Advertisement

Select Page

پنجره‌های ذهن ما

پنجره‌های ذهن ما
حضور در لحظه

دکتر صبا هدا

ذهن ما، برای ارتباط با جهان، باید داده‌های حسی را که در هر لحظه از محیط اطراف دریافت می‌کند طبقه‌بندی، تفسیر و درک کند. به این ترتیب، بازنمودی از جهان بیرون در ذهن ما نقش می‌بندد و جهان توسط ما ادراک می‌شود. ذهن یک کودک آرام آرام، در حین رشد و یادگیری، چهارچوب هایی تشکیل می‌دهد و برای فهم و درک و تفسیر جهان این چارچوب‌ها ابزار ذهن او خواهند شد. ژان پیاژه، روانشناس نامدار سوییسی (۱۹۸۰-۱۸۹۶)، اول بار این چارچوب‌ها یا  قالب‌ها را طرح‌واره‌ یا schema نامید. مثلاً اول‌بار که کودکی یک سگ را می‌بیند، در ذهن او طرح‌واره ‌«سگ» نقش می‌بندد. با دیدن سگ دوم که با اولی متفاوت است این طرح‌واره ‌گسترش می‌یابد تا سرانجام به صورت قالبی در می‌آید که با آن تمام سگ‌های دنیا مشاهده و شناسایی و ارزیابی و تفسیر می‌شوند. بنابراین هر طرح‌واره ‌در واقع یک واحد شناختی است که ذهن از آن طریق جهان را ادراک می‌کند. طرح‌واره‌ها در واقع اساس معرفت ما از جهان و مبنای رفتار هوشمندانه ما در این جهان هستند. در طول زمان ما میلیون‌ها و میلیون‌ها طرح‌واره‌ در ذهن تشکیل می‌دهیم و برای شناخت محیط اطراف و تنظیم رفتار خود در این محیط به آن طرح‌واره‌ها رجوع می‌کنیم.

طرح‌واره‌ها خصلت‌هایی دارند. یکی آن که ثابت نیستند. با کسب اطلاعات جدید، طرح‌واره‌ها گسترش می‌یابند و حتی می‌توانند ماهیتاً تغییر کنند. یعنی فرد می‌تواند اطلاعات جدید در آنها جای دهد تا توانایی بیشتری در تفسیر و فهم جهان داشته باشند. همچنین می‌توانیم از این اطلاعات برای فهم چیزهایی که تا به حال تجربه نکردیم هم استفاده کنیم.

طرح‌واره‌ها نه فقط درباره موجودات و اشیا هستند، بلکه مفاهیم انتزاعی مثل نیکی، بدی، عدالت و مانند آن را هم شامل می‌شوند. علاوه بر این، روش‌ها و رفتارها و دستورالعمل‌ها هم طرح‌واره‌های مربوط به خود را دارند. به عبارت دیگر نه فقط به سوال «چیست؟» جواب می‌دهند بلکه پاسخ سوال «چگونه» هم در طرح‌واره‌ها قرار می‌گیرد. طرح‌واره ‌است که به ما می‌گوید در یک رستوران چگونه غذا سفارش بدهیم. همچنین طرح‌واره‌ است که به ما امکان شناسایی و قضاوت درباره غذایی را که در رستوران خوردیم می‌دهد. از روی طرح‌واره ‌است که درباره مفهوم خوشگوار بودن غذاها می‌توانیم صحبت کنیم.

ما میلیون‌ها میلیون طرح‌واره ‌در ذهن داریم اما همه ارزش و اهمیت یکسانی برای ما ندارند. برخی طرح‌واره‌ها رفتارهای اساسی زندگی ما را تعیین می‌کنند و حاوی عقاید مهم و پایه‌ای ما درباره خودمان، زندگی و افراد و محیط اطرافمان هستند. این طرح‌واره‌ها در واقع به عقاید اصلی ما از چگونگی زیست خود تبدیل شده‌اند. اینها باورهای مرکزی core beliefs هستند. این باورهای مرکزی برای ما مقررات، مفروضات، انتظامات، تقاضاها و داوری‌هایی تولید می‌کنند که بر مبنای آنها زندگی می‌کنیم. این طرح‌واره‌های بنیادین یا اعتقادات مرکزی پنجره‌هایی هستند در ذهن ما که از آنها به این جهان نگاه می‌کنیم یا عینک‌هایی هستند بر چشم ما که از ورای آنها همه دنیا را می‌بینیم. این طرح‌واره‌ها هستند که تعیین می‌کنند به چه چیزی توجه می‌کنیم، چه چیزی را به یاد می‌آوریم، بر چه چیزی تمرکز داریم. حضور ما در جهان آنگونه است که این طرح‌واره‌ها تعیین می‌کنند.

هر چند طرح‌واره‌ها عموماً بسته‌های شناختی هستند اما، در بسیاری موارد، خالی از هیجان و احساس هم نیستند.  طرح‌واره‌هایی که باورهای مرکزی ما را می‌سازند، بسیار آکنده از هیجان‌ها و عواطف هستند. بسیاری این باورهای مرکزی، آنها هستند که در دوره کودکی کسب شده‌اند. از همین‌رو گویی عمیقاً در ذهن ما حک شده‌اند. چون این باورهای مرکزی تعیین کننده نحوه زیست ما هستند اگر سالم و در جهت سازگاری باشند زندگی دلپذیر خواهد بود حتی اگر با ناملایمات همراه باشد. اگر آنها ناسالم باشند طعم زندگی شیرین نیست. به بیان دیگر هرگاه مشکلی طولانی در نحوهٔ تفکر، احساس و رفتار خود دیدیم به احتمال بسیار زیاد بخشی از باورهای مرکزی ما نیاز به بازبینی و تغییر دارد.

همانطور که ذکر شد بسیاری از باورهای مرکزی را ما در زمان کودکی کسب کرده‌ایم. تجربه‌های مثبت یا منفی دوران کودکی، در بیشتر اوقات، برخی از عمیق‌ترین باورهای مرکزی ما را شکل می‌دهند و بسیاری از آنها ناخودآگاه هم هستند، یعنی در شرایط معمول به درستی نمی‌دانیم که چنین باورهایی هم داریم. این نوع باورها، بخصوص آنها که در بستر تجربیات ناخوشایند کودکی شکل گرفته‌اند، هم ناخودآگاه هستند و هم سرشار از هیجان و احساس. به همین دلیل قدرتمند هستند و نقش مهمی ‌در تعیین حس و حال و زندگی ما دارند. تغییر آنها هم مشکل‌تر از سایر طرح‌واره‌ها است.

چند نمونه زیر مثال‌هایی هستند از باورهای مرکزی و طرح‌واره‌های آسیب‌زا و نامناسب که در دوران کودکی ممکن است در ما شکل بگیرند :

– در اثر عاملی، مثلا غفلت یا بی توجهی‌های پدر و مادر کودک به این نتیجه رسیده است که کسی نیست که نیازهای هیجانی و عاطفی او را برآورده سازد . چنین فردی احساس می‌کند کسی او را دوست ندارد، کسی به او احساس نزدیکی نمی‌کند، کسی به حرف او گوش نمی‌دهد و او را درک نمی‌کند و کسی ندارد که از او راهنمایی بخواهد.

– تجربه‌هایی در دوران کودکی ممکن است سبب شود  فرد حس کند که با هرکس که رابطه عاطفی برقرار کند روزی او را ترک خواهد کرد. چنین فردی احساس می‌کند که رابطه عاطفی همواره  ناپایدار است.

– یا ممکن است در اثر تجربه‌های ناخوشایند در روزهای اول مدرسه کودک به این نتیجه برسد که که همه به نحوی از او سوءاستفاده خواهند کرد لذا به هیچکس اطمینان نمی‌کند و همواره انتظار دارد که دیگران به شکلی به او آسیب برسانند یا به او خیانت کنند.

– یک والد دائما ایرادگیر که با رفتارش تنها بر ایرادها تکیه می‌کند و قوت‌های کودک را ناچیز می‌شمارد، ممکن است سبب شود که کودک عمیقا باور کند تا نقصی درونی دارد و از این نقص شرمگین باشد.

– فردی ممکن است به هر دلیلی در کودکی به این باور رسیده باشد که برای انجام امور معمولی و روزمره زندگی ناتوان است و لذا باید کسی را داشته باشد که به او تکیه کند.

اینها چند نمونه از باورهای مرکزی آسیب رسانی هستند که ممکن است ما از دوره کودکی با خود آورده باشیم. همانگونه که گفته شد بسیاری از این طرح‌واره‌ها ممکن است ناخودآگاه باشند یا حداقل فرد به وضوح از وجودشان آگاه نباشد. ولی این که از آنها آگاه نباشیم به این معنی نیست که فاقد تاثیر هستند.

برای «تغییر» و «بهبودی» راهی نداریم جز شناخت این طرح‌واره‌ها و باورهای مرکزی و تلاش برای تغییر اشکال آسیب‌زا به باورهای سالم‌تر و واقع بینانه‌تر. سال‌ها و قرن‌ها است در فضیلت خودشناسی گفته‌اند و نوشته‌اند. می‌گویند در معبد آپولو، در دلفی در یونان، سنگ نوشته‌ای هست که روی آن نوشته شده «خودت را بشناس». آیا بدون شناخت این باورهای خودآگاه و ناخودآگاه که با قدرت در ما عمل می‌کنند هیچ سفر خودشناسی به مقصد خواهد رسید؟     

 

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights