ترجمه یولسیز برای ایران
اکرم پدرامنیا، رماننویس و مترجم ایرانی-کانادایی، درباره ترجمه یولسیز جیمز جویس به فارسی، فرار از سانسور و مصادره مقاومت به نفع امپریالیسم مینویسد.
رمان ایرانی مجبور است در دو جبهه بجنگد. دو جبههای که هر کدام جداگانه سعی میکند روایت آن را کنترل کند. اولی عمل کنترل را از طریق نظام پیچیدهی سانسور تحمیل میکند؛ حکومت ایران بر اطلاعاتی که در داخل کشور منتشر میشود کنترل سفت و سختی دارد. به عبارت دیگر، سانسور دولتی روش فراگیر و همهجانبهای است برای کنترل عقایدی که به حیطهی دانش و آگاهی مردم ایران وارد میشود و برای آثاری مثل پروژهی کنونی من، ترجمهی یولسیز، و در کل، ادبیات فارسی پیامدهایی دارد.
یکی از پیامدهای سانسور برنامهریزیشده این است که روایتهای متنوع و گوناگون، و رویهمرفته بدنهی ادبیات فارسی، را تحتالشعاع روایت منفرد گروه حاکم قرار میدهد. نتیجهی آن برای خوانندگان ایرانی و جهانی بازنمایی نادرستی از ادبیات فارسی و ارائهی روایتی غیرواقعی و گاه جعلی از زندگی ایرانیان و تجربیات اجتماعی آنهاست. سانسور تحمیلشده از طرف حکومت در درازمدت باعث سرکوب خلاقیت بسیاری از نویسندگان ایرانی شده است.
درواقع یولسیز دارای تمام ویژگیهایی است که ترجمهی فارسی را با سانسور روبهرو میکند: سکس، سیاست، مذهب، مصرف الکل، روابط زن و مرد و حضور اقلیتهای جنسی (شخصیتهای LGBTQ.) به همین دلیل، سانسورچیهای رژیم آن نسخهای از یولسیز را تأیید میکنند که مترجم معانی کلمات و جملات آن را پنهان کند، خصوصیات شخصیتها را گنگ و مبهم نمایش دهد و فصلهایی از کتاب را کاملاً حذف کند. در نتیجه، ترجمهی یک اثر مهم ادبی میشود اثری نامعتبر و از دست رفته.
اما هدف من ترجمه کاملاً بدون سانسور کتاب جویس است که بیشک انتشار آن در داخل کشور ممنوع است. به همین دلیل جلد اول آن در انگلستان منتشر شد و در ایران غیرقانونی توزیع میشود. در آغاز انتشارش، ایرانیان مقیم خارج از کشور کتاب را برای دوستان و اعضای خانواده به داخل کشور میبردند. این روزها، فروشندگان در بازار زیرزمینی در حال چاپ مجدد و توزیع آن برای عموم هستند و بهزودی، کتاب الکترونیکیاش برای دانلود رایگان ارائه میشود. اما همهی اینها برای من مترجم هزینه دارد. مدتی است که با فشارهای گستردهی ارتش سایبری دولت ایران روبهرو هستم و سعی دارند مانع انتشار آنلاین این اثر حتی در آن سوی مرزهای کشور شوند.
~
دومین جبههای که رمان ایرانی باید علیه آن بجنگد، کنترل روایتش توسط امپریالیسم جهانی است: ترس بسیاری از فعالان و نویسندگان ایرانی این است که مبارزات ظلمستیزانهشان به نفع یک گروه مصادره شود و در بدترین حالت، برای توجیه مداخلات غربی استفاده شود.
بنابراین مردم ایران همزمان، در کنار تحمل سرکوبهای دولت، با خشونت ساختاری قدرتهای امپریالیستی و دهها سال مداخلهی غرب روبرویاند. منظور من از «مداخله» تحریمها، کودتاها، اشغال و سلب مالکیت است – که همگی شکلدهندهی مسائل اجتماعی و اقتصادیای است که مردم ایران با آن مواجهاند. این خطر همیشه برای ما نویسندگان ایرانی وجود دارد که مبادا به این مداخلات قدرت ببخشیم.
روایتهای امپریالیسم غربی در جلوه دادن یک چهرهی اجتماعیِ ذاتاً نابسامان و آشفته از جامعهی ایران غالباً از [چشم] مردم پنهان است. این روایتهای پنهانی، به نوبهی خود، بخشی از یک پروژهی جهانی بزرگتر در کنترل گفتمان غالب است. تمرکز یکسویه بر جامعهی ایران بهعنوان فضایی فلاکتبار بدون توضیح ریشههای آن، به بازیگران امپریالیسم فرصت میدهد تا اقداماتشان را که موجب کشمکشهای اجتماعی و اقتصادی شده توجیه کنند. بارها از گفتمان آشوب سیاسی برای توجیه مداخلات نظامی استفاده شده است – وضعیتی که در آن، مردم کشورِ اشغالشده بیشترین خشونت را تجربه میکنند. بازیگران غربیِ شکلدهندهی روابط اجتماعی – حتی آنهایی که خوشنیتاند – تلاشهای ما را در مسیر مقاومت و مبارزه به نفع خود مصادره میکنند و صدای مردم ایران و مبارزاتشان برای رهایی از ظلم را خفه میکنند. این مسئله در مورد مبارزهی من با سانسور هم صادق است: نشان دادن ایران به عنوان یک جامعهی ویران – جامعهای که در آن مردم آزادی بیان ندارند – به بازیگران امپریالیسم اجازه میدهد تا مداخلهی خود را تحت پوشش همبستگی با مبارزهی ضد سانسور توجیه کنند. مصادرهی مبارزات ضد سانسور ایرانیان به نفع روایتهای امپریالیسم جهانی وضعیتی را ایجاد کرده است که نویسندگان ایرانی هنگام بحث و گفتوگو دربارهی موضوعات سیاسی و اجتماعی، چارهای نداشته باشند جز اینکه جانب احتیاط را بگیرند. مردم ایران باید بتوانند بدون ترس از دخالت صحنهگردانان جهانیِ شکلدهندهی روابط اجتماعی، از مبارزات ضد سانسور خود آزادانه حمایت کنند.
حکومت ایران و امپرالیسم جهانی هر کدام روایتی ارائه میدهند که در جهت سود و بازتولید قدرت کنترل خودشان است. بر این اساس نویسندهی ایرانی باید در هر دو جبهه بجنگد.
آیندهی ترجمهی بدون سانسور یولسیز ممکن است رویهای [و سنتی] برای نویسندگان و مترجمان ایرانی ایجاد کند: دوری گزیدن از انتشار آثار تحت نظام سانسور و توزیع ادبیات بدون سانسور از طرق غیرقانونی در مقیاس ملی. مقابله با سانسور بهعنوان نوعی مقاومت مردم ایران را با شناخت و معرفت تازهای آشنا میکند و ابزارهایی در اختیارشان میگذارد تا بتوانند به نوعی آگاهی نقادانه دست یابند. یولسیز، اثری ادبی، با برملا کردن فعالیتهای سیاسی صحنهگردانان استعماری و پیامدهای آن برای اشغالشدگان، در برابر قدرتهای امپریالیستی زمان خود مقاومت کرد. دسترسی بیشتر به این ایدهها، احتمالاً آگاهی نقادانه و ریزبینانهی مردم زمانهاش را بیشتر پرورش داده است.
از طنز روزگار در زمانهای زندگی میکنیم که انتشار ترجمهی بدون سانسور یولسیز این پتانسیل را در خود دارد که بازیگران شکلدهندهی روابط اجتماعی، که به دنبال تقویت امپریالیسماند، به نفع خود مصادرهاش کنند. اما پس از اتمام ترجمه، نسخههای فارسی، برای خوانندگان خارج از چرخههای بازار رایگان خواهد بود. چنین امکانی برای مردم ایران، اولین گام، نه صرفاً تنها گام، برای دستیابی به سلطهی آموزشی است.
من بهعنوان یک نویسنده و مترجم ایرانی با دو سیستم سانسورِ تحمیلی مواجهام: یکی که مرا باز میدارد از اینکه آثار کامل و بدون سانسور در اختیار مردم بگذارم، و دیگری نظامی که سیاستها و فعالیتهایش را از همین مردم پنهان میکند. من به مبارزه در هر دو جبهه ادامه خواهم داد.
منبع: وبسایت English Pen / ۲۷ دسامبر ۲۰۱۹
اکرم پدرامنیا نویسنده و مترجم ایرانی-کانادایی است که یولسیز جیمز جویس را به زبان فارسی ترجمه میکند. ترجمهی یولسیز او را Literature Ireland برای حمایت مالی و معنوی برگزیده است. در ضمن بورسیههای بنیاد جیمز جویس (زوریخ) سال ۲۰۱۹ و بورسیهی مشترک جویس و خانهی ترجمهی لورنِ سال ۲۰۲۰ را دریافت کرده است. از دیگر آثار ادبیاش، ترجمهی لطیف است شب اثر اسکات فیتزجرالد (۲۰۰۹) و لولیتا نوشتهی ولادیمیر نابوکوف (۲۰۱۳) است. ترجمهی لولیتا در افغانستان چاپ شده و از طریق بازار زیرزمینی در ایران منتشر شده است. تا کنون پنج رمان به زبان فارسی نوشته است که دربرگیرندهی مضامین اجتماعی حساس ایران است.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
«اکرم پدرامنیا در حاشیهی کویر کاشان پا به هستی گذاشت و در آغوش مادری بزرگ شد که داستانهایش را هرگز پایانی نبود و پدری که هر سخن را با شعری از حافظ میآراست. کودکی و بخشی از نوجوانی را در همان حاشیهی کویر بهسر آورد. از آغاز کودکی به خواندن و نوشتن عشق میورزید. در سن نه سالگی نوولایی (داستان بلند) نوشت که از پی آن جایزهی بهترین داستان را از وزیر آموزش و پرورش وقت دریافت کرد. …
پس از پایان دورهی دبیرستان برای ادامهی تحصیل به تهران کوچ کرد. بهرغم داشتن رتبههای عالی در کنکورهای سراسری، به دلیل دگراندیشی، از ورود به دانشگاه محروم شد، اما پس از صدور بخشنامهی معروف آیتالله منتظری به عنوان دانشجوی مشروط نخست در رشتهی ادبیات انگلیسی دانشگاه تهران و سپس در رشتهی پزشکی دانشگاه علومپزشکی ایران به آموختن ادامه داد و پس از پایان دکترای پزشکی برای پیگیری آموزش و پژوهش به همراه همسر و دو فرزند به کشور کانادا کوچ کرد. …»