Advertisement

Select Page

چند شعر از عباس فتحی‌زاده

چند شعر از عباس فتحی‌زاده

 

۱

این پیکر ستم زده
این جان بی قرار
هر دم به وسوسه یی
می کَشد مرا
تا پرتگاه درّه ی سخت و تنگ و تار
بر بام انتظار

آینده بر اراده ی ما طعنه می زند
جانانه بگذریم
از این سه گانه ی تردید روزگار
بپذیریم
بگریزیم
یا
بستیزیم
و بمانیم به یادگار

 

۲

آفتاب را به تو می سپارم
و نسیم بهاری را

شکوهِ کوه
شکیبایی دریا
ارزانیِ تو باد

لبخند چشمه را به تو می دهم
و پهنه ی دشت را

آواز چکاوک
سکوت پیچک
ارمغان تو باد

تا زین پس
از امید سخن بگویی
و آینده
از آنِ تو باد

 

۳

شاید دوباره ببینمت
روزی که غبارها زمین گیر شوند
و  شمیم بهاری پراکنده
آغوش ها ، بی قرار شوند
و  قلب ها تپنده

نگران نباش !
تا دیر شدن ،
وقت باقی ست

باید دوباره ببینمت
آنگاه که رویاها زاده می شوند
و  بختک ها میرنده
امیدها ، سرزنده می شوند
و  حسرت ها سرافکنده

 

۴

گوش های خسته
بدهکار هذیان طبل های وحشت اند
چشم های بسته
گرفتار کابوس خواب های غفلت اند
سر انگشتان کرخ شده
دیگر
چنگی به دل نمی زند

از روی مهر
با من به نرمی سخن بگو
به نرمیِ چشمه یی زلال
نرم تر از خیال
آنگاه 
دور دست ها را زیباتر
خواهم دید
و غزل ها 
بی پروا تر
نواخته خواهند شد

 

۵

به باد ؟
نه !
به توفان سپرده ایم
شمع های مان را
در لاله ؟
نه !
در باد نشانده ایم
لوایی که پیچیده شد به دور خویش
نمادش نمایان نیست
آبی نرفته زیر پوست مان
که چنین
اندام ریشه ی درختان تشنه
همچون
استخوان دنده ی کودکان گرسنه
چنگ می زنند
بر چهره های مان
این آماس درد است
نه زایشی فربه

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights