دو غزل از منیر طه
پاسخ به غزلی مهرآمیز که بیت آغاز و پایانش چنین است:
ایا که در سخنت نغمههای سرمستی ست
اشاره ای زِ تو خود دستمایۀ هستی ست
مگر که لطفِ تو آید به پیشباز مرا
کزین گذار گذشتن نه کارِ تردستی ست
ــــ
کبوترانِ پیامآورنده
تو را ربودنِ دلها نه از سرِ مستیست
که دلرباییِ خوبان، بهانۀ هستیست
دلی ستوده، ضمیری زدوده میخواهد
گشودنِ درِ دلها نه کارِ تردستیست
مباد پایِ سبکرفتهات به سنگ آید
گذارِ عشق و محبت بلندی و پستیست
نیامدی که ببینی به گاهوارۀ شب
مرا به سینه چه شور و به سر چه سرمستیست
کبوترانِ پیام آورنده میگویند
درونِ سینۀ ما، عاشقانهپیوستی، ست
۹ اکتبر ۲۰۱۸
* * *
آتش افروزی مکن در خرمنِ افسردهام
آتش افروزی مکن در خرمنِ افسردهام
شور و شیدایی میفکن در دلِ آزردهام
سرد و خاموش است شبها، لخت و عریان روزها
من بهارانِ به آغوشِ زمستان بردهام
خسته از راهِ درازم، خسته از شیب و فراز
آشیان گمکرده، مرغِ باد و باران خوردهام
در دلِ توفان عنان درکش، منه پا در رکاب
گرد و خاکِ ره هنوز از پیشِ پا نستردهام
شمع را آتشفروزی غیرِ خودسوزی نبود
آتشافروزی مکن در خرمنِ افسردهام
۱۹ ا کتبر ۲۰۱۸