دیاسپورای ایرانی ونکوور «یکی داستانست پر آب چشم»
(به انگیزه نخستین جشنواره کتاب فارسی در ونکوور)
یادداشت من با عنوان «دیاسپورای ایرانی در ونکوور یکی داستانست پر آب چشم» در گرامینامه همیاری در تاریخ ۱۰ ماه می در ونکوور منتشر شد. در این یادداشت تلاش کردم تا تاریخی از نشر نشریه و کتاب در دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی و پیشکسوتان ارایه دهم. آنچه که در زیر میخوانید برگرفته از «رسانه همیاری» در ونکوور است که در اینجا فقط یک نام و شخصیت فرهنگی تاثیرگذار در دیاسپورای ایران فرهنگی – ونکوور و نقل خاطرهای از او افزوده شدهاست. این بیدقتی در یادداشت پیشین از نگارنده بودهاست.
از اینکه اینقدر زبان روی کاغذ ریختم بهخاطر بغضی بود که در روز مراسم نتوانستم بر زبان برانم.
ما و یک نسل پیش از ما که وارد کانادا شدهبود، هنوز از توقف پسلرزههای انقلاب مطمئن نشدهبودیم. نمیدانست که چه زمانی این پس لرزهها دیگر ادامه نخواهد یافت. ما هنوز از مرکز جاذبههای فرهنگی و نوستالژی فاصله نگرفتهبودیم و درگیر جتلگ هویتی بودیم تا خودمان را پیدا کنیم. ورود به کشور کانادا و رو در رو شدن با قوانین مهاجرتیِ باز، برای ما که از کشوری با دهانهای دوخته آمدهبودیم، جای شک و تردید بود که آیا:
– قوانین مهاجرپذیر کانادا ما را از تفکر و نگاه میزبانْنگری به این کشور رها میکنند؟
– آیا میتوانیم خود را با جا بهجایی تلخ جغرافیایی، یک شهروند کانادا هم بدانیم؟
– آیا فردا روز به ایران بازخواهیم گشت؟
– آیا پسلرزههای انقلاب دیگر آشیانهی نیمه-آوار دگر اندیشان را بر سرشان خراب نخواهد کرد؟
– آیا اگر مجبور به ادامه زندگی در کانادا شدیم، میتوانیم در این کشور صدای نیمهی دیگر خود در ایران باشیم و آنرا بهگوش جهان برسانیم؟
هنوز کلیدِ چمدانهای قفلشدهمان که نوستالژی و هویت ایرانی ما را با بوی تند و سمج نفتالین محافظت میکرد، در تردید انگشتان و ذهن ما میچرخید.
ما از دیدن یکدیگر و روبرو شدن با هم درنگ میکردیم و رشتههای اعتماد بههمدیگر ترد و شکننده بود و در محافلی که حضور مییافتیم گهگاه به دنبال مقصر این جا بهجاییهای ناخواسته در میان خود بودیم.
ما پیش از آنکه با آدمهای کشور محل اقامتمان ارتباط برقرارکنیم، ارتباط اولیه ما با اشیا و طبیعت بود. بهدنبال درخت و گل و گیاهِ آشنا میگشتیم و به ابر و باران و آفتاب آن، به کوههای با کاکلِ سپیدش چشم میدوختیم که آشنا بود و این ارتباط به زبان نیاز نداشت. برای نزدیکی با طبیعت و شی هیچ پیششرطی وجود نداشت و همین به ما حس آرامش میداد.
درخت سایهاش در زیر آفتاب داغ تابستان همیشه مستدام بود بیهیچ پرسشگری از زبان، تژاد و ملیت. ولی ارتباط با آدمها هنوز معضل بزرگ ما بود و عدم آشنایی با زبان و فرهنگ در این کشور، عمر انزوایمان را کمی طولانیتر میکرد.
صرف گزینش اقامت در کشور کانادا و زندگی در فرهنگی که دهان نمیدوخت، شیوهی برخورد بعضی از ما را که با ارثیهی فرهنگ عقبمانده آمدهبودیم تغییر نداد و بستری فراهم آورد تا با ذهنیت و روش پرخاشگری تا پایان زندگیمان در این کشور ادامه دهیم. ما پیش از این که پاسخی بر سئوالهای خود داشتهباشیم هر روز بر تعداد سئوالات خود میافزودیم که این ما را از حرکت به جلو باز میداشت. تعداد محدودی بودند که نگاه و زمان ساعت خود را روی بازگشت هرلحظه به ایران کوک نمیکردند و همه چیز را از نقطهی آغاز در این کشور شروع کردند. به تحصیلات عالیه رسیدند تا ارایه خدمات انسانی و اجتماعی را فارغ از نژاد و جغرافیا برای دیاسپورای ایرانی تعریف کنند.
باری ما در چنین شرایطِ شک و تردید به جغرافیایی که هنوز خیلی از مسایل اولیه زندگی باید در اولویت قرار میگرفت دست به انتشار نشریه و کتاب زدیم. در زمانهای که نه اینترنت و نه شبکههای اجتماعی وجود داشت، ایجاد ارتباط بین ایرانیان پراکنده و متفرق را از مسایل اولیه تشخیص دادیم تا چراغهای رابطه را روشن نگهداریم و تولیدات فرهنگی این دورهی پر تنشِ همراه با عصبیت رفتاری را بازتاب دهیم.
در این راه عدهای دهانهایشان را به حکومت اسلامی ایران اجاره دادهبودند و به ما دشنام میدادند. تعدادی نیز خواسته و ناخواسته، ذهنشان مستأجر سیاستهای حاکمیت اسلامی در ایران شدهبود و از پخش نشریه در مغازهشان جلوگیری میکردند و بازار برچسبزدنها داغ بود. در موردی هم نشریه آینده را به دادگاه گشاندهبودند که در نهایت قاضی با استناد به مطبوعات آزاد و آزادی بیان در کانادا، رای به تبرئه نشریه و نگارنده به عنوان سردبیر آن دادهبود.
گاهنامه «نمای ایران» از سال ۱۹۹۰به مدیریت نجفی (دوره اول) و از سال ۱۹۹۲ به مدیریت نگارنده و سردبیری محمود استادمحمد (دوره دوم) تا سال ۱۹۹۳ منتشر شد. با توقف نمای ایران نشریه «آینده» در اکتبر سال ۱۹۹۳ به سردبیری نگارنده به مدت دوسال هر دوهفته بطور پیوسته منتشر شد تا در ادامه طی یک دگردیسی به هفتهنامه شهروند ونکوور تغییر نام داد. نشریه «آفتاب» در ونکوور عمر کوتاهی داشت. این مجله اولین شمارهاش در ماه می سال ۱۹۹۲ به همت پیمان وهابزاده، پریسما معروفی، منوچهر سلیمی و رضا نگینی توسط چاپ و نشر ردلیف به مدیریت مهندس خسرو بهنام منتشر شد و پس از انتشار سه شماره، چاپ آن متوقف شد. پس از توقف نشریه آفتاب، گاهنامه ادبی «دفتر شناخت» در سال ۱۹۹۴ به کوشش منوچهر سلیمی و پیمان وهابزاده ۵ شماره منتشر کرد. شماره پنج آن که آخرین شماره هم به حساب میآید به شعر مهاجرت اختصاص یافته بود و بهصورت کتاب در ۳۷۰ صفحه با آثار ۸۰ شاعر و نظریهپرداز ادبی توسط نشر نورتساید – از زیر مجموعه نشر شهروند بیسی – در ونکوور منتشر شد.
ماهنامه «ایرانیان» به مدیریت و سردبیری کیوان دشتی از سال ۱۹۹۲ آغاز و برای بیش از یک دهه منتشر شد. چند شماره نشریه ادبی «فراسو» به همت مهدی چالشگر و گاهنامه سیاسی خبری «پیوند مهاجرین» توسط انجمن مهاجرین و پناهندگان ایرانی ونکوور نیز جزو تاریخ نشر مطبوعات در ونکوور در دهه اول و دوم مهاجرت ایرانیان محسوب میشود. نشریه پیوند به سردبیری رامین مهجوری از سال ۱۹۹۶-۱۹۹۷ منتشر شد و سپس دیار به سردبیری علی شریفیان با فاصلهی زمانی کوتاه بعد از سال ۱۹۹۸ آغاز به انتشار کرد و چند سال بعد از انتشار بازماند.
نشریاتی که بعد از سال ۲۰۰۰ یعنی از آغازهی قرن بیست و یک شروع به انتشار کردند مورد نظر این یادداشت نبوده و بیشتر دو دهه آغازین مهاجرت ایرانیان در ونکوور که مصادف بود با دو دهه پایانی قرن بیست منظور نظر بودهاست.
اما در حوزه نشر و چاپ کتاب و نشریه در ونکوور بزرگ، در دهه های ۸۰ و ۹۰ قرن گذشته چند نام از خاطر نخواهد رفت. نشر و چاپ Red Leafبه مدیریت مهندس خسرو بهنام، نشر آینده، نشر شهروند بیسی و نشر شهرگان به مدیریت نگارنده، نشر و چاپ نورتساید بهمدیریت منوچهر سلیمی و نشر سابویژن به مدیریت پیمان وهابزاده ناشر کتابهای بسیاری از نویسندگان و شاعران ایرانی در ونکوور بودهاند. از چاپخانههای فارسی هم AJA به مدیریت رامین بهرامی، چاپخانه موحد، به مدیریت حسین موحد، و چاپخانه پرینت دیپو به مدیریت سیامک نجفی هر یک کار چاپ کتابهای بسیاری را بعهده گرفتهبودند.
من در گفتوگویی با سرکار خانم سیما غفارزاده در سال ۲۰۲۰ در رسانه همیاری چرایی و انگیزهی انتشار نشریه آینده را توضیح دادهام و چگونگی و فرگشت آن به شهروند و شهرگان را برشمردهام. در همانجا گفتهام که شهروند ونکوور و شهرگان تنها یک موسسه انتشاراتی برای مجله و کتاب نبود بلکه بهعنوان یک بنیاد فرهنگی میزبان بسیارانی از شخصیتهای نامدار ایرانی در حوزههای متفاوت فرهنگی – هنری بودهاست.
مهاجرت ما در کانادا یک قُل دیگر هم داشت. همزبانان کشور همسایه ما افغانستان! این خود داستان و قصهای دیگر را میطلبد. پاتوق فرهنگی هدایت بارقهی امیدی شده بود برای دوستان فرهیخته و اهل فرهنگ افغانستان که ماهی چند بار به این محل سر میزدند و تشنهٔ آثار فرهنگی و کتابهای فارسی بودند. تعدادی همیشه در مراسم فرهنگی شرکت میکردند و نویسندگان و شاعرانی که برای سخنرانی به ونکوور میآمدند، حضور پررنگی داشتند. جامعه فارسیزبان افغان در ونکوور نیز از خوانندگان وفادار نشریه شهروند ونکوور و شهرگان بودند. همکاری کوتاهمدت دوستان فرهیخته افغان دکتر ناصر امیری و عبدالرحیم احمد پروانی با شهروند ونکوور مثال بارز مشت از خروار است.
مهاجرت و حضور نسل جدیدی از شاعران و داستاننویسان ایرانی در آغازهٔ سال ۲۰۰۰ بر ضرورت تشکلهای فرهنگی و گردهمایی علاقهمندان به حوزهی ادبی افزود. انتشار نشریه آینده در سال ۱۹۹۳از غلظت مهآلود و ناروشن مسیر فرهنگی دیاسپورای ایرانی کمی کاست. با گشودن دفتر شهروند ونکوور و تشکیل چاپخانه نورتساید پرینتیگ به همکاری منوچهر سلیمی در برنابی در سال ۱۹۹۶ کمی مسیر مشخصتر شد. با افتتاح کتابفروشی و پاتوق فرهنگی هدایت در خیابان پمپرتون – نورت ونکوور در سال ۲۰۰۳ بهدلیل تراکم جمعیتی ایرانیان در نورت شور، کمی به اهداف فرهنگی مورد نظر نزدیکتر شدیم. پیوستن شاعر و منتقد ادبی ابراهیم رزمآرا به کتابفروشی هدایت و حضور هرروزه او در پاتوق فرهنگی هدایت، انگیزهی پیگیری نشستهای هفتگی نقد شعر و داستان زیر نام «انجمن ادبی آدینه شب» فزونی یافت. پیش از او نیز با ورود علی نگهبان شاعر، رماننویس و منتقد ادبی به ونکوور، کلاسهای تئوری داستاننویسی در کتابخانه برنابی برگزار و در آن مکتبهای ادبی مرور میشد. او که خود در انجمن ادبی آدینه شب در پاتوق فرهنگی هدایت حضور مستمری داشت، کلاسهای تئوریک خود را متوقف کرد. دوره جدید فعالیت علی نگهبان و همزمانی پیوستن نیلوفر شیدمهر شاعر، داستاننویس و منتقد ادبی، در نشستهای «آدینه شب»، ادامه راه فرهنگی وضوحتر و روشنتر شد. استقبال و حضور عده زیادی از شاعران و داستاننویسان ساکن ونکوور و حومه از جمله فریده نقش، فریده خردمند، ثریا هالکی، رقیه رزمآرا، جواد قهرمان، داوود مرزآرا، شامل کناری ،مجید میرزایی، حسن عظیمی، خالد بایزیدی و (نگارنده) نوید یک جمع فرهنگی بزرگ را میداد. پس از گذشت نزدیک به ۴ سال، متاسفانه پاتوق فرهنگی و کتابفروشی هدایت بهدلیل بحران مالی بسته شد. از آن پس تا تهیهی مکان جدید، نشستهای هفتگی آدینه شب مدتی در خانههای اعضاء برگزار میشد.
در دوره بیخانمانی آدینه شب، شوک دیگری پیکر اعضای آدینهشب را لرزاند. مرگ زودهنگام ابراهیم رزمآرا شاعر مجموعهٔ «مرا هنوز نیافریدهاند» بهدلیل نارسایی قلبی، نقطه پایانی بر عمر ۵ سالهی آدینه شب گذاشت چون هیچگاه جمع نتوانست در نشستهای بعد خود را بازیابد.
از قدیمیترین کتابفروشی ایرانی ماندگار در ونکوور میتوان از کتابفروشی نیما در نورت ونکوور به مدیریت بهمن سهامی نام برد که در دهه اول سال ۲۰۰۰ در نورت ونکوور کارش را آغاز کرد و هنوز نیز به خدمات فروش و ارایه کتاب ادامه میدهد. در این کتابفروشی آثار غنی کتابهای فارسی قدیمی وجود دارد که به آن ویژگی میبخشد.
سال ۲۰۰۴ بود که محمد محمدعلی و همسرش برای دیدار دخترشان به ونکوور آمدند. هنوز صدای گامهای محمد محمدعلی همراه با دختر عزیزش شقایق در دفتر شهروند ونکوور و پاتوق فرهنگی هدایت در گوشم میپیچد. در طی اقامت چند ماههاش در ونکوور، دوستی صمیمانهای بین ما شکل گرفت. با او و همسر گرامیاش برای بازگشت به ایران خداحافظی کردیم. سفر دوم محمد محمدعلی به ونکوور به سال ۲۰۰۹ برمیگردد که اینبار با خانوادهاش بهقصد مهاجرت آمدهبودند. او از همان ماههای آغازین اقامتاش در این شهر در صدد تشکیل کارگاه داستاننویسی بود. محمدعلی از چند نویسنده و داستاننویس برجسته ایرانی که برای نشستهای فرهنگی به ونکوور دعوت شدهبودند، در کارگاه خود دعوت بهعمل آورد. کارگاه داستاننویسی او تا آخرینروزهای زندگیاش از تک و تا نیافتاد. امروز در اولین جشنواره کتاب فارسی ونکوور، جای خالی او را بیش از هر زمان دیگری در کنارم حس کردم. یاد او همواره با من و دوستدارانش خواهد بود.
یکی دیگر از چهرههای برجستهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور مهندس هوشنگ سیحون نقاش و معمار نامدار ایرانی بود که از سال ۱۹۸۰ به ونکوور آمده بود. او در سال ۲۰۱۴ در سن ۹۲ سالگی چهره بر نقاب خاک میکشد و با مرگ او شوک دیگری بر جامعه فرهنگی ایرانی در این شهر وارد میشود. او هنرمندی بود که تا آخرین روزهای زندگیاش امید به بازگشت به زادگاهی را در سر میپروراند که خود مهراز (معمار) آرامگاه شاعران و اندیشمندان سدههای پیشین آن بود.
دکتر اسماعیل آزرم استاد بازنشسته دانشکده پزشکی دانشگاه تهران، پس از مهاجرت به ونکوور کانادا، درصدد راه اندازی بخش کتابخانه فارسی زبان در استان بی.سی برآمد. وی بهدلیل علاقمندی به کتاب و گذراندن بیشتر اوقات زندگیاش در کتابخانهها به ویژه کتابخانه وست ونکوور، ارتباط تنگاتنگ با مسئولین کتابخانه وستونکوور برقرار کرد و بهعنوان دوست کتابخانه که اصطلاحا به آن Friend Library میگویند، در این کتابخانه شناخته شد. او در سال ۱۹۸۹ به دلیل شخصیت ویژه و نقش برجستهاش در بین دوستان و همچنین ارتباط نزدیک با مسئولین کتابخانه وستونکوور توانست آنها را در تشکیل اولین کتابخانه فارسی زبان متقاعد سازد و مسئولین نیز این پیشنهاد وی را با آغوش باز پذیرفتند. از آن پس بهخرید و جمعآوری کتاب اقدام کرد و همچنین اهدای کتابهای کتابخانه شخصی یکی از افراد خیر و فرهنگدوست به کتابخانه تازهتاسیس وستونکوور، به او در این راه کمک شایانی کرد. کتابهای فارسی با هزینه شخصی و همیاری دوستان فرهنگیار او، به سوی کتابخانه وستونکوور سرازیر شد و وی با عشق وعلاقه ناظر راهاندازی اینبخش و یاریدهندهی در شکلگیری و طبقهبندی آنها شد. از آن سال به بعد دکتر آزرم، به مدت ۵ سال عهدهدار بخش فارسی کتابخانه شد و در فهرستبرداری و وارد کردن اسامی کتابها به سیستم کتابخانه وستونکوور نقش برجسته و تحسینانگیزی را ایفا کرد.
حدود ۳۰ سال پیش برای اولین بار با شخصیت ویژه دکتر آزرم آشنا شدم. برای در دسترس قرار دادن هفته نامه آینده – و سپستر شهروند ونکوور – به کتابخانه وستونکوور رفتم. وی با کمال فروتنی جلوی من آمد و گفت: شما مسئول هفتهنامه هستید؟ گفتم: آری. اسمم را پرسید و سپس دستهای لرزان اما سرشار از محبتاش را روی شانهام گذاشت و گفت:
«لطفاً در هفتهنامهتان چند جملهای در مورد نگهداری و حفظ کتابهای فارسی بنویسید. از دوستان و هموطنان بخواهید اگر کتاب فارسی از کتابخانه وستونکوور – که با تحمل هزینه و صرف وقت فراوان تهیه و تنظیم میشود – کرایه میکنند، در نگهداری آن کوشا باشند و فرهنگ والای ایرانی را نشان دهند.» او در گفتگوی کوتاهی با هفتهنام شهروند ونکوور گفت: «بعضی از دوستان کتاب اجاره میکنند اما پس از ارجاع آن به کتابخانه، میبینید که در بیشتر صفحات آن حاشیهنویسی شده است. یا در مورد پاراگرافی از آن اظهار نظر کردهاند و یا در مورد دیدگاههای نویسنده که ظاهرا به مذاق خواننده خوش نیامدهاست، چیزهائی مینویسند. گاهی صفحاتی از آن را کنده و کتاب را ناقص میکنند. این کارها، لطمه زیادی به حیثیت فرهنگی ما در کتابخانه وستونکوور وارد میکند. کتابهایی که در این کتابخانه با صرف هزینه و وقت و اختصاص مکانی برای استفاده هموطنان تدارک دیده شده، با اینگونه اعمال مسئولین این کتابخانه را دچار تردید میکنند.»
پس از مرگ دکتر آزرم، فرهنگیار دیگری بهنام دکتر وصال نزدیک به ۵ سال عهدهدار این مسئولیت شد.
در این میان چندین انجمن ادبی خُرد نیز فعالیت داشتند که بیشتر به محفل ادبی شبیه بودند از جمله کلاسهای مولوی دکتر پرویز سحابی و انجمن ادبی رویش به همت منصور خرسندی. اما باید از سرشناسترین آنها «بنیاد فرهنگی رودکی» نام برد که خانم منیر طه شاعر، نویسنده و نخستین ترانهسرای زن ایرانی مؤسس آن بود و از سال ورودش ۱۹۸۲ تاکنون در ونکوور زندگی میکند. او میزبان شخصیتهای فرهنگی و هنرمندان برجسته موسیقی در ونکوور بود از جمله احسان یارشاطر، جلال خالقی مطلق، بهرام مشیری و …
کانون تعاونی سهند، کانون ایرانیان ونکوور، انجمن مهاجرین و پناهندگان ایرانی، کانون کانادا و ایران، کانون فرهنگی ایران و کانادا نیز از دهه ۱۹۸۰ تا دهه اول سال ۲۰۰۰ تشکیل شدند و فعالیت فرهنگی داشتند.
باید از دکتر فریدون میرهادی پزشک اطفال یکی از قدیمیترین مهاجرین ایرانی یاد کنم که در سال ۱۹۵۱ وارد ونکوور شد و کار طبابت اطفال را آغاز کرد. او سالها پیش سرزمین مادری خود را ترک کردهبود ولی در سرزمین زبانِ مادری میزیست. او در اکثر نشستهای فرهنگی و اجتماعی حضور مییافت و به آرامی تا آخر برنامه مینشست و به صحبت سخنرانان گوش میسپرد. یکبار از او پرسیدم از برگزاری جلسات راضی هستی؟ گفت من بیشتر در این جلسات حاضر میشوم تا ایرانی ببینم. چون زمانی که من اینجا آمدم هیچ ایرانیای نمیدیدم.
جا دارد تا از هنرمند پرآوازهٔ دوبله ایران در ونکوور یاد کنیم. نام و یاد هوشنگ لطیفپور با صدای گرم و ماندگارش گرامی و مانا. او راوی سریال داییجان ناپلئون و مستندهای راز بقاء در تلویزیون ملی ایران و استاد دوبله و نخستین مدیر دوبلاژهای تلویزیون ملی ایران بود. هوشنگ لطیفپور از سال ۱۹۸۲ تا زمان مرگاش در سال گذشته (ژانویه ۲۰۲۳) در ونکوور میزیست. او از منتقدان دلسوز برنامههای رادیو – تلویزیونی در ونکوور بود و اعتقاد داشت مجریان آن – از جمله نگارنده در رادیو شهرگان – آشنایی به حرفهٔ گویندگی رادیو- تلویزیونی ندارند. هوشنگ لطیفپور برای درست اداکردن و مکث و تاکیدکردن بر روی واژهها اصرار میورزید و در تصحیح و آموزش اجرای بهتر در رادیو شهرگان پیشنهادهای موثری ارایه میکرد.
جنبش سبز در ایران در سال ۲۰۰۹، تکانهی جدید دیگری در جابهحایی دیاسپورای ایرانی در ونکوور بود. موج جدید مهاجرت فرهیختهگان و دانشجویان ایرانی به ونکوور، شیوههای جدید فعالیتهای فرهنگی در میان ایرانیان این شهر را بهارمغان آوردهبود. نسل جوان فرهیختهای که فرهنگ تعامل و تکثر را با خود بههمراه آوردهبود و بهنسلهای پیشین دیاسپورای ایرانی معرفی میکرد. جوانانی که امروز هریک در حوزههای علمی و دانشگاهی صاحب اندیشه و تفکر هستند و علاوه بر ونکوور در دانشگاههای دیگر کشورها نیز از سئول گرفته تا لندن مشغول تدریساند.
در این میان یاد و نام زندهیاد علیرضا احمدیان گرامی باد که در عنفوان جوانی و شکوفایی اندیشه به دیار نیستمندان کوچ کرد. او اگر امروز در میان ما حضور داشت، باز گوشهای از کار را گرفته بود و تلاش میکرد که جشنواره هرچه بینقضتر برگزار شود.
خوشبختانه یا بدبختانه امروز با گذشت ۴ دهه از آن دوره، ما با موج مهاجرت فرهیختگانی روبرو هستیم که هر یک با دارابودن تحصیلات عالیه و تسلط کافی به زبان انگلیسی اقدام به فعالیتهای فرهنگی، ادبی- هنری، و … میکنند و در زمانهی پیشرفت و تحول دنیای ارتباطات، شبکههای اجتماعی و هوش مصنوعی بر بار معنوی دیاسپورای ایرانی میافزایند.
اولین جشنواره کتاب فارسی در ونکوور – که مصادف شدهبود با زادروز نویسنده نامآشنای مانانام محمد محمدعلی – بارقههای امید و چشماندازهای روشن جامعه فرهنگی ایرانی در شهر ونکوور را در برابر دیدگان ما قرار داد. میز کتاب ناشرین ایرانی – ونکووری از متقدمین تا متاخرین و همچنین حضور همزبانان افغان ما در این جشنواره که به معرفی نشر آثار نویسندگان افغان در خارج از افغانستان پرداختند، دلگرمکننده و غرورآمیز بود. تعدادی از ناشرین افغان در دوره ده سالهی پس از سقوط طالبان تا بهقدرت رسیدن دوباره آنها (۲۰۲۱-۲۰۰۱)، بهکمک نویسندگان فارسیزبان ایرانی خود شتافتند و چندین کتاب ممنوعهٔ نویسندگان ایران در زیر حکومت اسلامی را، بدون سانسور چاپ و پخش کردند.
در اینجا لازم میدانم تا از دو نام در حوزه نشر و کتاب و کتابداری یاد کنم. خانمها: فرشته کاشفی و سیما فرهودی که در معرفی، سفارش، حفظ و حضور کتابهای فارسی در قفسههای کتابخانههای عمومی ونکوور به ویژه در نورت شور و ترای سیتی، نقش پررنگی داشتند.
وامدار محبتهای سیما غفارزاده، هومن کبیری پرویزی و مهدیار بیاضی و تنی چند از مهربانْدوستان و دستاندرکاران این جشنواره هستم که مراسم تقدیر غافلگیرانهای برای نگارندهی این سطور برگزار کردند. حضور نماینده مجلس محلی و وزیر کار استان بریتیش کلمبیا – کانادا سرکار خانم برندا بیلی بهمنظور اهدای تقدیرنامه به من از اقدامات ستایشبرانگیر برگزارکنندگان این جشنواره بود. مراتب سپاسام را تقدیم خانم برندا بیلی برای این حضور میکنم.
پس از پایان برنامه تقدیر، از سوی خانم غفارزاده یکی از برگزارکنندهگان برنامه، به من فرصت صحبت دادهشد. صحبت فراوان بود. مگر میشود نباشد. اما مگر بغض میگذارد؟
میخواستم جلوی بغضام را بگیرم. اما گفتم نه! چه جایی بهتر از این جمع، که بروز احساسات من درآن به بغضکردن در میان خانواده میماند. خانواده فرهنگیای که مرا دیدهبود و من مثل یک کودک از شادی در درون میگریستم و بهدنبال پنهان شدن درآغوش مادر بودم.
پس از ۴ دهه دوری از زادگاه بهیاد صحبتهای دکتر میرهادی افتادم. اکنون معنی حرف او را بهتر درک میکنم. او در واقع این جمع را یک میهن کوچک، یک ایران کوچک میدید با همه اختلافها و طیفهای متنوعاش. او با بودن در این جمع، در این همزبانی احساس آسایش و امنیت میکرد. من نیز!
برنامه تقدیر از من، خود نوعی خداحافظی از انتشار نسخه کاغذی شهرگان هم بهحساب میآمد که در سال ۲۰۲۰ با شروع اپیدمی کوید ۱۹ از انتشار هفتگی بازماندهبود.
اما آیا من واقعاً بازنشسته شدهبودم!؟ نمیدانم! بهیاد یکی از فیلمهای زندهیاد سهراب شهید ثالث، فیلمساز نامدار و پیشرو سینمای ایران «طبیعت بیجان» افتادم که فیلمساز خود در مهاجرت مرگ زودهنگامی تجربه کرد. در این فیلم نامهای به دست سوزنبان پیر که سواد خواندن و نوشتن نداشت میرسد. در این نامه نوشتهشدهبود: «بازنشسته شدهای». پیرمرد ناراحت میشود و با خود میگوید: «از کار بیکار شدم». برای او تا زندگی و حیات بود، کار بود. او که اندوختهای نداشت نمیتوانست تصور کند که زندگی بدون کارکردن امکانپذیر باشد. او واژه بازنشستگی را معادل با بیکاری میشناخت.
باری در حوزه کار خلاقه فرهنگی نمیدانم بازنشستگی مفهومی دارد یا نه! یک روزنامهنگار ساعت کاری ندارد. در همه حال و در همه آن، آماده کار است مگر اینکه دچار زوال عقل شدهباشد و یا جز تکرار خود حرفی نو برای گفتن نداشتهباشد.
در پایان برای همهی آنهایی که طی سی سال گذشته نشریات «آینده»، «شهروند ونکوور»، «شهروند بیسی» و «شهرگان» را از اماکن عمومی ایرانیان برداشتند و به خانههای پرمهر خود بردند و یا برای چند سال به برنامه رادیویی شهرگان گوش سپردند، کلاه از سر برمیگیرم و به آنان ادای احترام میکنم. دست همهی آنهایی که خوانندگان پیوسته نشریات نامبردهی بالا بودند، بهگرمی میفشارم.
– از دوست فرهیختهام پیمان وهابزاده که امکان ارتباط با مسئولان دانشگاه SFU را فراهم آورد تا سالانه بورسیه تحصیلی شهرگان در رشتهی روزنامهنگاری با سویه حقوق بشر برای علاقهمندان این رشته به مدت ده سال به تصویب برسد، صمیمانه سپاسگزارم. افتخار آن نصیب من و تیم شهرگان شد که طی ده سال ۱۰ روزنامهگار تحویل جامعه ایرانی – کانادایی داد.
– از چالشهای تحسینبرانگیز همکاران فرهنگی و همه کوشندگان نشر و کتاب در این شهر، بهویژه زوج تلاشگر فرهنگی، سیما غفارزاده و هومن کبیری پرویزی، مسئولان نشریه همیاری و نشر رها تشکر کنم.
– تشکر ویژه از هنرمند کارتونیست ایرانی ساکن ونکوور افشین سبوکی عزیز که رقص قلمش کاریکاتوری از من آفرید، آن را به دیدهٔ منت میگذارم.
– از دکتر فرزان سجودی عزیز که معرفی و پرسشگری را عهدهدار شدهبود، صمیمانه تشکر میکنم و قدر میگذارم.
– تلاشهای تحسینبرانگیز داریوش (بهروز) زمانی مدیر نشر و کتابفروشی پانبه در ارایه کتابهای تازه فارسی – بهویژه تهیه و ارایه کتابهای کودکان – در ونکوور قابل تقدیر است.
باید یادآور میشوم، در همهی این سالها و راه دراز ۳۰ سالهی نشر کاغذی شهروندبیسی و شهرگان، خانم «کتی تقوینژاد دیلمی» همواره در سختیهای نشر چاپی حضور داشت که از ذهن و خاطرهی جامعه فرهنگی ایرانی ونکوور بیرون نخواهد رفت. جا دارد تا به او خسته نباشید بگویم و به سهم خود از همراهی او سپاسگزاری و تقدیر بهعمل آورم.
با احترام: هادی ابراهیمی رودبارکی
ونکوور – میماه ۲۰۲۴
————————
پینوشت:
نگارنده این یادداشت در صدد است از نویسندگان، شاعران، نظریهپردازان ادبی، هنرمندان تئاتر و سینما، خوانندگان و نوازندگان، آهنگسازان و رهبران ارکستر، فرهیختهگان حوزههای علوم سیاسی و اقتصادی که از سال ۱۹۸۰ تا سال ۲۰۲۰ (قبل از همهگیری کوید ۱۹)، مهمان دیاسپورای ایرانی ونکوور بودند، حتیالامکان لیستی کامل تهیه کند.
لطفاً میزبانهای این مهمانان، اطلاعات خود را برای کمک به نشر و ثبت تاریخ برنامههای فرهنگی و سیاسی -اجتماعی در ونکوور با ذکر تاریخ و موضوع سخنرانی یا برنامه به آدرس ایمیل زیر برای نگارنده ارسال کنند.
همچنین در صدد تهیه لیستی هستم تا از آثار چاپ شدهی شاعران، مترجمان، نویسندگان، داستاننویسان، نمایشنامهنویسان و سناریونویسان، کاریکاتوریستها، نقاشان و همه مؤلفانی که آثارشان در دیگر ژانرها برای دیاسپورای ایرانی ونکوور منتشر شدهاست، تهیه نماید. لطفاً مؤلفان یا ناشران آنها، اطلاعات خود را برای کمک بهجمعاوری نام پدیدآورندگان و تاریخ نشر آثار آنها در ونکوور، به آدرس ایمیل زیر ارسال کنند.
از همه دوستان فرهیخته و دستاندرکاران امور فرهنگی در ونکوور و حومه دعوت میکنم برای مشارکت در این پروژه بزرگ با نگارنده همکاری کنند تا این ایده هرچه بینقصتر به سرانجام برسد.
پیشاپیش از همکاریتان سپاسگزارم.
[email protected]
«هـ . الف. رودبارکی»
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
هادی ابراهیمی رودبارکی متولد ۱۳۳۳- رشت؛ شاعر، نویسنده و سردبیر سایت شهرگان آنلاین؛ مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کاناداست.
فعالیت ادبی و هنری ابراهیمی با انتشار گاهنامه فروغ در لاهیجان در سال ۱۳۵۰ شروع شد و شعرهای او به تناوب در نشریات نگین، فردوسی، گیلهمرد، گردون، تجربه، شهروند کانادا و مجله شهرگان آنلاین چاپ و منتشر شدند.
او فعالیت فرهنگی خود را در دیاسپورای ایران فرهنگی – کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز کرده و سپس در فرگشتی «آینده» و «شهروند ونکوور» را منتشر کرد و از سال ۲۰۰۵ تاکنون نیز سایت شهرگان را مدیریت میکند.
ابراهیمی همراه با تاسیس کتابفروشی هدایت در سال ۲۰۰۳ در نورت ونکوور، به نشر کتابهای شاعران و نویسندگان دیاسپورای ایران فرهنگی پرداخت و بیش از ۱۰ کتاب را توسط نشر آینده و نشر شهرگان روانه بازار کتاب کرد. اولین انجمن فرهنگی-ادبی را با نام پاتوق فرهنگی هدایت در سال ۲۰۰۳ بههمراه تعدادی از شاعران و نویسندگان ایرانی ساکن ونکوور راهاندازی کرد که پس از تعطیلی کتابفروشی هدایت در سال ۲۰۰۷ این انجمن با تغییر نام «آدینه شب» برای سالها فعالیت خود را بطور ناپیوسته ادامه داد.
هادی ابراهیمی رودبارکی در سال ۲۰۱۰ رادیو خبری-فرهنگی شهرگان را تاسیس و تا سال ۲۰۱۵ فعالیت خود را در این رادیو ادامه داد.
آثار منتشر شده و در دست انتشار او عبارتاند از:
۱- «یک پنجره نسیم» – ۱۹۹۷ – نشر آینده – ونکوور، کانادا
۲- «همصدایی با دوئت شبانصبحگاهی» ۲۰۱۴ – نشر بوتیمار – ایران
۳- «با سایههایم مرا آفریدهام» گزینه یک دهه شعر – ۲۰۲۴ – نشر آسمانا – تورنتو، کانادا
۴- «گیسْبرگ درختان پائیزی» مجموعه شعرهای کوتاه و چند هایکوواره – در دست تهیه
۵- «ثریا و یک پیمانه شرابِ قرمز» گردآورد داستانهای کوتاه – در دست تهیه