Advertisement

Select Page

دو شعر از رویا غائبی

دو شعر از رویا غائبی
۱
باش تسکینی هزارساله برایم!
همه ندانند
تو که می دانی چند شب گریستیم
بی ستاره
بی فانوس!
بر معصومیت موهایمان!
بسپار رسالت شعرم را به تمام دلتنگی های زنان
از هر کجای جهان!
و بگو به اولیای دمم
نبخشایند، هرگز!
قاتلان زنانگی ام را در عصری که گیسوان بافته ی دخترم بود
ممنوعه‌ای!
در بند پارچه های سیاه و رنگی
و بودم من اما همچنان زن
زنی که می جنگیدم برای آزادی
آزادی گیسوانم از بند
در غریبستانی که بود نامش
خاکم، وطنم؛ ایرانم ...!!

۲
حالا دیگر( زن) است نام تمام دردهایم
زن است نام تمام روزهای غمگینم
در سرزمینی که دیگر ندارمش ...
به من بگو چگونه می شود ان چنان غمین و محزون
جوانه کرد در گلدانی غریب
اما به جا مانده
ریشه ها هنوز در خاکی آشنا!...
آه وطن ...
مادر مادرم ...
و قسم به مادربودن
که اگر شوی ازاد و رها
ادامه می دهم به زیبا بودنم
و می نشینم به زندگی آن گونه فجیع
که فرشته ی مرگ پشیمان شود از ستاندن جانم ...
و چگونه من ایا می توانم در خاکی غریب
شهری بی نشان بر روی مزاری گمنام
بگریم ان چنان بلند و فکر کنم به
زیبایی غمگین دسته گل بنفشه ای
بر روی مزاری تازه
و فکر کنم به دردهای زنان سرزمینم!

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان «ویژه‌نامه‌ی پیوست شهرگان»

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights