UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

گزارش رویداد نمایش فیلم مستند پلان ۱۴ در ماه ژوئن

گزارش رویداد نمایش فیلم مستند پلان ۱۴ در ماه ژوئن

مهدی باقری

مهدی باقری

مهدی باقری از فارغ‌التحصیلان نخستین دوره کارگاه آموزش تخصصی مستند‌سازی (مرکز گسترش سینمای مستند و انجمن مستند سازان ایران) و دوره دوساله کارگردانی سینما در مدرسه فیلم تهران است. او که تا‌کنون سیزده فیلم مستند ساخته‌است، تدوین‌گر فعال، پرکار و شناخته‌شده‌ای نیز بشمار می‌آید و پیش از این در برنامه سیزدهم پلان تدوین خوبش را در مستند “ما همه سربازیم” ساخته مهدی قربان‌پور دیده بودیم. باقری که خود را متاثر از کریس مارکر (مستندساز برجسته فرانسوی) و راس مک الوی (مستندساز معروف آمریکایی) می‌داند، در زمینه کارگردانی سبک و سلیقه متفاوتی از خود نشان داده است. معروف‌ترین کار او “پیرپسر” نام دارد که مستند جسورانه‌ی اتوبیوگرافیکالی است که در آن باقری با پیروى از سبک مک الوی زندگی خود را در آستانه سی سالگی دست‌مایه فیلمش قرار داده و اثری که در سینمای ایران ساخته است که به مشکلات مالی و اثرات آن بر زندگی اجتماعی جوانان و مناسبات آنها با خانواده‌شان می‌پردازد.

در هشتمین روز از ماه ژوئن و در چهاردهمین نشست ماهیانه پلان فرصتی دست داد تا دو فیلم مستند از ساخته‌های مهدی باقری در دانشگاه سایمون فریزر به نمایش درآید. این برنامه پلان با استقبال بسیار خوب مخاطبان ونکوورى مواجه شد و تا بدینجا بیشترین مخاطب را در طی دوسالی که از فعالیت پلان می گذرد، جذب کرده است. فیلم اول که “ناگهان تو گم شدی” نام داشت، مستند کوتاهى است که خاطرات شهید بهروز مرادی را از سی و پنج روز مقاومت مردم خرمشهر در شروع جنگ ایران و عراق روایت می‌کند و فیلم دوم ” اهالى خیابان یک‌طرفه”، آخرین ساخته کارگردان تا به امروز است که چندی پیش در ایران اکران شد. این فیلم از دریچه دید شش ساکن گذشته و حال خیابان قوام‌السلطنه سابق یا سی تیر فعلی به زندگی اجتماعی و فرهنگی این خیابان قدیمی تهران و خیابان‌های اطراف آن می‌پردازد.

مهدی باقری که از طریق اسکایپ در جلسه حاضر شد و به سوالات حاضرین پاسخ داد، در ابتدای سخنانش و در معرفی کوتاهی که از “ناگهان تو گم شدی” ارائه کرد گفت که این فیلم به سفارش سازمان توسعه سینمایی سوره وابسته به حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی ساخته شده و مواد اولیه این طرح از جمله خاطرات بهروز مرادی و عکس‌ها و فیلم‌های موجود از نبرد خرمشهر را نیز آنها در اختیارش قرار دادند.  بهروز مرادی که در سال ١٣۳۵ در خانواده‌ای متوسط و مذهبی در خرمشهر به دنیا آمد، تحصیلات مقدماتى خود را تا سطح دیپلم در خرمشهر به پایان رساند و پس از آن برای تحصیلات عالی راهی اصفهان شد. او در این شهر موفق به اخذ لیسانس در رشته هنرهای زیبا گردید و پس از اتمام دوران دو ساله خدمت سربازی با هدف تدریس، به استخدام اداره آموزش و پرورش خرمشهر درآمد. مرادی در ۳۵ روز آغاز جنگ رشادت‌های فراوانی از خود بر جای گذاشت و از آخرین نفراتی بود که پس از سقوط کامل خرمشهر در روز چهارم آبان سال ١٣۵۹ با استفاده از تیوپ ماشین از رود کارون گذشت تا در آن سوی رود به نبرد خود ادامه دهد. او در سال ١٣۶۷ دوباره عازم میدان نبرد شد و در جبهه شلمچه با یک قبضه آرپی جی هفت به همراه دیگر هم‌رزمانش به شکار تانک‌های دشمن رفت و در چهارم خرداد همان سال پس از انهدام هشت تانک دشمن در حالی که در اثر شلیک زیاد موشک انداز آر پی جی هفت خون از گوش هایش سرازیر بود هدف گلوله دشمن قرار گرفت و کشته شد**.

poster 1

آنچنان که گفته شد باقری در “ناگهان تو گم شدی” دو ابزار اصلی در اختیار داشته که از هر دو آنها به شکل خلاقانه‌ای استفاده‌کرده است: اولی عکس‌هایی است که عکاسانی نظیر رسول ملاقلی پور، بهمن جلالی، محسن راستانی و امیرعلی جوادیان از آن دوران گرفته‌اند و دیگری خاطرات شب-نوشت بهروز مرادی است از آنچه در خرمشهر دیده و تجربه کرده است. او با استفاده سازنده از هر دو اینها، بخش حضور مرادی در روزهای اولیه جنگ در خرمشهر تا خروج او از این شهر و فضای حاکم بر آن دوران را با کمترین امکانات و به بهترین و متفاوت‌ترین شکل بازسازی کرده است. براین اساس در وجه ظاهری می توان “ناگهان تو گم شدی” را مستندی جنگی دانست که به لحظه‌هایی از زندگی یکی از رزمندگان جنگ ایران و عراق می پردازد. اما باقری توانسته با ظرافت در بیست و شش دقیقه اثر خود را به یک عاشقانه با پس‌زمینه جنگ تبدیل کند که طنین پیام ضدجنگ آن بخوبی به گوش می‌نشیند. در این فیلم، عاشق و معشوق رومنس‌هاى متعارف جای خود را به بهروز مرادی و شهر خرمشهر می‌دهند و کارگردان با انتخاب هوشمندانه زبان روایی اول شخص برای گفتار روی تصویر که مکالمه‌های مرادی با شهر خرمشهر را باز می گوید، مخاطب را در غم فراغ او از دلداده‌اش شریک و درگیر کند.

اما این جان‌مایه عاشقانه همه قوت فیلم نیست و اگر از آن عبور کنیم و به کالبد بیرونی آن برسیم با تکنیک استفاده از انیمیشن روی عکس و بُعد بخشیدن به آن (سی جی آی یا جان‌بخشی کامپیوتری تصاویر که در این فیلم توسط امیر مهران، یکی از بهترین انیماتورهای جوان ایرانی، اجرا شده است) روبرو می‌شویم که توانسته تصویرى از آنچه در آن روزها در این شهر در جریان بوده خلق کند. استفاده از عکس به‌عنوان ماده اولیه یک فیلم، به شکل محدودتری در چندین کار مستندسازان جوان دیگر (نظیر “فالگوش” و “گم وگور” هردو از ساخته‌های محمدرضا فرزاد و “خاطرات انقلابی بهمن عاشق لیلا” ساخته فرح‌ناز شریفی) نیز دیده شده است، و شاید بتوان نمونه‌های مشابه غیر‌ایرانی موفقی را هم پیدا کرد که اجرای بهتری داشته باشند و یا مدعی شد که این تکنیک در گذر زمان به یک بازیگوشی کهنه شونده تبدیل خواهد شد، اما با توجه به محدود بودن مواد اولیه فیلم‌ساز در تهیه این مستند، شاید توسل به چنین دستاوردی، بهترین کارکرد را در بازسازی آن لحظه‌ها داشته است.

004

این فیلم در دو سه سال اخیر منتخب جشنواره‌های متعددی از جمله سینما حقیقت، جشنواره رویش، جشنواره فیلم مستند تجسمی جشنواره فجر و برنده تندیس طوبای زرین و دیپلم افتخار بهترین فیلم جشنواره فیلم مستند تجسمی جشنواره فجر، دیپلم افتخار بهترین تدوین از جشنواره فیلم مستند تجسمی جشنواره فجر، برنده جایزه ویژه هیات داوران جشنواره چهارم حسنات- اصفهان و برنده تندیس و جایزه بهترین فیلم جشنواره فیلم اردیبهشت- بندرعباس بوده است. باقری در جواب این سوال که چرا فیلم علیرغم همه این واکنش‌های مثبت، آنچنان که باید دیده نشده و یا در مورد آن نوشته نشده‌است، گفت که شاید جواب آنرا باید در نوع نگاه او به مقوله جنگ دید. به این معنا که فیلم علیرغم سفارشی بودن آشکارا با روایت متعارف همسو نیست و به‌همین دلیل هم سفارش دهنده فیلم از نتیجه نهایی آن راضی نبوده است.

مهدی باقری در معرفی اولیه‌اش از مستند یک‌ساعته “اهالی خیابان یک‌طرفه”  گفت که اکران فیلم در برنامه پلان ونکوور اولین نمایش خارجى فیلم پس از پایان اکران آن در ایران است و طبعاً تماشاگران ونکووری آن از اولین ایرانیانی هستند که فیلم را خارج از کشور دیده اند. او همچنین توضیح داد که این فیلم از معدود آثاری است که برخلاف نگاه رایج به شهر که در آن به ساختمان‌ها و بدنه شهر توجه دارد، در تلاش بوده رابطه انسان و شهر را از منظر خود آدم‌هایی که در آن زیست می کنند، تصویر کند. به عبارت دیگر فیلم او به‌جای اینکه بخواهد تصویری از بناهای مهم موجود در خیابان سی تیر ارائه کند و به‌واسطه آن به تنوع مذهبی و قومی آن منطقه بپردازد، به سراغ آدم‌هایی از همین اقلیت‌های مذهبی رفته که روزی در این خیابان زندگی کرده‌اند. به‌جای حرکت صرف در این خیابان و نشان دادن ساختمان‌های مهم آن و ارایه اطلاعاتی درباره آنها و سابقه مهم تاریخی آنها و در یک کلام شکل دادن یک شناسنامه تصویری از این خیابان (کاری که مثلن مستندهای گزارشی “Somewhere Street” از محصولات معروف شبکه  NHK ژاپن در خیابان‌های معروف شهرهای مهم دنیا انجام داده است و این‌روزها مشابه آن را در ویدیوهای “پیاده روی در تهران” ساخته داریوش راد می‌بینیم که به نظر می‌رسد از این مستند ژاپنی الهام گرفته باشد)، دوربین خود را به ساکنین دیروز و امروز این خیابان نزدیک کرده و آن شخصیت‌سازی و هویت‌بخشی به خیابان را به‌واسطه آنها، باورهای‌شان و خاطرات‌شان میسر‌کرده است. یادمان نرود که این فیلم درباره “اهالی خیابان یک‌طرفه” است و نه خود خیابان یک‌طرفه سی‌تیر. باقری همچنین اشاره کرد که حتی اگر می‌خواست چنین مسیری را طی کند، قادر به عملی کردن آن نمی‌بود زیرا امکان تصویربرداری از بسیاری از ساختمان‌های این خیابان برایش وجود نداشت. به‌همین منظور او از یک ساختار اپیزودیک استقاده کرده است که در هر بخش آن یک شخصیت را دنبال می‌کند و خاطرات او را از این مسیر پی می‌گیرد. اما این ساختار اپیزودیک هم مثل هر کار مشابه‌ای، چه داستان کوتاه باشد چه فیلم داستانی (مثلن مجموعه “شهرهاى عشق” که تا‌کنون دو روایت پاریس و نیویورک آن عرضه شده است)، بدون ایراد نخواهد‌بود. مهم‌ترین ایراد ناگزیر این ساختار ناهمگنى اپیزودها است. به این معنا که در آن برخی از اپیزودها از برخی دیگر بهتر هستند. در فیلم باقرى نیز بطور مشخص، اپیزودهای آقای کتاب‌دزد، بچه عزیز‌خان و دختر شیرینى‌فروش از سه اپیزود دیگر جذابتر هستند. به‌عنوان مثال روایت بچه عزیز‌خان که روی خرابه‌های خانه بچگی‌اش پا می‌گذارد و با اشتیاق از گذشته صحبت می‌کند، پارودیک است. یا اپیزود مارینا و بازگویی شیطنت‌هاى کودکی او در پیوند با اپیزود لوون کاملن جذاب است. به‌ویژه اینکه حضور یک زن در این اپیزود آنرا از سایر اپیزودها که راویان مرد دارند، متفاوت کرده و به‌شدت به تغییر لحن فیلم کمک نموده است.

02

فیلم‌ساز در جواب به یکی از سوالات که منطق چیدمان کنونی را  جستجو می‌کرد، گفت که این کار مهم‌ترین بخش تدوین فیلم بوده است و تلاش او و فرحناز شریفی، که تدوین مشترک کار را برعهده داشته، رسیدن به بهترین چیدمانی بوده که ضمن ارائه اطلاعات کلی درباره خیابان و گذشته آن ضرباهنگ فیلم را نیز حفظ کند. اما در “اهالى…” شروع فیلم کوبنده نیست و اگر فیلم در میانه اوج می گیرد، در پایان افت کرده و فرودی کم فروغ دارد که متاسفانه آنرا در یاد ماندنی نکرده است (کافی است همینجا به یاد بیاوریم پایان بسیار خوب “پیرپسر” را با آن سقوط آزاد و معلق بودن و پادر‌هوایی قهرمان فیلم، یا پایان “ناگهان تو گم شدی” را که به‌راحتى می توان مرادى را روى تیوب بر روى آب تجسم کرد که نظاره‌گر شهرى است که دوستش دارد و پیش چشمانش گم مى‌شود).

فارغ از این نکته فیلم ویژگی‌های مثبت متعددی دارد که از آن‌جمله می‌توان به فیلم‌برداری فیلم، کار درخشان محمد‌رضا تیموری، اشاره کرد. تکنیک حفظ فاصله دوربین از سوژه گاه با نشان دادن آنها وقتی پشت شیشه‌ی مغازه نشسته‌اند یا آن‌سوی خیابان هستند و گاه با دنبال کردن آنها از پشت سرشان، مخاطب را که گوبی در حال دیدزدن یا تعقیب سوژه است، بیشتر با فیلم و شخصیت‌های آن درگیر می‌کند. استفاده از تکنیک تایم لپس در فیلم نیز بخوبی گذر سریع زمان را روى همان بناهاى قدیمى خیابان نشان می‌دهد، گویی ما را از سال‌های دور به زمان حال آورده است. زیبایی کارت پستالی بسیاری از قاب‌ها (مثلن نشان دادن انعکاس تصاویر در آب خیابان) گویای سلیقه تصویری خوب فیلم‌ساز و فیلم‌بردارش است. این سلیقه خوب همچنین در استفاده خلاقانه او از موسیقی در پیوند با هر کدام از اپیزودها بیشتر نمایان می‌شود به‌گونه‌ای که حتی می‌توان گفتار شخصیت‌ها را فراموش کرد و از چشم‌نوازی قاب‌بندی‌ها و حاشیه صوتی فیلم لذت برد.

در پایان باید گفت که هرچقدر حضور فیزیکی و محوری باقری در فیلم‌هایش به مرور کم‌رنگتر شده است (از حضور صددرصدی او در “پیرپسر” گرفته تا برگزیدن صدای خودش به‌عنوان راوی در “ناگهان تو گم شدی” و در نهایت محدود کردن حضور خود به چند نمای متوسط در “اهالی خیابان یک‌طرفه” وقتی در ایستگاه اتوبوس نشسته است) حضور غیرفیزیکی او پشت دوربین پررنگ‌تر شده است. باقری با اتکا به فیلم‌هایی که از او دیده‌ایم فیلمساز خوش قریحه، جسور و با اعتماد به نفسی می نماید که تن به چهارچوب‌های متعارف نمی‌دهد. او از آن دست مستندسازها نیست که سوژه‌ای را در جهان بیرون خود می بینند (یک شخص، یک شهر یا یک خیابان) و دوربین را برداشته و به ثبت آن سوژه  بسنده می‌کنند. او برعکس از چنین کاری پرهیز کرده و خود سوژه مستندش را خلق می‌کند. او بجای اینکه فقر و بی‌پولی را در دیگران جستجو کند، دوربین‌اش را به داخل خانواده خود می‌برد. به‌جای تمرکز روی جنگ در خرمشهر و شخصیت قهرمانانه بهروز مرادی، رابطه عاشقانه فرضى این دو را خلق کرده و برجسته می‌کند. به‌جای اینکه سراغ خیابان یک‌طرفه سی تیر برود به دیدار اهالی این خیابان می‌رود.

از اینروست که هر فیلم او می‌تواند یک اتفاق تازه باشد و دیدن آن وسوسه برانگیز. باید منتظر ماند و دید او در قسمت دوم اهالی خیابان یک‌طرفه یا “ماشین بازها” که هر دو در دست تولید هستند، چه چیزى از آستین بیرون می‌آورد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پی نوشت:

* تهیه شده در گروه پلان – محمدرضا فخرآبادی

** برای تهیه زندگینامه بهروز مرادی از خلاصه پرونده شهید در بنیاد شهید وامور ایثارگران اهواز به نقل از سایت جامع دفاع مقدس (ساجد) استفاده شده است.

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

۱ نظر

  1. mahin

    سلام آقای فخرآبادی دست شما درد نکند. گزارش کاملی از این آخرین نشست پلان تهیه کردید. اطلاعات کامل در مورد فیلم ساز، منابعی که استفاده کرده بود برای تهیه ی فیلم ها و تکنیک هایی که در فیلم به کار برده بود. یک کمبود در اینجا وجود داشت و آن اینکه از تم این مستند ها سخنی رانده نمی شود. خواننده حتما نیاز دارد که بداند مثلا در مستند اول این عاشق و معشوق چه ارتباطی با هم دارند و به عبارتی خاطرات مرادی در اینجا چیست که برای فیلمساز انگیزه ای می شود برای فیلم. آیا فیلم را می سازیم که فیلمی ساخته باشیم. چه حرفی خواسته است این فیلم گفته باشد. چرا حرفی که خواسته بزند به شکلی که فیلم ساز مطرح می کند احتمالا متفاوت است با دیگران یا تشابهاتی دارد. چرا ساختن چنین فیلمی اهمیت دارد.
    در مورد فیلم خیابان یک طرفه نیز، هیچ صحبتی از گفته های افراد نمی شود که اگر گفته می شد موارد زیادی را مطرح می کرد که به گمان من آن حرف ها و ارتباطش با این خیابان است که فیلم ساز را به ساختن چنین فیلمی وا می دارد. موفق باشید مهین میلانی

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: