معرفی کتاب نکتوفیلیا – نوشته سنا مژده
کتاب نکتوفیلیا – نوشته سنا مژده، چاپ نخست، ناشر:رایان نشر، تورنتو، ۱۳۹۶/۲۰۱۷ – ۲۳۳ صفحه چاپ کاغذی
در قسمت “معرفی کتاب/معرفی نویسنده” در مجلهء شهرگان، می کوشیم آثاری از نویسندگان ایرانی و غیر ایرانی را معرفی کنیم. از آن جهت که قصد این بخش نقد این آثار نیست، در کنار بخشهایی از این آثار، نقد و نظرات دیگر خوانندگان این آثار را در اختیار شما قرار می دهیم. همچنین در این بخش فرصتی برای خوانندگان و دوست داران این آثار یا نویسندگان فراهم آورده ایم تا بخشی از کتاب معرفی شده را با صدای خود مولف بشنوند.
- ساره سکوت
سنا مژده از زبان خود نویسنده:
متولد ۶۰ ، در تهران به دنیا آمدم و بزرگ شدم. رشتهی تحصیلی ام مدیریت است، مدرک دکترای مدیریت دارم و الان در دانشگاه تدریس می کنم. سه داستان بلند دارم:
جایی برای بودن ۱۳۹۰ که رمان اجتماعی سورئال و برایم تمرین داستان نویسی بود
رمان دومم رسوب ۱۳۹۳ رمان سورئال ، در مورد انسان و جنگ.
رمان آخرم هم نکتوفیلیا ۱۳۹۶ ست و به نظر خودم یک سورئال فلسفی است
چند بار در انجمن دانشجویان ایرانی در دانشگاههایی مثل مکگیل و کلگری و آلبرتا و یورک معرفی کتاب داشته م ، همچنین در گالری مکیک در مونترال و گالری کویین در تورنتو . این روزها ساکن تورنتو هستم.
فرح طاهری خبرنگار روزنامهء شهروند درباره این کتاب می نویسد:
“سومین رمان که همین “نکتوفیلیا” است و او در تأییدش تمام قد می ایستد، رمانی ست که جریان سیال ذهن در آن در آمد و شد است. فرم، محتوا، زبان همه در هم تنیده و سیال می آیند و می روند تا تاروپود رمان را ببافند.
می گوید فکر می کنم در سومین رمان به یک نتیجه مطلوب رسیدم. هم شیوه ی نوشتن و هم داستانگویی، هر دو را دارم و برایم قابل دفاع است. چهار سال رویش کار کرده ام و چندین بار بازنویسی شده. در دوره ای این رمان را شروع کردم که یک سری سئوالات فلسفی برایم مطرح شد و در واقع در فرایند پاسخ به آن سئوالات این کتاب هم نوشته شد. محصول جانبی فرایند سئوالات فلسفی خودم است. تا وقتی که در ایران بودم فلسفه نمی خواندم دلیلش هم این بود که در خانواده ای اکادمیک رشد کردم و بزرگ شدم و موفقیت تحصیلی در اولویت بود و خب این شرایط فراغتی برای پرداختن به بسیاری چیزها از جمله فلسفه را نمی داد. فلسفه خواندن را در بیست و پنج سالگی وقتی در غرب بودم شروع کردم.
در واقع نکتوفیلیا را برای این که داستانی بنویسم شروع نکردم، همین طور که برای یافتن پاسخ های فلسفی ام پیش می رفتم و جواب ها شکل می گرفت، داستان آمد کنارش ایستاد!”
بخشی از کتاب را با هم بخوانیم:
وروجک طوری که فقط خودش و قورباغهها میدانند از حفاظ رد شده. مینشیند لب استخر. نگاه به آشپزخانه میاندازد و محتاط و مشکوک پایش را به آب میزند. پایم را به آب میزنم. سردی تندی از بدن گرگرفتهام بالا میآید. پاهایش را تا قوزک پایین میبرد و عکس صورت گِردش را میبیند. پاهایم را تا قوزک پایین میبرم. انگشتها را زیر چشمها میگذارد و پوستش را میکشد پایین تا سرخی حدقه بریزد بیرون. بعد میگذارد روی ابروها و بالا میکشد و غشغش میخندد. لبش را روی بالایی میسراند و چشمهایش را گشاد میکند و ادای مادر را درمیآورد. گرهی دیگری از بادکنکها باز میشود تا نگرانش کند شاید بادکنکها به مهمانی بهتری میروند. بیشتر جلو میآید و مشتش را باز میکند ولی قورباغهها به آب نمیزنند. دخترک فکر میکند وسط استخر جای جالبتری برای آنهاست پس سنگ لب استخر را میچسبد و آهسته خودش را شل میکند در آب. لب سنگ را میگیرم و یواش در بیوزنی بکر و بیمزایی تا شانه سبک میشوم. کتم را میبینم که یکدست سردتر و سیاهتر میشود. کفشدوزکی که در آن پناه بردهبود روی آب مرده. دستش را از سنگ جدا میکند و خودش را هل میدهد جلو و مشتش را بیرون آب بالا میگیرد. دستم را رها میکنم. حس سرزدهی خوشایند و خوفناکی خیلی زود اُختم میشود. نفسهایم را آرامتر با شلپهای آب که به دیوار استخر میخورد موافق میکنم. میخوابم بر آب و ورم پسسرم از خیسی یکبارهای میرمد و خیلی زود چون نوزادی در ننو رام میشود تا من و بادکنک، آوارهی آسمان ابری شویم.
دخترک را میبینم. همانطور که به شگردی از حفاظ رد شده، خودش را کشانده وسط استخر. نفسش بریده. تازه فهمیده کجا آمده. چشمهایش گشادند ولی ادا درنمیآورد. وحشتزده از اقیانوسی که محصورش کرده میهراسد و مشتش را وا میکند و مادر را صدا میکند و دور خودش میچرخد انگار فرقی میکند و آرام نزدیکش میشوم و دست و پا میزند و آب سرد از مردمکهایم میریزد توی کاسهی چشمم تا سردی را ببینم و آب نمکدار از بینیام سر میکشد به لوب آهیانهی مغزم تا نمک را بو کنم و آب کدر، پردهی گوشم را کنار میزند و با حلزونش خوشوبش میکند تا کلر را بشنوم و ماهیچههایم بیطرفی من را در یکیبهدویشان نادیده میگیرند و به هم مشت و لگد میاندازند و همدیگر را گروگان میگیرند تا انقباض را بفهمم و دخترک، با هر دستزدنی درماندهتر میشود و با هر پازدنی پریدهرنگتر و با هر دستوپازدنی آب سرد نمکدار کدر را بیشتر میفهمد و من فکر میکنم حضورم اینجا تنها از برای نسیمیست که امروز بعدازظهر دلفین بادی را از وسط استخر چسباند به دیوار یا معنای دیگری دارم و دخترک، آشپزخانه را دور و دورتر میبیند و سینهاش کمکم از آب پر میشود و از امید، خالی و من نفسم را میگیرم و بدنم را میسرانم کف استخر و بالا را نگاه میکنم و آسمان آبی را میبینم و افرای آبی را میبینم و موجودی که در آخرین لحظهها هم میتپد و آسمان را خط میزند و شاخههای شکستهی افرا را هم میزند و تراوش مایع شفافی را در هستیاش حس میکند که از سرانگشتهای پای کوچولو سر میزند به کبودیهای بچگانهی زانو و روی لثه سر میدواند زیر آخرین دندان لق و گره میخورد با ریشهی رویاها و تاب میخورد با تمام ترسها و بدن را خاموش میکند و واپسین چیزی که دخترک میبیند بادکنک آواره در آسمان ابریست و نکتونارلین که وجودش را میگیرد، آهسته روی منی که کف استخرم میگردد و بدنش شل میشود تا دیگر دلواپس قورباغهها و بادکنکها نباشد و آنی که میفهمد همهی نگرانیها بیمعنیست، میبینم ابَرسحابیها ملایم محو میشوند و درک میکنم آن تعالی ابدی که دنبالشم به یقین دستنیافتنیست و درست وقتی آخرین حبابهای دخترک روی آب میرود در ذهنم میپیچد چقدر احتمال چنین تصادفی ناچیز است که کسی هم مادرش را در روز تولد مادر از دست بدهد هم دخترش را در زادروزش.
بخشی از کتاب را با صدای نویسنده بشنوید:
[soundcloud id=’393330531′ autoPlay=’false’ height=’false’]
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
ساره سکوت متولد سال ۱۳۶۳ خورشیدی در ایران است. تحصیلات دانشگاهی وی در ایران در رشته کامپیوتر و مهندسی شیمی پتروشیمی به دلیل مهاجرتش از ایران ناتمام ماند. پس از مهاجرت، در شهر تورنتو کانادا تحصیلاتش را در دو رشته دستیاری دندانپزشکی و رشته علوم زیست- پزشکی به پایان رساند. نوشتن شعر را از دوران کودکی شروع کرد و در سال ۱۳۹۴ اولین مجموعه شعرش با نام “چهارده معصومه” از طریق نشر گردون در برلین منتشر شد که با توجه به دسترسی محدود مخاطبین به این کتاب بازتاب خوبی در ایران و افغانستان داشت.
از سال ۲۰۱۲ به همکاری یکی از دوستانش گروه دانشجویی کالچرال ایونتز را در دانشگاه یورک شهر تورنتو تشکیل داد که این گروه به مدت دو سال شب شعر ها و نشست های ادبی متعدد به زبان فارسی در این دانشگاه برگزار کرد. بعد از مدتی، این گروه تحت عنوان جدید “کانون شعر تورنتو” با گروهی از دیگر داوطلبان فعالیت خود را از سر گرفت. از جمله فعالیتهای کانون شعر تورنتو می توان به فلش ماب های کمپین کتابخوانی کانون شعر تورنتو در جشنواره تیرگان تورنتو و همچنین در شهر سن دیگو ،اهدای کتاب کودک به کودکان در جشنواره تیرگان، برگزاری شب شعرهای متعدد ، برنامه کتاب میهمان ، برنامه همکلاسی آنلاین و همچنین نمایشگاه سه روزه کتاب کانون شعر تورنتو اشاره کرد..
ساره هماکنون مسئول صفحه ادبیات مجله شهرگان و کانون شعر تورنتو و مترجم داوطلب برای گروه فمنیسم روزمره است. از جمله فعالیتهای او میتوان به ترجمه و زیرنویس ویدیو، تدریس خصوصی زبان عربی و انگلیسی در ایران، همکاری با موسسه حمایت از پناهندگان به عنوان مترجم داوطلب در تورنتو و دیگر فعالیتهای فرهنگی داوطبانه نام برد. او در شهرها و جلسات متعددی در آمریکا و کانادا شعر اجرایی اجرا کرده است. اشعار اجرایی او با استقبال گسترده ای روبرو شدهاند. گوشههای از برخی اجراهای او را می توانید آنلاین ببینید.
هم اکنون در کشور آمریکا سکونت دارد و دانشجوی آنلاین واحدهای مختلف ادبیات فارسی و فلسفه است که از طریق دانشگاه های معتبر جهان و به صورت انلاین ارائه می گردند. از ساره سکوت اشعار متعددی در کتابها، سایتها و مجلات مختلف در کشورهای ایران ، کانادا، آمریکا ، افغانستان و .. منتشر شده است. او در حال حاضر مشغول نوشتن چند کتاب شعر و داستان است. کتاب دوم او “پیامبر درختها” در ایران منتظر مجوز چاپ است و احتمالا قبل از سال جدید از طریق نشر هشت منتشر خواهد شد. کتاب سوم او ” مادرکبوترها” در دست بررسی و آماده چاپ است.