مهریای که من میشناختم
سپیده جدیری (شاعر، مترجم، فعال حوزهی زنان)
او که در قبر میلرزد
میرقصد
میستاند دل
چون خاطرهای سبکبال،
به خداوندی خدا چشم میدوزد.
«عاشقی» از کسی رخت میبندد به روحی
و تنها به جماعت ایستادهاند
بارقهای در کار نیست
همه چیز
به لرزیدن پا گرفته است
ظهری در کار نیست که خواب ببیند
ناب ببوسد
شور بگیرد
روز بریزد
شاد بپاشد
راه بگیرد
به تنها.
*
مهریای که من میشناختم
سپیده جدیری
این روزها بعضی عوام خودکوهنوردپندار، به جای اینکه تسلایی باشند، نمک به زخممان میپاشند با این استدلال که، تصمیم مهری به این صعود، رسما در حکم خودکشی بوده! محض اطلاعشان باید دیدگاه مهدی رستمپور عزیز را که در این تصویر ملاحظه میکنید، یادآور شوم و بگویم لطفا گناه دیگران را نشویید!
مهریای که من میشناختم به این سادگیها تن به مردن نمیداد، در واقع باید بگویم حتی یک بار نشده بود بشنویم دربارهی مرگ حرفی بزند، برخلاف من که کلا مرگاندیشم. مهری سرشار از امید به زندگی بود به حدی که با وجودی که حدود سه سال از من بزرگتر بود، امید داشتم قیم فرزندم شود چون مطمئن بودم از من بیشتر عمر خواهد کرد چرا که هم ورزشکار و سالم بود و هم آن میزان شور زندگیاش، به هیچ وجه حکایت از رفتن زودهنگام نداشت.
مهریای که من میشناختم زحمت بسیار برای زندگیاش کشید، شاید ده برابر من و شما.
مهری که در روستایی حوالی مشگینشهر به دنیا آمده بود، بعد از قبولی در رشتهی حقوق، در همان سنین نوجوانی به تنهایی به تهران نقل مکان کرد و کاملا روی پای خودش ایستاد؛ در حین تحصیل، کار میکرد و در امتحان کانون وکلا نیز پذیرفته شد و توانست وکیل پایه یک شود و دفتر وکالتی در تهران برای خودش اجاره کرد که بعدها که من جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) را راه انداختم، نشستهای مشورتی و مطبوعاتی جایزه را آنجا برگزار میکردیم. مهری عضو هیئت داوران جایزه بود چون هم شاعر و منتقد ادبی خوبی بود و هم دیدگاههایش در حوزهی زنان، بسیار پیشرو بود.
مهریای که من میشناختم وکیل بسیار موفقی بود و با این حال، به بسیاری به رایگان مشاوره میداد و برایشان داوطلبانه وقت میگذاشت و این خصلتش را البته در این سوی آبها هم حفظ کرد.
سال هشتاد و هفت از دانشگاهی در لندن پذیرش گرفت و دوباره از نقطهی صفر شروع کرد، حقوق خواند و بعدها در امتحان کانون وکلای انگلستان هم قبول شد و توانست دوباره وکیل پایه یک شود. یادم میآید وقتی برای آن امتحان درس میخواند برایم عکسهایی از کتابهای قطور درسیاش میفرستاد و میگفت سپیده ببین باید دوباره چقدر درس بخوانم!
مهریای که من میشناختم تمام دوران تحصیلش در لندن را با زحمتکشی و کار خدماتی برای افراد دارای معلولیت ذهنی و سالمندان، که در زمرهی کارهای بسیار دشوار است، زندگی گذراند و مانند آن به اصطلاح فعالان حقوق بشری که اغلب میشناسیم، کاسب حقوق بشر و مفتخور نبود، با وجودی که دانشش در این حوزه، یک سر و گردن بالاتر از آنها بود.
مهریای که من میشناختم، حیف شد.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامهنگار و بنیانگذار جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازهترین کتاب منتشر شدهاش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعهی «منطقی» که داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ بردهاست.