نگاهی به «امروز آدینه است» اثر ارنست همینگوی
این اثر از مجموعه داستان «مردان بدون زنان» است که در سال ۱۹۲۶ در اسپانیا به چاپ رسید. البته همینگوی این اثر را در ژانر نمایشنامه میداند و نه داستان کوتاه.
چکیده
این اثر تکپردهای است بیرون از صحنه تئاتر و پس از پایان تئاتر. در واقع نمایشنامهای در دل نمایشنامه دیگر است.
سه سرباز رومی ساعت یازده شب به میخانهی جورج یهودی میروند. بعد از سفارش شراب در برابر او در باره تئاتر حرف میزنند و گفتوگویی در باره مرد جوانی که به صلیب کشیده شده، درمیگیرد. آنها میگویند که او چقدر خوب و شجاعانه روی صلیب رفتار کرد. صدای جورج میخانهدار در این جدل بسیار بیتفاوت، بیتوجه و بیعلاقه است.
سرباز اول به این نکته اشاره میکند که اجرای مرد جوان روی صلیب، خیلی خوب بود و سرباز دوم اشاره میکند که تو یک نفر را به من نشان بده که برود روی صلیب و نخواهد از آن پایین بیاید. یعنی این نشانه، دروغی است که عده ای از رنج و درد فرد مصلوب سود میبرند. سرباز سوم حالش خوب نیست و از دیدن نمایش احساس عذاب میکند و میگوید که از صحنه به میخ کشیدن مرد جوان در روی صلیب احساس خوبی ندارد و حالش بد شده است.
سرباز دومی هم به سرباز اولی میگوید که آن نیزهای که تو به مرد روی صلیب فرو کردی بعدها کار دستت میدهد و او میگوید که من نیزه را زدم که زودتر از درد و رنج خلاصش کنم. سرباز دیگر اشاره به ترسو بودن پیروان مرد جوان میکند که هیچ کدامشان حاضر نشدند او را از صلیب پایین بیاورند و فقط زنها بودند که او را ترک نکردند و همچنان پایین صلیب منتظر نشستند.
سمبلها و استعارهها
نام داستان «امروز آدینه است» سمبلی است از آدینه خوب[۱] که روز به صلیب کشیدن مسیح است و نماد نجاتدهنده انسانها.
منظور از عنوان داستان که به زبان حال است، همان تازه بودن و تاثیر آدینه نجاتبخش در زمان حال است.
برخورد این سه سرباز و میخانهدار یهودی نیز استعارهای است از سخنان مسیح که به یارانش میگوید: «من در اینجا هستم چون میان شما تفرقه است.» و این تفرقه را همینگوی در این گفتگوی چهار نفره بهخوبی نشان میدهد. او از واقعهای تاریخی در داستانی ساده و امروزی استفاده کرده است.
داستان با چند گفتگوی ساده پیش میرود و در باره اتفاقی وحشتناک است که دنیا را تحت تاثیر خود قرار داده است.
در آخر داستان، سرباز سوم که مریض احوال است میگوید برگردیم به پادگان. سرباز دوم میگوید تو حالت بده چون زیاد اینجا مانده ای. سرباز سوم دوباره میگوید نه. موضوع این نیست. من حالم خرابه. باز سرباز دوم اشاره میکند که نه تو زیاد اینجا ماندهای.
گفتوگوها نشان میدهند که سرباز دوم به احساس و ضعف و رنج سرباز سوم بی اعتناست و ارزشی برایش قائل نیست. به بیانی حس عشق و دلسوزی وجود ندارد و به صلیب کشیده شدن مسیح هم یک بازی از قبل تعیین شده است و اتفاقی نیست که روح و روان سرباز سوم را بههم بریزد.
در این داستان هم مثل بیشتر داستانهای همینگوی برخورد با مرگ، کمبود عشق و محبت و دلسوزی موضوع اصلی است. در این داستان یک قهرمان با ویژگی خاص وجود ندارد، بلکه همه شخصیتها مثل هم اند و کیفیتی همگانی دارند. کدی هم در میان ارتباط ها و معنای آن وجود دارد که مرتب تکرار میشود: «تو حالت بده چون زیاد اینجا مانده ای.»
کد داستان بنا بر موقعیت، از زبان یکی از شخصیتها به دلیل سطحی نگریستن به عمق و درون دیگری آورده میشود. در این داستان مردها نقش اصلی را دارند و موضوع خشونت و بیاحترامی به مرگ مطرح است. خواننده اطلاعات بسیار کمی از شخصیتها دارد و وارد برخورد و چگونگی نگاه آنها به موضوع مرگ و خشونت میشود. زندهها میخواهند از نگاه کردن عمیق به مرگ طفره بروند یا به بیانی میخواهند زندگی کنند.
مرگ واقعیتی است که کینهتوزانه در برابر عشق و زندگی ایستاده است. مرگ حتمی است ولی عشق و زندگی موقتی است.
نوشیدن الکل نیز تنها چیزی است که رنج را دور میکند و بانی فراموشی است. یکی از سربازها میگوید:«بیا بریم. شرابش آدمو نمی گیره.» یعنی که شرابش تاثیرگذار نیست.
داستان بیهیچ اشارهای به نام مسیح راجع به اسطوره به صلیب کشیدن اوست و رفتار حواریون و خیانت یهودا را زنده میکند. دنیای داستان تاریک و ناامید کننده است.
سبک همینگوی
همینگوی از کاربرد صفتها پرهیز میکند و اعتقاد دارد که بدترین کار یک نویسنده تزریق رمز و راز به داستانی است که اصلا رازی ندارد. او میگوید نویسندههای ضعیف عاشق این هستند که صفحات را با توضیحات استوره ای و رمز و راز دار پر کنند و یک جوری با داستانشان ربط بدهند، و این نوعی دروغپردازی است. زبان او بسیار طبیعی است و از تکرار برای سایه انداختن یک بخش بر کل داستان استفاده میکند. زبان او ساده است و کوتاه. تلاشی هم برای پیوند جمله ها به هم نمیکند. زبانش شاعرانه و نرم و لطیف نیست، بلکه زبانی هوشمندانه و با دیسیپلین است و تسخیر خشونت و ویرانگری.
در داستانهای همینگوی نگرانی و تشویش دیده نمیشود. با پهلوگذاری لذت از طبیعت، در کنار هم بودن، بسط جملهها و فرافکنی حیرت و خوشی به هوشیاری فرد ضربه میزند. در داستانهاش هیچگاه گفته نمیشود که شخصیت خوشحال است یا اندوهگین یا خشمگین. او با توصیف طبیعت یا آنچه در اطراف شخصیت است به شما کمک میکند تا حال شخصیت را درک کنید. مثلا در همین داستان از حال بد سرباز سوم، محیط میخانه و بیتفاوتی میخانهدار، پی به احوال شخصیتها میبرید.
او با توصیف واضح اشیا احساسی را برمیانگیزاند، ولی آن احساس یا توفانی را که در فرد تغییری بوجود میآورد، نشان نمیدهد و احساسات شخصیتها را مستقیم بیان نمیکند. همینگوی واژه هایی را استفاده میکند که بیشترین تاثیر را در روح بگذارند و قهرمانانش در ایجاد بههم ریختگی و آشوب ذهنی باتجربه اند. با اینکه شخصیتهای داستانی او احساسات خود را کامل بیان نمیکنند و همیشه کنترل شده حرف میزنند، شما احساسشان را درمیابید. به قول جیمز جویس «در پشت سبک همینگوی بسیار بیش از آنی که مردم میفهمند وجود دارد.»
—————————–
منابع
www.thegreatcourses.com
www.literature.com
[۱] Good Friday