بازگشت پیروزمندانه اندیشههای مارکس
نوشتهها و تبلیغات دشمنانه بر علیه مارکس کم نیستند. هیچکس به اندازهی مارکس مورد حملههای خصمانه قرار نگرفته، و دلیل آن نیز روشن است زیرا هیچ کس همچون مارکس کل نظام سرمایهداری، کل نظام قدرت سیاسی و خرافی، و آنهایی را که به این نظامها آویزان بودهاند، به چالش نکشیده است.
کمتر از بیست سال پس از فروپاشی دیوار برلن که ادبیات رسمی از آن با عناوینی چون “پایان کمونیسم”، “پایان مارکسیسم” و یا حتا “پایان تاریخ” یاد کرده، سرمایه داری جهانی وارد سهمگینترین بحران خود در یک سدۀ اخیر شد که هنوز هم جهان سرمایه داری نتوانسته از عواقب آن خلاصی یابد. از جمله عواقب این بحران به طور غیرمنتظره اقبال دوبارۀ نه فقط آرای عمومی مارکس، بلکه مهمترین جزء این آرا یعنی «کتاب سرمایه» در نزد کارشناسان و ای بسا افکار عمومی بود. بطوریکه در اندک مدتی صدها مقاله و کتاب در گوشه و کنار جهان نوشته شد که در همه آنها کوشش شده بود تا در افق فکریای که بیش از صد و شصت سال پیش مارکس در «کتاب سرمایه» ترسیم نمود، رویدادی را تحلیل کنند و با این کار در عین حال، مهمترین آرا و فرضیههای اقتصادی او را نیز به سنجش بگذارنند. خوانشهای بسیار متفاوتی تاکنون از نوشتههای مارکس شده است. او که هرگز از سازماندهی سوسیالیستی سخن نگفته بود و کمونیسم تحقق یافته در شوروی و چین را تئوری پردازی نکرده بود، با این حال بهعنوان پدرخوانده تمامی جنبشها و انقلابهای کمونیستی قرن بیستم شناخته شده است و در بسیاری از مواقع گرفتار تفسیرهای ارتدوکس حزبی هوادارانش بطوریکه جزم اندیشان مارکسیست از اندیشه او « مذهب» ساختند و مارکسی را که ضد مذهب بود، مذهبیگونه «مقدس» کردند! مارکس یکی از پر مطالعهترین اقتصاددانان جهان بود بهطوریکه بیش از ۱۵۰ اثر از وی به جای مانده که به بیشتر زبانهای دنیا نیز ترجمه شده است.( حدود ۶۷ اثر بزبان فارسی ترجمه شده است). برای اطلاعات بیشتر به لینک زیرمراجعه کنید.
https://www.radiozamaneh.com/394164
بنا به ادعای خبرگزاری بی بی سی (و نه کلاس اکابریها و درسخواندههای سیکل فرانسه و اقتصاد خواندههای وطنی که در حجره این یا آن روزنامه برای گذران زدگی بههر ننگی متوسل میشوند)، مارکس تاثیرگذارترین فیلسوف جهان شناخته میشود. کسی که برخی از پیشبینیهایش همچنان معتبرند و در دنیای امروز قابل مشاهده است. برای سالها عده زیادی تلاش کردند اندیشههای او را زیر سوال ببرند. اما هر روز عده بیشتری انتقادهای او از سرمایه داری را تایید میکنند. او پیشبینیهای زیادی در مورد کاپیتالیسم، جامعه و سیاست انجام داد. خبرگزاری جهانی بی. بی. سی در سال ۱۳۸۵ یک نظرسنجیای را در باب بزرگترین فیلسوف جهان صورت داد که در آن نظرسنجی کارل مارکس فیلسوف معروف آلمانی قرن نوزدهم رتبه اول را اخذ کرد. اگر چه مارکس بزرگترین منتقد اصلی نظام سرمایه داری جهانی شناخته میشود اما امسال در زاد روز دویستمین سالگرد تولد مارکس موسسات آلمانی در بهرهبرداری مالی از زادروز او به رقابت با یکدیگر برخاستند بطوریکه اسکناس «صفر یورویی» مزین به تمثال کارل مارکس، سکه ضرب شده با چهره او، یک نوع آبجوی جدید به نام مارکس اشتتر، شراب کارل مارکس، فنجان قهوه کارل مارکس و دهها کالای دیگر، یادگارهایی هستند که سرمایهداران و موسسات آلمانی به مناسبت دویستمین زادروز کارل مارکس پدر کمونیسم وارد بازار کردند و در واقع این سرمایهداران حتی از شهرت مارکس برای بهره برداری و سود از هیچ کوششی دریغ نکردند؟!
شهر ترییر، محل زادگاه کارل کارکس در آلمان شرقی سابق، با چاپ یک اسکناس «صفر یورویی» با تصویر مارکس به درآمد قابل توجهی دست یافت. این اسکناس از قبل از سالروز دویستمین سالگرد مارکس پیشفروش و به دلیل بالا بودن درخواستها چندین بار تجدید چاپ شد، لازم بهیادآوریاست ذکر رقم «صفر» روی این اسکناس تداعیکننده مخالفت مارکس با بهرهکشی پول و سرمایه از نیروی کار بوده است. از طرف دیگر شرکتهای تولید شراب آلمانی نیز، شراب تازهای به نام «مارکس» روانه بازار کرده که هواخواهان بیشماری یافته است. در کنار این دو فرآورده، کالاهای یادگار بیشمار دیگری نیز بازار را پر کردهاند: فنجان قهوهخوری، تیشرت و کلاه مزین به تصویر مارکس در شمار این کالاهای پولساز هستند.
بهرهبرداری از نام بزرگترین دشمن سرمایه برای کسب سرمایه، به شهر ترییر در آلمان محدود نشد بلکه در شهر «کمنیتس» در شرق آلمان هم رقابت بر سر کسب سود از نام بنیانگذار کمونیسم اوج گرفته است. این شهر تا پیش از وحدت دو آلمان جزو آلمان شرقی بود و «کارل مارکس اشتات» یا شهر کارل مارکس نام داشت. اکنون یک کارخانه آبجوسازی در این شهر، آبجوی تازهای وارد بازار کرده که «مارکس اشتتر» نامگذاری شده و هنوز بازار را نگرفته عاشقان زیادی یافتهاست، زیرا در شرق آلمان هنوز تعداد افرادی که حسرت دوران حاکمیت سوسیالیسم واقعا موجود را میکشند، کم نیستند. در این شهر فنجان قهوهای هم روانه بازار شده که با کنایه به جمله معروف کارل مارکس «کارگران جهان متحد شوید» روی آن این جمله حک شده است: «قهوهنوشان جهان، متحد شوید!»
و اما جالبترین اتفاق، ضرب سکه با نام مارکس و به مناسبت دویستمین زادروز اوست. ضرب سکه به نام بزرگان در آلمان و بسیاری دیگر از کشورهای اروپایی مرسوم است، اما این بار نرخگذاری سکه است که نشان از ارزش والای نویسنده کتاب «کاپیتال» و دشمن سرمایهداری در آلمان دارد. سکه یادگاری دویستمین زادروز مارکس ۷۹ یورو نرخگذاری شده، در حالی که گرانترین سکه یادگاری که تاکنون به همین مناسبت ضرب شده تصویر ریچارد واگنر را بر خود داشته و ارزش آن بین ۸ تا ۴۰ یورو بوده است. حتی سکهای که به مناسبت دویستمین زادروز بیسمارک، صدراعظم قرن نوزدهم آلمان ضرب شده، تنها ۱۳ یورو ارزش ابتدایی داشته است. یک روزنامه آلمانی نوشته است: «معلوم نیست که آیا کارل مارکس اگر زنده بود در برابر بهرهبرداری مالی گستردهای که از نام او میشود، چه واکنشی نشان میداد؟»
البته در کنار این بهرهبرداریهای مالی، بهرهبرداریهای سیاسی هم به مناسبت دویستمین زادروز مارکس اینجا و آنجا آغاز شده است. مثلا «گئورگ گیزی» از چهرههای سرشناس حزب چپ آلمان در گفتوگو با رادیو آلمان گفته است: «سوسیالیسم دولتی از کارل مارکس سوءاستفاده میکرد.» گیزی، نماینده پیشین مجلس فدرال آلمان و وکیل برجسته، تا به حال بارها از سوی مخالفان خود به همکاری با سازمان امنیت همان سیستم دولتی سوسیالیستی متهم شده که از کارل مارکس سوءاستفاده میکرد!
یادمان جنجالبرانگیز مارکس
شاید اگر بحران مالی سال ۲۰۰۸ رخ نمیداد و پیشگوئیهای مارکس را ثابت نمیکرد اساسا یادمان دویستمین سالگرد مارکس این چنین باشکوه برگزار نمیشد که در دویستمین سالگرد تولد کارل مارکس از مجسمه برنزی او «که توسط دولت چین اهدا شده بود» در زادگاهش در شهر ترییر آلمان پردهبرداری شود. شی جینپینگ، رئیسجمهور چین، کارل مارکس را به عنوان بزرگترین متفکر دنیای مدرن تحسین کرده است.
برای بسیاری در جهان امروز آثار مارکس حاوی ایدهها و همچنین متدولوژی است که میتواند در بحث بحران اقتصادی، ماهیت و عملکرد قدرت سیاسی، جهانی شدن و تضادهای طبقاتی راهگشا باشد. البته ما در ایران فیلسوفنما و اقتصاد خواندههائی داریم که کتاب نخوانده سرمایه را هم نقد میکنند و با افتخار مینویسند اگر چه کتاب را نخواند اما نقدهای فراوانی برآن دارم؟!
در مقابل، استوارت جفریز در گاردین و به مناسبت دویستمین سالگرد تولد مارکس نوشته است: «کار سختی است که این عبارت مارکس در صفحات نخست مانیفست کمونیست را بخوانیم و فکر نکنیم که در جهانی زندگی میکنیم که مارکس آن را پیشبینی کرده است: تحول پیاپی در تولید، بیثباتی مداوم شرایط اجتماعی، عدم امنیت دائمی و تحرک بیپایان، عصر بورژوازی را از همه اعصار پیشین متمایز میکنند.»
او مینویسد که «مارکس شاید تجارتی مدل مارک زاکربرگ، مالک فیسبوک را پیشبینی نکرده بود که انسانها را به داراییهای قابل بهرهبرداری تبدیل کرده اما به خوبی ویژگیهای عصر فیسبوکی را پیشبینی کرده بود «بورژوازی هیچ رشتۀ دیگری میان انسان و انسان به جز منفعتِ صرف و به جز پرداخت نقدی بیاحساس باقی نگذاشت.» البته احتمالا آقای استوارت جفریز نمیداند که مارکس بیش از یک قرن پیش از «کالائیشدن تن و جان و جسم» سخن رانده بود! جالب آنکه علیرغم آنکه اصل اثر مارکس حدود سال ۱۹۲۰ به انگلیسی ترجمه شده اما «مارکسیسم» اثر شگرفی بر زندگی روشنفکری آمریکا بین سالهای ۱۸۹۰ تا ۱۹۴۰ گذاشته، زیرا آن زمان اوج فعالیت حزب سوسیالیست و سپس حزب کمونیست بود، و تعداد اعضا و تأثیر و نفوذ فرهنگی این احزاب در بالاترین حد خود قرار داشت. اما جنگ جهانی دوم واجرای سیاست ضد مردمی «مککارتیسم» این درخشش را متوقف کرد ولی در چند ساله اخیر جوانان آمریکائی به خاطر دلایل کاملاً متفاوت دیگری به مارکسیسم روی آوردهاند. این نسل بیثباتی و بدهی را تجربه کرده لذا مارکسیسم و سوسیالیسم امکان اندیشیدن به این نابرابریها را به این جوانان میدهد. زیرا برای متولدین سالهای ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۰ یعنی آنانی که درآمد آنها به طور میانگین ۲۰درصد کمتر از درآمد والدینشان در همان سن است، و بیش از نیمی از آنها به میزان قابل توجهی زیر بار بدهی و قرض کمر خم کردهاند. «رویای آمریکائی» از بین رفته و در نتیجه، آثار مارکس کارکرد اصلی خود یعنی نقد سرمایهداری را بازیافته است: این آثار به جوانان آمریکایی اجازه میدهد علیه نابرابریهای غیرقابل تحمل اقتصادی و اجتماعی اعتراض کنند. نگاهی به خواستههای جوانان ایرانی نیز حکایت از برخاستن مجدد تفکر اندیشه چپ، حتی با وجودیکه بسیاری خود را ضد چپ میدانند، میباشد، زیرا خواسته جوانان باید در پوشش شکل، محتوی و قالب متناسب درآید.
خبرگزاری جهانی بیبیسی که بهرحال یکی از سخنگویان سرمایهداری جهانی محسوب میشود یادآورشده «برخی ایدههای مارکس به بهتر شدن دنیا کمک زیادی کرد» از جمله اینکه بسیاری از کودکان کار توانستند به مدرسه بروند تا حد زیادی مدیون تلاشهای مارکس است. لیندا یوئه، نویسنده کتاب «اقتصاددانان بزرگ: ایدههای آنها چطور امروز به کمک ما میآید» میگوید: «یکی از ده نکته اصلی در بیانیه کمونیستی مارکس و انگلس در ۱۸۴۸، فراهم کردن تحصیل رایگان برای کودکان در مدارس دولتی و پایان دادن به اشتغال آنها در کارخانهها بود.»
مارکس و انگلس اولین کسانی نبودند که از این حقوق دفاع میکردند اما آنطور که لیندا یوئه میگوید، در پیشبرد آن بیتأثیر نبودند: «در اواخر قرن نوزدهم مارکسیسم هم با سایرین همصدا بود، زمانی که دیگر تحصیل کودکان به طور خاص الزامی تلقی میشد و کودکان کم سن و سال اجازه کار در کارخانهها را نداشتند.» مارکس اعتقاد داشت «همه باید اوقات فراغت داشته باشند و خودشان در موردش تصمیم بگیرند.» مارکس در نظریات خود از اینکه چطور در جوامع سرمایهداری مردم مجبور به فروش تنها دارایی خود – یعنی کارشان – در قبال پول بودند، حرف میزند. این به عقیده مارکس در بیشتر موارد یک معامله ناعادلانه است که میتواند به استثمار و از خودبیگانگی منجر شود؛ ممکن است این احساس به شخص دست بدهد که از اساس طبیعت انسانی خود دور افتاده است. مارکس به دنبال حقوق بیشتری برای همراهان کارگرش بود؛ میخواست آنها مستقل، خلاق و از همه مهمتر صاحب زمان خود باشند.
به اعتقاد مارکس، از آنجایی که بخش زیادی از وقت انسان صرف کار کردن میشود، باید بشود از انجام آن احساس خشنودی کرد. مارکس نقل قول مشهوری داشت که میگفت «صبح به شکار برویم، بعدازظهر ماهیگیری کنیم، عصر گله را به چرا ببریم و بعد از شام به نقد بپردازیم.» او عمیقاً به برابری، آزادی و تلاش برای مبارزه با ازخودبیگانگی اعتقاد داشت. او در دستنوشتههای اقتصادی و فلسفی ۱۸۴۴ خود، جزو اولین کسانی است که ارتباط میان «رضایت شغلی و حس خوشبختی» را مطرح میکند. مارکس معتقد است سرمایهداری که به دنبال تولید و سود بیشتر با سرعت بالاتر است، کار را به شدت تخصصی کرده است. در حالیکه امروزه شعار دکترین سرمایه داری «تغییر» است، مارکس قبلاً بنمایه تغییر در همه چیز را ارائه داده بود. مارکس به ایجاد تغییر اعتقاد داشت و سایرین را هم به آن تشویق میکرد. اعتقادی که همهگیر شد. لوئیس نیلسن، یکی از اعضای تیم برگزارکننده جشنواره مارکسسیم در لندن میگوید: «برای تغییر جامعه به انقلاب نیاز دارید؛ برای بهتر کردنش به اعتراض. با این روش بود که مردم عادی در بریتانیا توانستند به سیستم سلامت همگانی دست پیدا کنند و ساعت کار روزانه را به ۸ ساعت برسانند.»
میراث واقعی مارکس همین رویکرد مبارزه برای بهتر شدن است. مارکس را معمولا به عنوان فیلسوف معرفی میکنند، نیلسن اما موافق این کار نیست: «این باعث میشود همه فکر کنند تنها کار او فلسفهپردازی و نوشتن نظریه بوده. اما با نگاهی به زندگی او درمییابیم که او یک کنشگر هم بوده است: او اتحادیه بینالمللی کارگران را تأسیس کرد و در کارزارهای حمایت از کارگران فقیر در حال اعتصاب شرکت میکرد. شعار همه کارگران جهان متحد شوید او یک فراخوان واقعی برای جنگ است. میراث واقعی مارکس همین رویکرد مبارزه برای بهتر شدن است. رویکردی که از نظریه مارکسیست ریشه گرفته، فرقی نمیکند معترضان خودشان را مارکسیست بدانند یا نه.»
نیلسن میگوید: «زنان چطور حق رأی پیدا کردند؟ نه به این دلیل که دل مردان حاضر در مجلس برایشان سوخت! این اتفاق افتاد چون «زنان کنار هم جمع شدند و اعتراض کردند»، طرح تعطیلات آخر هفته چطور به پیروزی رسید؟ دلیلش اعتصاب اتحادیههای صنفی بود. برای به کرسی نشاندن طرحی که زندگی مردم عادی را بهتر میکند چه کار میکنیم؟»
تیزبینیهای بینظیر مارکس درباره قدرت رسانه از دیگر مواردی است که باعث شده ایدههایش در قرن ۲۱ هنوز تازه باشند. او با خواندن روزنامههای آن زمان به این نتیجه رسید که آنها بیش از حد به جرمهای کوچک و جنایات مردم فقیر میپرداختند و در موردشان اغراق میکردند، در حالی که جرمهای مؤسسات دولتی و رسواییهای سیاسی معمولا آنطور که باید پوشش داده نمیشد. در واقع این مارکس بود که پشت پرده رسانههای روزی بگیر و روزینامهها را فاش ساخت؟!
جایگاه مارکس
طبق نظرسنجیهایی که در سالهای اخیر چند بنیاد سنجش افکار انجام دادهاند، کارل مارکس تأثیرگذارترین فیلسوف تاریخ بشر است؛ این درحالی است که در دهههای واپسین قرن بیستم چنان ضربههای سنگینی به تئوری و پراتیک انقلابی او وارد آمد که بسیاری از مرگ قطعی اندیشه او سخن گفتند. به نوشته دویچهوله، از نیمه سده نوزدهم که آثار بیشمار مارکس به تدریج منتشر شد، علوم انسانی، شامل فلسفه، تاریخ و جامعهشناسی به دو بخش متمایز تقسیم شد: پیش از مارکس و پس از او، با مارکس یا علیه او.
کارل مارکس بیش از هر متفکر دیگری در تاریخ علم اقتصاد درباره بحران در نظام سرمایهداری اندیشیده و قلم زده است. هسته مرکزی در اندیشه پایهگذار “سوسیالیسم علمی” در نقد نظام سرمایهداری آنست که بحران، همزاد این نظام است و سرانجام آن را به سوی زوال و نابودی میکشاند.
سرمایه دمادم تضادهای درونی خود را میآفریند، که در بحرانهای اقتصادی تظاهر مییابد. تضاد اصلی که سرنوشت سرمایه را رقم میزند، تضادی است که میان سرشت جمعی نیروی کار برای تولید ارزش اضافی (سرچشمه سرمایه) و شکل فردی مالکیت ابزار تولید و محصولات تولیدی در میگیرد. همین تضاد است که سرانجام رشد سرمایه را به بنبست میکشد و ناقوس مرگ آن را به صدا در میآورد. مارکس نکتهای را یادآور میشود که برای درک بحرانهای نظام مهم است: در فراگرد بغرنج انباشت سرمایه، پس از تراکم و تمرکز و انحصار، بخشی از نقدینه خود را از روند تولید آزاد میکند و به صورت سرمایه خالص مالی به جریان میافتد. انبوهه ثروت فردی بر کل روند تولید چیره میشود و بر سیر آن تأثیر میگذارد. اصل “کمترین سرمایه برای بیشترین بهره” رقابت طبیعی کار با سرمایه را به رقابت شدید سرمایه با سرمایه متحول میکند. هرگاه سرمایه به سودی هم ارز با موازین مشخص رقابت در بازار دست نیابد، کل نظام دچار بحران میشود.
مارکس آنگاه نتیجه میگیرد: “انحصار سرمایه برای شیوه تولیدی که خود با آن و تحتتأثیر آن شکوفا شده، به صورت مانع رشد در میآید. تضاد میان تمرکز وسایل تولید از سویی و سرشت اجتماعی نیروی کار از سوی دیگر به حدی میرسد که همنشینی آنها دیگر در پوسته سرمایهداری نمیگنجد. این پوسته سرانجام میترکد.”
برخی از ژرف نگریهای کتاب سرمایه کاملا روشنگر وضعیت بغرنج فعلی جهان سرمایه داریست. بطورمثال: «این نظر که رشد سالم و متوازن سرمایه بر پایه تولید مداوم ارزش استوار است». برای مارکس کار انسانی تنها سرچشمه هرگونه ارزشی است. سرمایهداری بر تولید ارزش متکی است، اما در نظمی آشفته و مهارگسسته، شیوههای انحرافی و تقلبآمیز رواج مییابد که سودآوری را بدون هیچ ارزشی ممکن میسازد. بورسبازی و معاملات بیپایان با اوراق بهادار… زیرا در بورس هیچ ارزش تازهای تولید نمیشود، همان ارزش ثابت است که مدام میان بورسبازان دست به دست میشود و قیمت صوری آن بالاتر و بالاتر میرود. اما این رشد “پفکی” حد دارد؛ در جایی حباب میترکد. گرایش نئولیبرال که از اوایل دهه ۱۹۸۰ در نظام مالی رواج یافت، نه تنها با این بی بندوباری کاری نداشت، بلکه آن را تشویق نیز میکرد. جالب آنکه وارن بافت بهعنوان یکی از ثروتمندترین مردان جهان که در چنبره سرمایهداری جهانی دارای جایگاه خاصی است خود معتقداست ابزارهای مالی و مشتقات بهعنوان سلاحهای مالی کشتار جمعی عمل میکنند؟!
در همین رابطه به دنبال اعلام ورشکستگی “لیمن برادرز”، یکی از بزرگترین بانکهای ایالات متحده در بعد از بحران سال ۲۰۰۸، روزنامه گاردین چاپ لندن نوشت که« اگر کارل مارکس زنده بود از آشوب امروز در نظام سرمایهداری به ذوق میآمد، زیرا در بحرانی که سراسر نظام مالی جهان را فرا گرفته، برخی از نظریات خود را محقق میدید». در حالیکه بعد از فروپاشی دیوار برلین و سقوط اتحاد جماهیر شوروی ، بسیاری مرک مارکسیسم را جشن گرفته بودند، اما تند باد بحران سال ۲۰۰۸ باعث ضد حمله مارکس شد بهطوری که آثار کارل مارکس، در آلمان، به ویژه اثر کلیدی او “سرمایه” فروش فوقالعادهای داشت و بنگاه انتشاراتی “کارل دیتس” در برلین اعلام داشت که از زمان آشکار شدن بحران فراگیر مالی جهانی، فروش آثار مارکس سه برابر شده، همچنین پر آشتاینبروک، وزیر دارایی، در گفتگویی با هفته نامه “اشپیگل”، اعتراف کرد: “مارکس خیلی اشتباه نمیکرد: یک سرمایهداری لگامگسسته، آن گونه که ما شاهدش بودیم، دست آخر خود را نیز میبلعد.” زمین لرزه مالی شگفت انگیز اکتبر ۲۰۰۸ با یک تنش از پایه بنای این نظریه را در هم ریخت. در لندن، روزنامه دیلی تلگراف نوشت: «روز ۱۳ اکتبر ۲۰۰۸ در تاریخ به مثابه روزی ثبت خواهد شد که سرمایه داری انگلستان به شکست خود اعتراف کرد» در نیویورک بر روی پلاکاردهای تظاهرکنندگان در مقابل وال استریت شعار «مارکس حق داشت!» نوشته شده بود. اخیرا نیز پاتریک آرتوس اقتصاددان بانک ناتیکسیس در ماه مارس ۲۰۱۸ اعلام کرده است « اگر کاپیتالیستها (سرمایه داران) از سفته بازی، سوداگری و کاهش دستمزد، با وجود خطر بیثبات کردن کل اقتصاد و تبدیل آن به بحران، استفاده میکنند، بخاطر خنثی کردن روند نزولی نرخ سود است که مارکس آنرا پیش بینی کرده بود. هیچ کس انتظار نداشت که تهاجم از سوی مقابل بروز کند. تا چه رسد به اینکه این هجوم از قلب سرمایهداری مالی باشد. پاتریک آرتوس در یادداشت خود بنام «پویائی سرمایهداری درست همان است که مارکس پیش بینی کرده بود»، قصد دارد با استفاده از نمودارها، واقعیت یکی از اساسیترین تناقضات سرمایهداری و همچنین یکی از موتورهای آن، «روند نزولی نرخ سود» را اثبات نماید. او میگوید یکی از «قوانین» سرمایهداری، که مخالفان مارکسیسم حتی وجود آنرا نفی میکنند «احتمالا به این دلیل که توضیح میدهد چگونه ساختار سرمایهداری بحرانزاست و بحران را همراه خود دارد» را چنین توضیح میدهد: اگر«سرمایهداران» فعالیتهای سوداگرانه، و کاهش حقوق ودستمزد را تا حد ممکن- با وجود خطر بیثبات کردن کل اقتصاد و تبدیل آن به بحران- بکار میبرند، برای جلوگیری از «کاهش بهرهوری سرمایه» است، که منافعشان را تهدید میکند. این اولین بار نیست که این اقتصاددان بانک ناتیکسیس خواستار بازنگری تحلیل مارکس بوده و بر این باور است که اوضاع کنونی، درستی این تحلیلها را اثبات میکند. پاتریک آرتوس در سال ٢٠١٠ پیشنهاد «بازخوانی مارکسیستی (ولی مطابق با واقعیتهای کنونی)» بحران اقتصادی ومالی را میدهد: «انباشت شدید سرمایه (…) منجر به کاهش روند نرخ سود میشود؛ و سپس عکسالعمل شرکتها (…) باعث کاهش دستمزد، (…) و در نتیجه کاهش مصرف میشود که به نوبه خود مجدداً مسبب تشدید انباشت سرمایه است. دور تسلسلی نفس گیر. دو سال بعد، این محقق فراتر رفته و در مقالهای دیگر از یک «بحران نوع مارکسیستی» سخن میگوید. این اقتصاددانان که همگی از سرآمدان تئوریسینهای نطام سرمایهداری بشمار میروند (و قابل مقایسه با امثال عیسی و موسی و جاسم و سالم ایرانیتبار نیستند)، همگی بر صحت پیش بینیهای مارکس از بحران سرمایهداری صحه گذاشته و تیزهوشی مارکس را ستودهاند.
زمانی پیشتر کارل کارکس نظریهپرداز منتقد اصلی نظام هیولائی سرمایهداری گفته بود:
“خواننده عزیز، درست همانطوری که به جادوگران، جن و پری، خونآشامها، گرگینهها و جادو اعتقادی نداری، نباید به مفاهیم و نظریههای اقتصادهایی که سرمایهداری را بدون چون و چرا میپذیرند، اعتقاد داشته باشید. تجربهٔ اجتماعی ما از سرمایهداری یک محصول تاریخی، یک ساخته انسانی و نه لزوماً یک حقیقت غایی ناشی شده از ماهیت انسانی یا خواست خدا است. میدانید که نظامهای اجتماعی در گذشته طور دیگری بودند، پول یک اختراع جدید در تاریخ محسوب میشود، و اینکه منحنی همواره در حال گسترش سرمایهداری که تنها به یک اقلیت کوچک سود میرساند (و طبق شعارهای جنبش «اِشغال»، برای ۹۹درصد جهان ریاضت اقتصادی بهدنبال دارد) محصول اقدامات چند دهه اخیر است. اگر نهادهای دموکراسی و قوانین مالکیت بیش از همیشه به نفع آن اقلیت یک درصدی (یا طبق اظهارنظرهای اخیر اقلیت یک درصدی) پیش میروند، آنگاه زمان آن رسیده که تلاشی بکنید و کنترل را بازپس بگیرید!
مارکس همچنین هشدار داده آنهایی که از شرایط موجود سود میبرند، خواهند جنگید (یا احتمالاً افراد فقیرتر را به جنگ میگمارند) تا از نظام حاکم محافظت کنند. او همچنین گفته که نه خودش و نه هیچ فرد دیگری نمیتواند وانمود کند که یک تغییر اجتماعی ساده و سهلالوصول خواهد بود.
یکی از استعارههای قدرتمند و قابلتوجه مارکس در جلد یک سرمایه «فتیش (طلسم) اقلام» است که اغلب به عنوان مفهومی نئوفرویدی اشتباه گرفته و برای اشاره به درگیری بیمورد با تولیدات مصرفی و ارزشهای تبلیغاتی اطلاق میشود. اما معنای استعاره این نیست. «روابط اجتماعی میان اجسام، و روابط سببی میان افراد» معنای مناسبتری برای این استعاره و تا اندازهیی گویای مشکل موجود است. به عبارت دیگر، ما جهانی از بازارها و قیمتها ساختهایم (روابط اجتماعی میان اجسام) که آن را بهصورت واقعیتی روزمره و عمدتاً دردناک تجربه میکنیم (روابط سببی میان افراد). در حقیقت بسیاری از ما به آدمهایی تبدیل شدهایم که با واقعیات اقتصادی تلفیق میشوند و از این رو، به هرگونه شرایط خارج از عرفی عادت میکنند یا حتی آن را نمیبینند. «برداشت» مارکس از سرمایهداری این است که جهان اجتماعی میتواند کمتر دردناک و مخرب باشد اگر که ما، خودمان آن را طور دیگری سازماندهی کنیم؛ اما اگر کاری نکنیم، اجتماع نیز تغییری نخواهد کرد. بحرانهای سرمایه داری در اصل فرصتهایی هستند که از خلالشان تناقضهای شیوۀ تولید سرمایهداری و به ویژه تناقض میان تولید و بازار یا در حقیقت، اختلاف میان هزینهها و قیمتهای تولید برملا میشوند.
برخلاف ادعای رایج، تولید سرمایهداری نه برای مصرفکنندگان یا، در واقع، ارضاء نیازهای آنان، که برای خریداران مصرفکننده یا مصرفکنندگان صاحب پول سامان مییابد که پیش از هر چیز قادر به پرداخت قیمت مناسب کالاها یا تأمین نرخ سود مورد انتظار سرمایهدار هستند.
به کوتاه سخن، هدف تولید سرمایهدارانه بازار است، این چه بسا مسألۀ کلیدی شیوۀ تولید سرمایهداری است تا آنجا که تولید سرمایهدارانه بدون هیچ ملاحظهای در قبال قدرت خرید مصرفکننده شکل میگیرد. پیرو همین منطق یا همین گرایش، تولید سرمایهدارانه همواره فراتر از توانایی جذب بازار عمل میکند و به تبع تنش دائمیای میان توانایی تولید و محدودیتهای بازار بهوجود میآورد. یعنی در حالیکه جهان در عصر تولیدِ انبوه قرارگرفته، بدلیل سیاستهای ضدبشری تراستهای سرمایهداری جهانی، میلیونها نفر از مردم جهان زیر خط فقر بسر میبرند و گرسنه هستند؟!
اگرچه رسانههای سرمایهداری در طول سالهای پس از مرگ مارکس، افکار و باورهای او را بارها مرده و سپری شده اعلام کردهاند، اما واقعیتها پیوسته صحت کلیتِ نظرات او و برداشتاش از درک مادی تاریخ را نشان داده است. نوشتهها و تبلیغات دشمنانه بر علیه مارکس کم نیستند. هیچکس به اندازهی مارکس مورد حملههای خصمانه قرار نگرفته، و دلیل آن نیز روشن است زیرا هیچ کس همچون مارکس کل نظام سرمایهداری، کل نظام قدرت سیاسی و خرافی، و آنهایی را که به این نظامها آویزان بودهاند، به چالش نکشیده است. اما جالب آنکه افکار مارکس حتی در میان نظریهپردازان حامی سرمایه نیز رسوخ کرده است. کم نیستند مقالات اقتصاددانان متعارف که در سالهای اخیر و بهدنبال بحران اقتصادی ۲۰۰۸، با رجوع به مارکس به نقد سرمایهداری پرداختهاند (البته نه برای گذر از آن بلکه به امید اصلاح آن). حتی در کنفرانس سالانه داوُس، این بزرگترین اندیشکدهی سرمایه، نیز سخنرانیهایی در این زمینه ایراد شد. از جالبترین و سرگرمکنندهترین ابتکارهای این اقتصاددانان تهیه «مانیفست کنشگران» توسط دو استاد و مشاور شرکتهای غولپیکر سرمایهداری بود، که با ابراز نگرانی از سرنوشت سرمایهداری خواستار اصلاحاتی در این نظام شدند، و به شیوه «دَه اقدام» مانیفست کمونیست و با تغییر دادن آنها، «دَه اقدام» خود را طرح کردند، و در آخر هم نوشتند «کنشگران جهان متحد شوید!». فایننشال تایمز هم با اشاره به دویستمین سال تولد مارکس، مقالهی آنها را تحت عنوان «امروز کارل مارکس چه مینوشت؟» منتشر کرد:
https://www.ft.com/content/603b3498-2155-11e8-a895-1ba1f72c2c11
بحران جهان سرمایهداری و جنگهای منطقهای که صرفاً بر اساس بازتقسیم بازارها صورت گرفته، بار دیگر این واقعیت غیرقابل انکار را در مقابل جوامع جهانی قرار داد که انسانها برای رهایی خود از هرگونه فشار و تبعیض و نابرابریهای اقتصادی، سرکوبهای سیاسی و اجتماعی، باید به نیروی خود اتکاء کنند. باید با جدیت و جسارت بیشتری این اعتماد بهنفس را داشت که با اتحاد و همبستگی همه نیرویهای واقعی خواهان تغییر سیستم موجود، بتوانند سرمایهداری لجامگسیختهٔ منبعث از «ژنهای خوب » را مهار و خواهان برابری و آزادی واقعی را در همه زمینههای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شوند. از سوی دیگر، در پایان دهه نود با فروپاشی شوروی، شادی و سرور سرمایهداری لیبرال جهانی را فراگرفت. آنچنان که تئوریسینهایی هم چون فرانسیس فوکویاما، از موضع سرمایهداری لیبرال که در رقابت دو بلوک غرب و شرق، پیروز شده بود، این تحولات را «پایان تاریخ» نامید. تئوری وی، این بود که «شکست بلوک شوروی نشان داده است هیچ بدیل ترقیخواهی که بتواند به عنوان یک نظام، جایگزین سرمایهداری لیبرال شود، عملاً وجود ندارد.»
اما تحولات دههٔ اخیر، به ویژه جنبشهای قدرتمند ضدسرمایه داری و ضدجنگ و غیره، این تئوریسینهای بورژوازی از جمله فوکویاما را وادار کرده است تا ادعاهای خود را پس بگیرند. جنبشهایی که هر جا نهادها و دولتهای سرمایهداری جهانی جمع میشوند آنچنان حضور دهها هزار نفری مییابد که به کشمکش و درگیری متقابل بین معترصین و پلیس حافظ سرمایهداری منجر میشود. این جنبش که بسیار متنوع است و گرایشاتی از دانشجویان، کارگران، طرفداران محیط زیست وفعالان ضدجنگ، فمنیستها و غیره را در برمیگیرد. این جنبشها که نماد آن به ویژه در نوامبر ۱۹۹۹ در سیاتل بر علیه سازمان تجارت جهانی، اعلام موجودیت کرد که در آن، حدود ۴۰ هزار نفر که بخش اعظم آنها، اعضا و فعالین سازمانهای کارگری آمریکا و نیروهای جوان پرانرژی بودند که موجبات نگرانی جدی نیروهای سرمایه داری را فراهم آورده است.
شاید ظهور گروهی از جوانان آمریکایی که راه شناخت و تغییر جامعه را در ایدهها و آرای مارکس جستجو میکنند، بهترین نمونه از بازگشت مارکس و سوسیالیسم در جهان باشد. «مارکسیسم در خاک آمریکا؟»، در خاک پلیس جهان و کشوری که عرف و قاعده در آن مخالفت با کمونیسم و مارکسیسم بوده و هست؟ بله. برای مثال، به گزارش لوموند اعضای «سازمان سوسیالیستهای دموکرات آمریکا» (DSA) در دو سال اخیر چهاربرابر شده و از مرز ۳۲ هزار نفر گذشتهاند. سن متوسط اعضای این سازمان از ۶۸ سال (در ۲۰۱۳) امروز به ۳۳ سال رسیده است. این سازمان پیشتر جبهه چپ حزب دموکرات را نمایندگی میکرد و به همین جهت چندان رادیکال نبود. ولی به گزارش لوموند، به تازگی جوانان مبارزی به این سازمان پیوستهاند که با لحنی انتقادیتر نسبت به قبلیها، مدعی خوانشی مارکسیستی از وقایع جامعه آمریکا و جهاناند و صراحتاً و بیهیچ تردیدی خود را سوسیالیست مینامند و از مارکسیسمی رادیکال سخن میگویند. ناگفته پیداست این علاقه در پی بحران بزرگ نولیبرالیسم در سال ۲۰۰۸ به وجود آمد. به گفته نانسی فریزر، فیلسوف آمریکایی، اگر نسل جوان امروزی به مارکسیسم روی آورده، دلایلی کاملاً متفاوت با دلایل نسلهای قبلی دارد: «این نسل بیثباتی و بدهی را تجربه کرده است. مارکسیسم و سوسیالیسم امکان اندیشیدن به این نابرابریها را به این جوانان میدهد. رویای آمریکایی، در حقیقت، برای متولدین سالهای ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۰ شدیداً ترک خورده است. درآمد آنها به طور میانگین ۲۰ درصد کمتر از درآمد والدینشان در همان سن است، و بیش از نیمی از آنها به میزان قابل توجهی زیر بار بدهی و قرض کمر خم کردهاند». ذکر این مهم ضروری است که آنچه فریزر از وضعیت جامعه آمریکایی به درستی توصیف میکند، فرق چندانی با مابقی جهان، از اروپا تا خاورمیانه، ندارد. از حضور پررنگ مبارزان چپ در ناآرامیها و اعتراضات اخیر در فرانسه تا نمونه چشم گیر و گسترده تر آن در مراسم روز کارگر در اول ماه مه در سرتاسر جهان: از شهرهای مهم اروپا تا شهرهای بزرگ خاورمیانه. امروز مارکس از گذشته برای نسل جدید متفکران، نظریهپردازان، فعالان و جنبشهای سیاسی و اجتماعی به جا مانده تا برای مبارزه علیه وضع موجود مجهز باشند.
در برابر عکسالعملی که دولتهای جهان، از کوچک و بزرگ، علیه احیای مارکسیسم و «بازگشت به مارکس» نشان میدهند، سیاستمداران و دولتهایی که راه میانه را در مواجهه با این واقعیت پیشنهاد میدهند. هرچند تجربه نشان داده میانهروها در حفظ وضع موجود به شدت تندرو و افراطی هستند و هرگاه از راه میانه سخن میگویند، میکوشند از هرگونه تغییری جلوگیری کنند و این امر اساساً با جهان مارکسی در تضاد است. فرانک والتر اشتاین مایر، رئیس جمهور آلمان، که اثرات «بازگشت مارکس» را کاملا متوجه شده، به مناسبت دویستمین سالگرد مارکس خطاب به مردم کشورش گفت: «آلمانیها باید نه مارکس را بیش از اندازه بزرگ کنند و نه آن را از تاریخ خود بیرون کنند. نه باید از او ترسید و نه اینکه از او مجسمه طلا ساخت». معالوصف، اکنون پس از تقریباً چهار دهه ترکتازی، وعدههای آرمانشهری بنیادگرایان بازار آزادی به چنان ویرانشهری بدل شده که دیگر گریزی از بازگشت به مارکس دویست ساله نیست. فارغ از هرگونه نتیجه آنی یا طولانی، سازماندهی مجدد قرائت مارکسیستی پاسخ ناگزیر به وضع موجود است. جالب است بدانیم بسیاری مردم جهان علیرغم آنکه مارکسیست نیستند، همان چیزهائی را میگویند و میخواهند که مارکس گفته است!
جنبش اعتراضی جلیقه زردها که ماهیت آن اساس اعتراض بر علیه نابرابری اجتماعی و گستردگی فقر در فرانسه است، عملاً با جنبش وال استریت (یک درصدیها در آمریکا) پیوند و قرابتهای بسیار نزدیکی دارد. شاید شبح بازگشت اندیشههای عدالتطلبانه و شایستهسالاری که منبعث از نظریات مارکس بوده تئوری پردازان حجرهای تاجرباشیهای ایران را که در روزنامه دنیای اقتصاد لانه کردهاند را به وحشت انداخته و آنان را همچون سوسیال فاشیستهای آلمانی در سالهای ۱۹۱۹ به انتشار آدرس مبلغان و نظریهپردازان مخالف سرمایهداری بی دروپیکر ایرانی، واداشته است. قصد این افراد معلومالحال که اتفاقا مسیر زندگی و معیشت آنان در رانت خواری دولتی بوده آن بود که عامل اصلی تظاهراتهای دیماه ۱۳۹۶ را کسانی قلمداد کنند که نئومارکسیسم هستند در حالیکه مردم به تنگ آمده و گرسنه شعارهای خود را از تجربیات روزمره زندگی شخصی خود کسب کرده بودند و کسی نه در فراسوی مرز و یا درون مرز به آنها یاد نداده بود که چه بگویند بلکه خود میدانستند دقیقا چه بخواهند!
حجم عظیم تبلیغات ضد اندیشههای برابری اجتماعی که از درون آتشکده روزینامهها، گاهنامهها و مهرنامهها به رهبری دست بهقلمهای تواب و روشنفکران صفویمسلک که پایگاه مالی آنان رانت دولتی (بشکل خصولتی و از طرف تاجرباشیهای صادراتی) میباشد، نشان میدهد که هرگونه نهضت برابری و توسعه پایدار صنعتی بدون افشای این رسانههای فاسد صورت نخواهد گرفت. جالب آنکه مدتهاست دست بهقلمهای مخالف اندیشههای مارکس، مدعی هستند که در جوانی مارکسیست بوده ولی اینک دریافتهاند که خواب جوانی آنان در بستر ناپاکی بوده که سترون شدهاند؟!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع:
لوموند دیپلماتیک – مقاله مارکس درست می گفت -مارس ۲۰۱۸
لوموند دیپلماتیک – مقاله ضد حمله مارکس – دسامبر ۲۰۰۸
خبرگزاری بی بی سی سلسله نوشتههای یادمان دویستمین سالگرد مارکس
خبرگزاری دویچه وله فارسی – سلسله مقالات یادمان دویستمین سالگرد کارل مارکس
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
غلامحسین دوانی؛ پژوهشگر اقتصادی و عضو انجمن اقتصاددانان حرفهای بریتیش کلمبیا و از اعضای حسابداران خبره آمریکای شمالی