تبلیغات

صفحه را انتخاب کنید

نگاهی به رمان «در گریز»

 

نگاهی به رمان «در گریز»

نوشته: علی رادبوی

ناشر: نشر آفتاب

سال انتشار: ۱۳۹۹ شمسی

 

 

به احترام آن که می نویسد تا کودکی را به دنیا بیاورد، تا آن کودک به او تداوم زندگی بدهد و او را پاینده نگاه بدارد، این چکیده را می نویسم. به احترام آن که برگردانی از جان و روانش را به کسی تقدیم می کند، مثل یک عکس تاریخی یکتا و گرانبها از زندگیش، تا حس کند که زنده است. موجود است. شنیده می شود و خوانده می شود.

شاید رمان در گریز اولین رمان علی رادبوی باشد. نمی دانم. اما در لابه لای واژه ها، در غوطه وری در رویدادها ، فضاها، مود ها و شخصیت های داستان، این اندیشه در من قوت می گیرد که نویسنده، نیاز به نگارش و ثبت رویدادهایی دارد که در یک دوره تاریخی رخ داده اند و بازبینی آن رخدادها، برای وی امری ضروری بوده است. یکجور نیاز به جست و جو… یکجور کشف خود و رخدادها در مسیر و هنگامه نوشتن… یکجور کاتارسیس، یکجور تخلیه و پالایش درونی به گونه ارسطویی… یکجور جذبه نوستالژیک از یادآوری… و چیرگی بر هیجانات و نا آرامی های درون… بر ترس ها و ابهاماتی که نسلی با آن ها زیسته است و با مرگ و زندگی گلاویز شده است.

نوشتن درباره چند و چون انقلاب ۱۳۵۷ ایران و بدنبال آن جنگ ایران و عراق، دغدغه مداوم آرمانگرایانی بوده است که در بستر متلاطم این دوره ها، زندگی پر نشیب و فرازی را گذرانده اند. شکست های مداوم و پیروزی های دراز مدت انسان در جهت ساخت یک ملت خودساخته و قدرتمند، در هر انقلاب و جنگی، نویسندگان بیشماری را پرورانده است. نویسندگانی که تاریخ ملت خود و دگرگونی های اجتماعی- سیاسی- فردی را از منظرگاه خود و به گونه ای مختص به خود نگاشته اند. از نویسندگان پر مایه ای همچون ویکتور هوگوی پس از انقلاب فرانسه گرفته تا تولستوی روسی که دوره تسلط ناپلئون، و چیرگی مردم روس را به نگارش در آورده است، تا جرج بوشنر آلمانی که از مبارزات دانتون انقلابی و خیانت همرزمان سخن گفته است.

درباره تجربیات انقلاب ۵۷ و جنگ ایران و عراق، نوشته های بیشماری موجود است که شمار فراوانی از آن ها هنوز فرصت چاپ پیدا نکرده اند. بسیاری از بین رفته اند و اندکی از آن ها نیز به چاپ رسیده اند. اما، در خصوص نوشتن، به ویژه نوشتن درباره دوران ویژه ای از تاریخ ایران، پرسش اساسی این است که نویسنده امروز ایرانی، چه در ایران و چه در دیاسپورا، از خود بپرسد حقیقتن برای چه می نویسد؟ برای که می نویسد؟ در نوشتن چه چیزی را می جوید؟ و چه می خواهد بگوید؟ این نیاز متلاطم برای گفتن در او به خاطر چیست؟ آیا این نیاز سراسیمه که سر ریزانه  لبریز کرده است، به خاطر این نیست که واقعیت ها و رخدادهای تجربه شده در دوره ای سخت و سنگین و گدازنده و خشن و هنگفت، در نوشتن بازنگری شوند و آگاهانه و به منظور کشف علت و معلول های پنهان مانده، بازسازی شوند؟ آیا هدف، کشف رگه های پنهان و مبهم در انسان سرگشته امروز نیست؟ در دنیایی به غایت پیچیده، که خواب های سوررئالیستی را یادآور می شود؟

رمان “در گریز”، از این دسته نوشتار است که به طور ویژه به تجربیات دوران متلاطم بعد از انقلاب، جنگ، گریزهای مداوم و پیوسته و سپس کوچ های پی در پی می پردازد. رمانی است در ۲۹۸ صفحه، و سیزده فصل، که با نثری ساده و روایتی گزارشگونه و زبانی محاوره ای و روزمره نوشته شده است. در این گذار، نویسنده با نشان دادن شرایط متزلزل و نا استوار جامعه، بر دو شخصیت کلیدی، یعنی فرهاد و سیما تأکید می کند. و سعی دارد که شخصیت ها را در رویارویی با شرایط دشوار، بحران ها، کشمکش ها و انتخاب های سریع و گاه از پیش آماده نشده، ارزیابی کند.

ساختار پیرنگ رمان پیرامون زندگی فرهاد، یک کنشگر سیاسی قبل و بعد از انقلاب می چرخد، که هرچند به عنوان مهندس کار می کند، اما مجبور است که پیوسته در سفر باشد و هویت مخفیانه ای داشته باشد. او همچون سربازی فرم گرفته، و با پیروی ناسنجیده، به چارچوب های یک سازمان ایدئولوژیک اعتقاد دارد که با اندیشه ها و عملکردهای مارکسیستی به نوعی اخلاق سیاسی آراسته شده اند. درون مایه این باور ها گاه رنگ مایه مذهبی به خود می گیرند در بعد یکپارچگی و تحمیل بدون چون و چرا در چارچوب مسئولیت ها و دستور کارها. وی در کشمکش های درونی، گاه به عنوان انسانی مقهور در برابر وظایف سازمانی، با طبیعت خود به جدال می پردازد و گاه به عنوان یک انسان آزاد تنگناها را به پرسش می گیرد. کشمکش درونی او زمانی آغاز می شود که فضای مبارزاتی تنگ می شود و او از ازدواجی بی عشق و تشکیلاتی رها می شود. فرهاد در یک سفر ملاحظه کارانه و به نوعی وادارنده، که در فرهنگ عامیانه با لفظ لوطی یا جوانمرد توصیف می شود،  با سیما همسفر می شود. در این سفر که در یک اتوبوس از تهران شروع و به مشهد ختم می شود،  برای اولین بار شاهد انگیزه های حسی، عاطفی و جسمانی جدیدی می شود که بروز آن ها برایش بیگانه اند. و او همچون یک مرد باکره پرهیزگار سعی در سرکوب این احساسات برانگیخته شده می کند. ادامه رمان، بیان مجموعه ای از رویدادهایی است در ارتباط با زندگی مخفی فرهاد و ارتباطش با سیما در یک سفر یکماهه در یک هتل. خواننده در طی این رویدادها و فضا سازی هاست که با هدف رمان آشنا می شود. فرهاد شخصیتی جدی و کم انعطاف معرفی می شود در چارچوب رفتارهای سنتی، که کارهای مبارزاتی اش شکافته نمی شوند. و سیما، شخصیتی رها و دلفریب تصویر می شود که از یکطرف به زیارت امام رضا می رود و از طرف دیگر بازیگرانه نقش یک زن فریبا را بازی می کند. زنی که معیارهایش ازدواج و گریز از زندگی پر تنش و نا امن خانوادگی است. آن دو مجبورند که در این هتل نقش یک خواهر و برادر را بازی کنند در حالی که اندک اندک کشش های جسمانی و عاطفی، روابط آن دو را به راه های دیگری می کشاند.  این نقاب ها و ماسک های اجباری به رویداد های رمان نوعی جذابیت می دهند که هرچند پرداخت تکراری است، اما موضوع گیرا و دلچسب است.

سیما در هر فصل از رمان، فرهاد را به گونه ای ظریف و کنایه ای در موقعیت های ویژه قرار می دهد، و با رفتارهای چالشگرانه او را وادار می کند که تصمیم های سریع و ویژه بگیرد. در نحوه رویارویی با این مشکلات است که جوهره اصلی شخصیت ها نمود پیدا می کند و سیما همچون کاتالیزری پر رنگ داستان را به سمت و سویی نهایی سوق می دهد. پرداختن به موضوعاتی همچون ازدواج تشکیلاتی و رفتارهای سنتی در یک تشکیلات مارکسیتی، و کشمکش های درونی برای آزادی فردی در شخصیت اصلی از نکات موثر رمان هستند. این موضوعات می توانستند با پرداختی روان تر ابعاد پنهان سازمانی و تشکیلاتی را در یک جامعه سنتی آشکار کنند.

“فرهاد چیزهایی جسته و گریخته در مورد ازدواج های تشکیلاتی شنیده بود که در سطوح بالاتر تشکیلات صورت گرفته بود، ولی از چون و چندش، چندان مطلع نبود. بعد از مدتها بحث و گفتگو با حوری به این رسیدند که برای شروع فعالیت مشترکشان، مجبوراند با هم ازدواج تشکیلاتی کنند.” ص ۲۳

در ساختار پیرنگ رمان “در گریز” هرچند رویداد ها به ترتیب زمانی و خطی بیان می شوند، اما گاه همچنین خارج از توالی زمانی حرکت می کنند. هر چند روایت های برگشت به گذشته به گره گشایی های داستان به طور مشخص کمک می کنند، اما گاه رویداد های زندگی سیاسی قبل از انقلاب به طور غیر مترقبه و ناگهانی در رویداد های بعد از انقلاب تداخل ایجاد کرده و تداوم را دچار درنگ می کنند.

” به دنبال بگیر و ببند های سال ۵۵، ساعد، مسئول و تنها رابط فرهاد با تشکیلات، ناپدید شد و به سر قرارهای فرهاد نیامد.” ص ۲۱

در روایت گویی، بازی طنز آلود و چابک سرانه نویسنده با راوی دانای کل، از یکنوع دوالیسم جدا از منطق داستان گویی در روایت سخن می گوید که اگر با ظرافت و با مفهومی فراتر از روند ها، روش ها و سبک و سیاق های مدون رمان نویسی، همسو می شد، می توانست روشن تر و ادیبانه معنا آفرینی و مفهوم سازی کند. نویسنده شاید به جدال با دانای کل مطلق سوم شخص می پردازد. شاید هم دانای کل خود را به سخره می گیرد. در صورتی که فاصله و مرز بین نویسنده و دانای کل، زاویه دید و آگاهی شان نسبت به شخصیت ها و رویداد ها، به روشنی مشخص نیست. هر چند بازی جدال آمیز دو دیدگاه می تواند دلچسب باشد، اما در این نسخه تفاوت چندانی بین دیدگاه گسترده و فراگیر و امکانات دانشی دانای کل در مقایسه با دیدگاه شک گرایانه نویسنده دیده نمی شود. غیر از این که گاه به گاه راوی دانای کل حقایق کوچکی را آشکار می کند و شخصیت فرهاد را به سخره می گیرد. گویی نویسنده با وجه دیگری از خود متضاد خود، به گونه ای طعنه آمیز به پیکار بر می خیزد. این رویارویی و ستیز که به نوعی فن فاصله گذاری را یاد آور می شود، گاه ناگهانی رخ می دهد و گاه جنبه هشدارگرایانه دارد. و در عین حال از کیفیت به گونه ای دلچسب برخوردار است. دیدگاه دانای کل با زیر خط کشیدن مشخص شده است.

” حالا این خنده ی فرهاد در اینجا به چه منظوری بود، نمی دانم. ولی می دانم که روشنفکران به ویژه فعالین چپ در این گونه موارد استانداردهای خاص خودشان را دارند. پیراهن باید چینی باشد با دو جیب به روی سینه و دو پاگون روی شانه ها. کفش باید کتانی باشد. شلوار باید جین باشد. کراوات، ادوکلن، ماتیک، لاک ناخن، جزو تجملات بورژوایی بودند. اصلا حرفش را هم نباید می زدی، اگر می خواستی انگ خرده بورژوا بر پیشانی ات نخورد. ولی آقا فرهاد ما از همان ابتدا زیاد در بند این مسائل نبود. پنهانی آهنگ های هایده و مهستی هم گوش می کرد. سنتوری داشت که در خلوت، گه گداری برای خودش دلنگ و دلونگی هم راه می انداخت و حال اش را می برد. ص ۳۶

روایت گویی و زبان رمان، گزارشی و محاوره ای است و به گونه روایت گویی شفاهی نوشته شده است. گاه همچون یک جزوه و یا رساله چاپی حزبی و سازمانی نمود پیدا می کند. و گاه آغشته است از اصطلاحات بیانی و رفتارهای سنتی در فضایی که شخصیت ها مجبورند نقش بازی کنند و چهره هایی دیگر از خود بنمایانند. “ص ۲۷ و ۲۸”

برای نسلی که تاریخ سی چهل ساله گذشته را تجربه نکرده است، “نشان دادن” پروسه مبارزه و چند و چون علت و معلولی آن، به جای گزارش دهی، می تواند تجربه ای افزایشی باشد در جهت درک حسی، عاطفی و انسانی شخصیت های آن دوره ویژه. شاید فضا سازی هایی که از منطقه جنگی در سفر به دزفول در فصل دهم، و سرمای دهشتناک عبور از مرز در فصل یازدهم ارائه می شود، به خواننده امکان شکوفایی تخیل و آفرینش را می دهد تا کوچه های خالی و گرانبارگی ترس را در تاریکی با چشم خیال ببیند و حس کند. بوی شهر را در زمان جنگ تنفس کند. صدای انفجار خمپاره ها و موشک ها را بشنود، … تخریب سهمگین خانه های آجری و ضجه مادرها و پدرها و بچه ها را … و صدای کامل سکوت را در تاریکی های مرگبار یک شهر ویران شده… با سایه های شهروندان پنهان شده در شوادون های تاریک و نمور، چهل پله زیر زمین…

“… صدای انفجار ها به قدری عظیم و وحشتناک بود که گویی تمام کوههای عالم را برداشتند و بر سر شهر کوبیدند. گویی قسمتی از شهر را زیر و رو کردند. صدای ریختن در و دیوار و سنگ و آهن، با شکستن تمامی شیشه های عالم، در هم می آمیخت و قیامتی بپا کرد. در زیر زمین، صدای گریه بچه ها ، با شیون یا حسین بزرگ تر ها، در هم آمیخته بود و وحشت و دلهره در چهره ها موج می زد. و اشک ها از سنگینی شوک وارده مجال جاری شدن نمی یافت.” ص ۲۲۴

و یا حس های متضادی که در رویارویی با مرگ و زندگی در ص ۲۲۵ تصویر می شود و یا درماندگی فرهاد و سیمای حامله در هنگام عبور شان در نزدیکی مرز ایران و ترکیه در هراسناکی سرما و برهوت تنهایی در برف. ص ۲۴۸.

یکی از المان هایی که به طور مکرر در رمان “در گریز” مورد استفاده قرار می گیرد، حضور پر رنگ غذاست که هر چند روزمرگی و تکراری بودن زندگی را القا می کند اما می تواند در یک به کار گیری ادیبانه مفهوم گسترده و پر عاطفه ای را ایفا کند. نویسنده از آغاز تا پایان با تصویر سازی از غذا، و با ارتباط تنگاتنگ شخصیت ها با کنش خوردن غذا نوعی لذت آفرینی می کند و شاید هم تقسیم عاطفه. گویی خوردن غذا در عین تکراری بودن و روزمرگی اش نه فقط تلاش برای زنده ماندن است، بلکه بخشی از شیوه لذت آفرینی است در دورانی که سیاهی و ترس، فرمانروای زندگی هاست.

“فرهاد ساک را به سیما داد. سیما از داخل ساک پاکتی بیرون آورد. دو تا ساندویچ کتلت بود که مریم برایشان گذاشته بود. یکی از ساندویچ را بین خود و فرهاد نصف کرد و دیگری را با اشاره گفت که به راننده بدهد. فرهاد ساندویچ را به قادر داد. قادر تشکر کرد و باز عذر خواهی.” ص ۲۵۴

توجه به برخی ریزه کاری ها از جمله توضیح فضای هتل در شهر و لباس های شخصیت ها نیز در این رمان از اهمیت برخوردارند.

 

 

 

 

لطفاً به اشتراک بگذارید
تبلیغات

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان «ویژه‌نامه‌ی پیوست شهرگان»

Verified by MonsterInsights