنش جامعه داخل کانادا هم تا حدودی با واکنشهای داخل ایران یک پیوستگی دارند، یعنی وقتی در جامعه ایران تحرک وسیعیای میشود، این روی جامعه کانادا هم تاثیر میگذارد و وقتی هم نباشد، تاثیر کمتری میگذارد. ماجرای سعید، مدتی کاملا به محاق رفته بود و خیلیها فراموش کرده بودند که سعید داخل زندان است، یعنی از وقتی حکم اعدامش به حبس ابد تبدیل شد، دیگر همه یک نفس راحتی کشیدند و رفتند دنبال کار و زندگیشان و سعید کامل فراموش شد. حالا خوشبختانه دوباره تحرک جدیدی اتفاق افتاده. راستش را بگویم من آدم خوشبینی هستم و همیشه نسبت به مردم خوشبین بودم، ولی کم کم یک ذره دارم مایوس میشوم که آنطور که باید و شاید، واکشنی نشان بدهند.»
در بند هشت زندان اوین
بند هشت زندان اوین به گفته عزیزی، نزدیک به ۸۰۰ زندانی دارد. ۲۰۰ نفر از آنان، زندانیان «اتباع» خارجی هستند و بیشتر آفریقاییتبار، مثل دزدان دریایی سومالی یا قاچاقچیهای موادمخدر از نیجریه و کامرون که مواد را از مسیر افغانستان داخل ایران جابهجا میکردهاند.
«خیلیهایشان زیر حکم اعدام و حبس ابد هستند و خیلیهایشان سالهاست در آنجا هستند و این یکی از موضوعهای دیگری است که یک روزی باید بهش پرداخته بشود و این موضوع حقوق بشری است که در مورد این انسانها دارد نقص میشود.»
در کنار زندانیان اتباع، اکثریت مابقی زندانیان اتهامشان کلاهبرداری و سرقت است و در حدود ۵۰ نفر هم زندانی سیاسی و امنیتی مابین آنهاست و یکیشان سعید ملکپور است.
اتاقهای زندان ۲۰ متری است و بسته به اینکه بند چقدر شلوغ باشد، در این ۲۰ متر مربع، ۲۵ تا ۳۲ نفر میخوابند. برخی بر روی تخت میخوابند و بقیه بر کف اتاق. مابقی زندانیها هم در راهرو شبها را سر میکنند و «سعید (در آنجا) یک تخت دارد و تمام زندگی سالهای زندانش بر روی آن میگذرد.»
عزیزی تاکید میکند که در زندان، مطلقا از اینترنت خبری نیست. تلویزیون، فقط شبکههای جمهوری اسلامی را پخش میکند و کتاب و مجله هم محدود در کتابخانه کوچک آنجا موجود است.
خانوادهها از خارج زندان میتوانند تولیدات فرهنگی بفرستند، البته به شرط اینکه این آثار در داخل کشور منتشر شده باشند.
زندانیهای اتباع هم کتاب و مجله دریافت میکنند، البته عزیزی میخندد و میگوید چون زندانبانها زبان بلد نیستند، از زندانیهایی مثل سعید کمک میگیرند تا بفهمند این کتاب چیست، بخصوص اگر که کتاب مصور نباشد.
«روحیه سعید خوب است، ولی چه خوب بودنی؟ کسی که متخصص کامپیوتر بود و برنامهنویس بود، الان هشت سال است اصلا از دنیای کامپیوتر عقب است. مثلا فیسبوکی که ما داریم، او ندیده. برایش توضیح میدادیم چی هست یا توییتر یا دیگر اتفاقاتی که در عرصه مجازی رخ داده و رشد برنامهنویسی کامپیوتری و سایتها. او هشت سال است از تمامی اینها دور است و دسترسی بهشان ندارد.»
بهجایش ملکپور اجازه دارد تا صبحها به بند هفت زندان اوین برود و در یک کارگاه معرق کاری، کار کنند. بعدازظهرها هم که کارش تمام شد، به بند هشت برمیگردد.
مسوولیت انسانی در دفاع از حقوق بشر
عزیزی میگوید یک جامعه رشد یافته، اصلا کاری به جرم متهم ندارد. جرم را کنار میگذارد و به این توجه نشان میدهد که هر انسانی، دارای یک حقوق مشخصی است و این حقوق بایستی در همهجا، رعایت بشود. بعد از حق انسان، حقوق جانداران، گیاهان و همهچیز را هم بایستی محفوظ دانست و این حق و حقوق را هم رعایت کرد.
«حالا سعید ملکپور، جرمی که بهش منتسب میکنید هم انجام داده باشد. اصلا اعدام معنی ندارد، حبس ابد یعنی چی، کتک زدن و شکنجه کردن و این کارها یعنی چی؟ اینها همه خلاف سادهترین حقوق انسانی است. در قوانین خود کانادا هم اعدام وجود ندارد، شکنجه ممنوع است. لااقل یک شهروندی که آمده اینجا و به قانون اساسی اینجا سوگند خورده، با معیارهای یک شهروند کانادایی باید مخالف همه این چیزها باشد. اگر هم خودش را یک ایرانی کانادایی میداند، خب، باید از یک ایرانی که اتفاقا او هم یک ایرانی کانادایی است و دارد شکنجه میشود، دارد تمام جوانی و زندگیاش از بین میرود، باید از او دفاع کند.»
یکی از سوالهای قاضی از عزیزی، دفاع او از ملکپور بود. او میگوید قاضی صلواتی سر این موضوع خیلی خشمگین بود. هرچند خود تا بعد از دادگاه و شروع اجرای حکم، با سعید از نزدیک آشنا نبود و در کانادا، به صرف آشنایی با آنچه بر سر یک جوان آمده، در فضای اینترنت به دفاع از او برخواسته بود.
در بند هشت زندان اوین، البته عزیزی با ملکپور رودررو میشود و پس از آزادی از زندان، برادر و مادر او را هم از نزدیک میبیند تا در بازگشت به تورنتو، در کنار خواهر او، به دفاع از سعید بیاستند.
هرچند عزیزی میگوید که حقوق بشر در موضوع تجدید روابط مابین ایران و کانادا به دست فراموشی سپرده شده است و از این موضوع، تاسف میخورد.
حقوق بشر در حاشیه بازگشایی سفارت
«متاسفانه یکی از مواردی که مرا اینجا خیلی ناراحت و افسرده کرده، این است که گروهی دارند فعالیت میکنند برای باز شدن سفارت و برقراری رابطه، بدون اینکه هیچ اشارهای حداقل به زندانیهایی که اقامت کانادا دارند و کانادایی محسوب میشوند و الان در زندانهای جمهوری اسلامی ایران هستند، از جمله سعید ملکپور عزیز، بکنند.»
عزیزی میگوید موضوع بازگشایی سفارت به صرف تمدید پاسپورت و گرفتن ویزا، آنشکلی نیست که بحث میشود و «مردم به هم دروغ میگویند، خیلی باز شدن سفارت را عمده میکنند.»
او توضیح میدهد بعد از انقلاب اسلامی تاکنون، ایران و امریکا فاقد سفارت هستند و دفتر حافظ منافع تمامی این کارها را انجام میدهد و حتی در آخرین سالهای باز بودن سفارت کانادا در تهران هم برای مهاجرت افراد مجبور بودند تا روند اداری را در سفارتهای کانادا در کشورهای همسایه انجام بدهند.
«به همین دلیل اینها بهانههای واهی است و به نظر من، حداکثر میتوانند برای این جور کارها یک دفتر حافظ منافع باز کنند و این کارها را انجام بدهند. مهمتر از این، این است که جامعه ایرانی به جامعه کانادا و سایر جوامع کشور، نشان بدهند که این جامعه به ارزشهای حقوق بشری پایبند است و این ارزشها برایشان مهم است. نه اینکه صرفا بگویند دغدغهمان این است که مادربزرگمان میخواهد بیاید اینجا، برایش سخت است و میگویند برایمان مهم نیست آدمها دارند آنجا تکهپاره میشوند و یکی مثل سعید ملکپور هشت سال است دارد آنجا عذاب میکشد. اینها برایمان مهم نیست و فقط مهم است تا ویزایمان زودتر صادر بشود.»
عزیزی میگوید این رفتار «خیانت» است و توضیح میدهد، ««کسانی که اینجا دو تابعیتی هستند و خودشان را کانادایی و ایرانی میدانند، با فشار آوردن به دولت کانادا که زودتر رابطه با جمهوری اسلامی ایران برقرار کند، هم دارند به عنوان کانادایی به دولت خودشان در واقع (نمیخواهم از این واژه استفاده کنم، ولی چارهای نیست،) «خیانت» میکنند، چون به دولت خودشان فشار وارد میکنند تا در مذاکره با دولتی دیگر، دست پایینتر داشته باشد و از این جهت دارند دولت خودشان را در این مذاکرات ضعیف میکنند. از طرف دیگر هم دارند به مردم خودشان، به مردم کشوری که ازش آمدهاند، به کشور اولشان، به زادگاهشان «خیانت» میکنند، به خاطر اینکه هیچ دفاعی از مسایل حقوق بشری در اینجا از خودشان نشان نمیدهند.»»
درنهایت امر،او میگوید که «کانادا به عنوان کشوری که اعلام میکند به ارزشهای حقوق بشری وفادار است، طبیعتا انتظار میرود که در این مذاکرات، اشاره به حقوق بشر و یا حداقل وضعیت زندانیان و یا حداقل حداقل، کسی مثل ملکپور بشود.
بدویت در جایگاه عدالت در سیستم قضاوت ایران
عزیزی میگوید رودرروی آنچه از دوران بازجویی، قضاوت و زندان او گذشت، او صرفا رودرروی «بدویت بود فقط، عدالت معنی نداشت. بهخاطر اینکه عدالت وقتی معنا دارد که تا با یک قاضی روبهرو باشی که قاضی باشد. اصل اولش این است. قوانین، همه به کنار، ما باید یک قاضی بیطرف داشته باشیم. صلواتی که قاضی نیست. صلواتی مامور اجرای چیزی است که نیروهای امنیتی بهش گفتهاند که این، اینجوری باشد و آن، آنجوری باشد. الان هم دیگر اسنادش درآمده که چه فساد مالی بزرگی همین خود ایشان و سایر آدمهای دور و برشان دارند.»
میگویند وقتی سرطان به اوج خودش رسیده باشد «به استخوان میرسد،» و «وقتی که یک فساد در حکومتی بشدت گسترده بشود، به قوهقضاییهاش میرسد.» عزیزی بعد از این توضیح میگوید که «در سیستم دادرسی آنجا، وکیل یک عضو زائد است. صلواتی به راحتی میتواند وکیل را به بیرون پرت کند و من چون وکیلم سیاسی نبود، به وکیلم کاری نداشتند. سوم اینکه قوانین آنجا هم غیر عادلانه هستند. آخر چه قانون و چه عدالتی باید باشد که مردم به خاطر حرف و بیانشان محاکمه بشوند و به زندان بیافتند.»
خانوادهها در جامعه ارج و احترام دارند
«با اینکه شکنجه نشدم و در واقع کتک نخوردم، آزار جسمی ندیدیم، ولی بههرحال شرایط بسیار سختی بود. شرایط زندان خیلی سخت است و بهم خیلی سخت گذشت. دورانی که شبها در راهرو میخوابیدم، راهروهایی که عرضشان ۱۷۰ سانت است و قد من ۱۸۵ سانت، دیگر خودتان تصور کنید چه اتفاقی میافتد و شرایط بهداشتی چقدر بد بود. حالا خود زندان اگر بهشت هم باشد، دیگر بد است. اصلش هم این است که ارتباط انسانها با دیگر انسانها، با کسانی که با آنها در ارتباط بودند، با بستگانشان، قطع میشود. این خودش به تنهایی بد است، وای به حال اینکه شرایط هم بد باشد.»
حالا که از کانادا به ماههای زندان نگاه میکند، عزیزی از تفاوتی میگوید که هماکنون با سالهای دهه شصت برای خانواده زندانیان پیش آمده است.
«فضا خیلی متفاوت از سالهای دهه شصت شده که متاسفانه وقتی بچههایشان را به قتل میرساندند، مادرها باید آهسته گریه میکردند تا صدای گریهشان را کسی نشنوند. چون خیلی فضای خطرناکی بود. الان نه، الان کسانی که فرزندانشان زندانی هستند، اینها افتخار میکنند و سر بلند هستند. مردم بهشان به چشم انسانهای محترمی نگاه میکنند که به خاطر آزادی دارند از امکاناتشان میگذرند و به خاطر آنها دارند این کارها را میکنند.»
در پایان عزیزی امیدوار است که بتوان شاهد تغییری محسوس در جامعه بود.
«زندگی ارزشش در این است که انسان چقدر بتواند از رنج و مهنت دیگران کم کند و چقدر بتواند انسانهای دیگر را شاد کند و چقدر موجب رفاه و آسایش بقیه باشد. الان تنها کاری که از ما برمیآید، حساس بودن نسبت به آنانی است که در سرزمینی مادریمان هستند. تا از حقوق و از ارزشهای انسانیشان دفاع کنیم و الان بهطور خاص کاری برای سعید ملکپور انجام بدهیم. کاری که هیچ هزینهای برایمان ندارد. یعنی ارسال ایمیلی که فقط خودتان و نماینده پارلمانتان ازش خبر دارید و هیچکسی دیگری ازش خبری ندارد و چیز خاصی هم درونش نوشته نشده. سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی ایران را هم خواستار نشده. فقط خواسته نماینده پارلمان نسبت به سرنوشت یک ایرانی کانادایی که در زندان است، حساس باشند، همین.»
این پتشین را از طریق این آدرس میتوان دریافت و امضا کرد. متن نامه را میتوان بسته به سلیقه فردی، تغییر داد:
https://freesaeed.good.do/freesaeedmalekpour/EmailYourMP
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سیدمصطفی رضیئی، مترجم و روزنامهنگار مقیم شهر برنابی است. او نزدیک به سه سال است در کانادا زندگی میکند و تاکنون ۱۴ کتاب به ترجمه او در ایران و انگلستان منتشر شدهاند، همچنین چندین کتاب الکترونیکی به قلم او و یا ترجمهاش در سایتهای مختلف عرضه شدهاند، از جمله چهار دفتر شعر از چارلز بوکاووسکی که در وبسایت شهرگان منتشر شدهاند. او فارغالتحصیل روزنامهنگاری از کالج لنگرا در شهر ونکوور است، رضیئی عاشق نوشتن، عکاسی و ساخت ویدئو است، برای آشنایی بیشتر با او به صفحه فیسبوکاش مراجعه کنید.