آسیبشناسی نقد ادبی فمینیستی در ایران
در چند مقالهٔ گذشته راجع به نقد ادبی فمینیستی مطالبی بیان شد، این نوشته در سلسله مقالات نقد ادبی فمینیستی در ایران است که به آسیبشناسی و پیدایش ضعفهای این نقد در آثار ادبی ایران میپردازد.
نقد ادبی فمینیستی یکی از نقدهایی است که حدوداً از اواخر قرن نوزدهم بهطورجدی وارد فضای ادبیات شد. با توجه به نگرشهای اولیه این نوع نقد، نوعی دگرگونی در فضای این نقد از آغاز تا امروز ایجادشده است. میرهوارد آبرام بر این باور است که از گرایشهای عمده منتقدان فمینیست در کشورهای انگلیسیزبان، گرایش به بازسازی راههایی است که ادبیات را با علایق، ارزشهای و دیدگاههای زنان همسو و سازگار کند و خود نیز به بررسی ادبیاتی بپردازند که به علایق زنان توجه داشته باشند.
باوجود رشد زنان در عرصههای مختلفی ادبی در ایران بهخصوص بعد از انقلاب، نقد ادبی فمینیستی آنچنانکه بایدوشاید نتوانسته است بهعنوان وزنهای قوی در حوزهٔ نقد ادبی جا بیفتد. مسئلهٔ دیگر در این میان عدم شناخت کافی و درک از ویژگیهای متفاوت این نقد و بهکارگیری آن در حوزهٔ ادبیات و نوشتار زنان است. نگاهی به دغدغههای نقد ادبی فمینیستی و باورپذیری آن نشان میدهد که واسازی و همینطور تحلیل آن بهطورکلی مسئلهدار شده است و بهجای پردازش و تحلیل عملی در آثار زنان بهنوعی به دو گروه فمینیسم زیباشناختی و همینطور نوعی دیگری که مخلوطی از سنت و مذهب در فرم جدید است تبدیلشده است.
میرهوارد آبراهام بر این باور است که دغدغههای نقد ادبی چند مؤلفهٔ متفاوت در خود دارد و بهطورکلی در پی بررسی اثر و نشانههای کلیشهای از زن در ادبیات مردسالار است علاوه بر این یکی از دغدغههای نقد فمینیستی پرداختن به مسائل و موضوعات زنانه در ادبیات زنان است (مثلاً پرداختن به بررسی زندگی ناگوار خانوادگی، تجربههای خاص زنان؛ مثل بارداری، زایمان، بچهداری یا روابط مادر و دختر یا روابط یک زن با یک زن) زنان دراین گونه تصاویر، عاطفیتر و نسبت به واکنشی که در قبال تحریکات محیط خارج از خانه بروز میدهند، درونیترند. نقد فمینیستی همواره زنان را در اجتماع، تحلیل نمیکند؛گاه به مسائل. کوچکشان در خانه یا به علایق شخصی آنان نیز میپردازد.
دغدغه دیگر نقد فمینیستی این است که ثابت کند در تاریخ ادبیات، یک سنت زنانه که بهواسطه جامعه کوچکی از زنان نویسنده که آگاهانه با یکدیگر در رقابتاند، از زنان نویسنده پیش از خود الگو میگیرند و آن را برای زنان نویسنده پس از خود به یادگار میگذارند، تقویت میشود.
سومین نکتهای که نقد زنانه بر آن تأکید دارد، این است که زنان در ادبیات، در بروز فردیتها و نمایش درون و در حوزههای تفکر، احساس، ارزشگذاری و دریافت جهان خارجی، ویژگیهای خاص خود را دارند.
نقد فمینیستی در ساختارشناسی ادبیات زنان نیز تلاش چشمگیری داشته و اگرچه در این شاخه، پیرامون جزئیات کار، اختلافات زیادی وجود دارد، اما دریافت مشترک این است که ادبیات زنان به لحاظ ویژگیهای زبانی، سبک بیان و نگارش، شیوههای پیوند میان عناصر کلامی و چگونگی بهرهگیری از آرایههای ادبی؛ مثل استعاره، تشبیه و صور خیال با ادبیات مردان متفاوت است. با توجه به پایههای نقد ادبی فمینیستی و همینطور تأثیر بر ادبیات مدرن ایران میتوان گفت که هنوز مسئله و چالش نقد ادبی فمینیستی به قدرت خود باقیمانده است. در بررسی و مواجه این چالشها چند نکتهٔ مهم را باید در نظر گرفت.
اولین نکته عدم بازتعریف و شناسایی آکادمیکی و علمی این نقد در میان منتقدان بهخصوص منتقدان زن است. هر چه قدر بیشتر تئوریهای نقد ادبی فمینیستی گسترش مییابد نیاز به توجه و واکاوی و بسترسازی بیشتری را در میان منتقدان برای ارائه و به چالش کشیدن این نوع نقد میطلبد. اما در ادبیات و نقد ادبی فمینیستی امروز، تنها به یک یا چند تئوری بسنده شده است. واکاوی این تئوریها نیز نیاز به تحقیق و ترجمهٔ آثار بیشتری از ادبیات فمینیستی بهخصوص در میان اهالی آکادمیک و منتقد ایرانی دارد. اما به نظر میرسد به دلیل ممنوع بودن واژهٔ فمینیسم و بهطورکلی حساسیتزا بودن فمینیسم و مطالعات زنان در ایران، همچنان بستر مناسبی برای توسعهٔ تئوریهای مربوط به این نقد فراهم نشده است. بهخصوص آن دست از نقدهای فمینیستهای موج سوم که بیشتر بافرهنگ و ساختار جامعهٔ ایرانی سازگاری دارد.
دومین نکته محدود بودن نقد ادبی فمینیستی به یک یا چند دیدگاه است، این دیدگاهها عموماً برداشتهای هلن سیکسو فمینیست فرانسوی و لوس ایگاری است، که صرفاً به زبان و تن زنانه پرداخته است. بااینکه این تئوریها نوعی نقد پساساختارگرایی از فمینیسم است، و آنچنان نمیتواند در خصوص ادبیات زنان در ایران به دلیل رشد سیستم مردسالار، سانسور و کنترل شدید بدن زنان بهصورت واقعی و همینطور نوعی عملی در اید. عدم بسط نقد ادبی فمینیستی به منتقدان فمینیست پست کلنیال و همینطور فمینیسم جهان سوم، عدم وجود منابع مرتبط با آن و غیره بهنوعی از گسترش نگرشهای همسان وعملی نقد ادبی فمینیستی در ادبیات ایران جلوگیری به عملآورده است و نقد را بهصورت فرمالیستی و تنها محدود به یک یا تئوری مشخص کرده است. درصورتیکه نگاهی به شیوههای نقد ادبی فمینیستی در جهان سوم ضرورت ترجمه و اعمال این نقدها را در ادبیات زنان ایران مشخصتر میسازد.
نکتهٔ سوم بیراهه رفتن نقد ادبی فمینیستی در سایه و پرتو نگاه شدیداً مردسالارانه به این نوع نقد است که نقد ادبی را تنها در حد زیبا شناسانه نگاه داشته است بدون آنکه موفق به بررسی و بازیابی چالشهای موجود در آن شود. این بیراهه رفتن تا آن جایی است که حتی منتقدان زن در بررسی آثار دیگر زنان از انگیزه و گرایش زنان و ضعف برخی از نویسندگان زن در به تصویر کشیدن تصاویر متفاوت از کلیشهای ناکام ماندهاند،. برعکس تصویرهای کلیشهای مثل زن در خانه مادر بودن و غیره بهجای آنکه نقد شود بهعنوان نقاط قوت ادبیات زنان بررسی میشود. اما از سوی دیگر تمرکز نویسندگان زن بر بازسازی شخصیتهای زن خانه نوعی ستودنی در نظر گرفته میشود، برای مثال در متنی تحت عنوان روایت زنانه در ادبیات دفاع مقدس بلقیس سلیمانی مینویسند که روایت زنانه روایتی است که حتماً مبتنی بر تجارب زنانه یا تجاربی باشد که مردها نمیتوانند به عمق آن دست یابند. بخش عظیمی از این تجارب زنانه مبتنی بر تجارب بدنی زنان است. نوستالژی، خاطرات کودکی، زندگی خانوادگی و زندگی روزمره هم در آثار زنان نقش زیادی دارد. تا زمانی که تقسیمکار کنونی وجود دارد به این معنا که حوزه خصوصی حوزه زنان و حوزهٔ عمومی، حوزهٔ فعالیت مردان است، هیچ مردی نمیتواند از خانه وحوزهٔ خصوصی بنویسد.
تأکید خانم سلیمانی بر دو حوزهٔ خصوصی و بهخصوص محدود کردن زنان به این حوزه بار دیگر نقد فمینیستی را در ادبیات زنان به چالش میکشد سؤال اینجاست که آیا نگرشهای نوشتاری و زبان زنانه، یعنی آن چیزی که مدنظر نقد فمینیستی است، تنها محدود به خانه و خانواده میشود. نکتهٔ دیگر عدم واسازی و مشخص کردن نقدی است که بتواند این تصویرها، یعنی ارائهٔ تصویر زن در خانه را در نقد ادبی به چالش بکشد.
در مثال دیگر هم بیراهه رفتن نقد ادبی فمینیستی را میتوان دید که حتی با تعاریفی که ارائه میشود همخوانی ندارد و تنها به برداشتی سطحی از زن و تصویر آن بسنده میکند. حالآنکه آن چیزی که در این میان باید کاملاً بررسی شود نقش نقد در به چالش کشیدن و نشان دادن دلایل ضعف نویسندگان زن در بازآفرینی کلیشههای جنسیتی در داستان است. اینکه چرا تصاویر زنان تنها به آشپزخانه محدودشده است و آیا اصولاً این نوع زبان در بازسازی کلیشهها میتواند همان زبان مدنظر سیکسو باشد.
اما درجایی دیگری از همین مطلب زهرا زوایان دیگر نویسنده بر این باور است که رویکرد فمینیستی را میتوان در آثار زنان در زمان دوران جنگ هم دید. این نویسنده میافزاید از ویژگیهای خاص داستانهای کوتاه جنگ، تکصدایی بودن است. در این دوران بد زن در معرض هجمه و تجاوز قرارگرفته است و زنان این هجمه را فریاد میزنند جنگ نوعی گفتمان مردانه است اما در همهٔ روایتهای زنانه از جنگ یک صدای زنانه شنیده میشود. زواریان بر این باور است که توانایی زبان زنانه در این داستانها به تصویر کشیدن ویژگیهای عاطفی زنانه است که بر آن خشونت جنگ غلبه کرده است.
بااینکه میتوان بر این مسئلهٔ تکصدایی زنان در برخی آثار داستانی تأکید کرد اما مسئلهٔ اصلی پردهپوشی و پنهان کردن این احساسات زنانه و عواطف واقعی است که به دلیل سانسور و همینطور باورهای مردسالاری به شکلی درمیآیند که ازقضا به واسازی کلیشههای جنسیتی کمک میرسانند. باآنکه هر دو نویسنده از سیکسو و بیان و احساسات زنانه بهعنوان یکی از ضرورتهای نقد ادبی فمینیستی و شکلگیری این آثار یاد میکنند اما هیچکدام از این دو به عوامل مؤثر در شکلگیری این زبان و عدم موفقیت آن به دلیل سانسور حاکم اشارهای نمیکنند.
نگاهی کلی به نقدهای ادبی فمینیستی، بهخصوص نقدهای منتشره در روزنامهها و مجلات داخلی این مسئله را روشن میکند که این مثالها بخشی از ضعف و عدم کارایی این نقد است که همچنان به قوت خود باقی است. شاید بتوان گفت بیراهه رفتن و عدم انطباق نقد ادبی فمینیستی به دلیل همین عدم توجه به باورهای مردسالاری و مکانیزه شدن آنها به دلیل تقویت آن است. بااینکه در بسیاری از نقدها میبینیم که به هویت زنان و زبان زنانه توجه میشود اما چگونگی شکلگیری این زبان و پیشبرد آن بهسوی یک نقد عملی همچنان موردبررسی قرار نمیگیرد. لوس ایگاری بر این باور است که نوعی “نگارش زنانه” را پیشنهاد میکند که همواره خود را از خطر سلطه مردان، خطر تداعی نوشتاری مردانه بهصورت بنیادی خلاق و زنده حفظ کند و بهجای تکمحوری بودن مردانه، ریشه در تنوع، سیالی و امکانات چندگانه پنهان در ساختار و کارکرد اروتیک و تجربههای ممتاز جنسی زنان داشته باشد.
بااینکه این نکتهٔ ایگاری در کنار سایر نقدهای فمینیستی برجسته است اما بسیاری از منتقدان این مطلب را نادیده میگیرند و همچنان به تعاریف و تعابیر کلیشهای از متن زنان پایبند مانده است. آن چیزی که در این میان اهمیت دارد شناسایی این ضعفها و جلوگیری از بیراهه رفتن نقد فمینیستی است آن چیزی که در آن کمتر بهصورت نظری بحث شده و بیشتر به یک بحث پراگماتیک و عملی تبدیل میشود.
منابع:
http://mehrkhane.com/fa/news/8258/زنان-در-داستان-های-دوران-دفاع-مقدس-به-فاعلیت-رسیده%E2%80%8C اند-تجربه%E2%80%8C زیسته-زنانه-مهم%E2%80%8C ترین-ابزار-خلق-نوشتار-زنانه–
http://archive.radiozamaneh.com/culture/khaak/2012/06/10/14931
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
آزاده دواچی مترجم، شاعر و فعال حوزه زنان، دارای مدرک کارشناسی مترجمی زبان انگلیسی؛ فوق لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی، گرایش ادبیات تطبیقی ایران و فلسفهی غرب است و هماکنون مشغول به تحصیل در مقطع دکترای زبان و ادبیات انگلیسی در استرالیا با گرایش مطالعات فمینیسم پست کلنیال در حوزهی ادبیات و نقد ادبی فمینیسم و حقوق زنان در ایران و کشورهای جهان سوم است.
از دواچی تاکنون یک مجموعه شعر به عنوان «پروانهای در راه است» در سال ۸۶ منتشر شده است و دو کتاب دیگر وی در محاق توقیف گرفتار شدهاند.
Azadeh Davachi,
Ph.D. Student
Faculty of arts, School of English Literatures & Philosophy
Post-colonial Feminism and Feminist Literary Criticism
University of Wollongong, Australia