گزارش پلان ۱۵: «هفده ساله ها»، نه هفده سالگی!
در پانزدهمین برنامه پلان که روز ۱۶ جولای در دانشگاه سایمون فریزر برگزار شد، علاقمندان ونکووری سینمای مستند ایران به تماشای فیلم «هفده ساله ها» ساخته عطیه عطارزاده و اصلان شاه ابراهیمی نشستند. تولید این مستند از دیـمـاه سـال ۱۳۹۰ آغـاز گـردیـد و در سال ۱۳۹۲ پایان یافت و در سال ۱۳۹۳ بطور محدود نمایش داده شد و خوشبختانه برای همشهریهای ونکووری نیز این فرصت از طریق برنامه پلان فراهم شد.
مستند «هفده ساله ها» تلاش میکند تا بخشهایی از زندگی چهار نوجوان ۱۷ ساله ساکن کرج را که توسط خود آنها فیلمبرداری شده است به تصویر بکشد. عطارزاده و شاهابراهیمی در ابتدای فیلم میگویند که به دلیل حس تفاوت جدی که میان هفدهسالگی خودشان و هفدهسالگی این بچهها احساس کرده اند، تصمیم گرفتهاند فیلمی دربارۀ آنها بسازند تا دنیای آنها را کشف کنند. بعد از انتخاب چهار شخصیت اصلی از میان تعدادی هنرجوی بازیگری در کرج که مهرناز محرمی، رومینا رضایی پرنی، شایان عطایی، امیررضا رنجبران نام دارند، به جای تصویر گرفتن از آنان، دوربین را به دستشان دادهاند و از آنها خواستهاند خودشان را تصویر کنند.
پس از پایان نمایش فیلم اصلان شاه ابراهیمی از طریق اسکایپ با تماشاچیان فیلمش در ونکوور آشنا شد و به سوالات مطرح شده پاسخ داد. او در ابتدا توضیح داد که توجه به موضوعات مربوط به زنان و دختران برای او همواره یک دغدغه جدی فیلمسازی بوده است. پیش از ساخته شدن «هفده ساله ها» این دو فیلمساز درگیر ساخت فیلم مستند دیگری بودند بنام “من یک بازیگر هستم” که این فیلم نیمه تمام ایده ساخته شدن «هفده ساله ها» را شکل داد. کارگردانهای این فیلم چند نوجوان را انتخاب کردند و ازآنها خواستند که از زندگی خود فیلم بگیرند و هر هفته این قطعات فیلمبرداری شده را بازبینی کرده و براساس آنچه دیده بودند از نوجوانهای فیلم درخواست می کردند که بر مطالب جدیدی در زندگیشان توجه داشته باشند. فیلم نهایی از کنار هم گذاشتن ایده هایی استخراج شده است که توسط خود آنها روی دوربینهای دستی ثبت و ضبط شده است.
شاه ابراهیمی درجواب این سوال که چرا همه این افراد به یک قشر خاص از طبقات اجتماعی تعلق داشته اند گفت که انتخاب آنها از میان هنرجوهای یک آموزشگاه بازیگری بوده است و شاید ناخواسته بازتاب دهنده طبقه متوسط اجتماعی شهری باشند اما چون فیلم آنها درباره هفده ساله ها بوده و نه هفده سالگی، انتخاب گروهی که متعلق به یک طبقه اجتماعی باشد برای آنها مساله جدی نبود. ضمن اینکه انتخاب آدمهایی از گروههای مختلف اجتماعی ممکن بود تضادهای بزرگتری را نشان دهد و رفتار یا طبقه اجتماعی برخی از این افراد را در مقابل رفتار یا طبقه اجتماعی برخی دیگر تخطئه کند که چنین اتفاقی از اهداف اولیه این دو مستندساز فاصله داشته است.
سوال دیگری که از کارگردان مطرح شد درباره انتخاب ساختار روایی فعلی فیلم است. کارگردانها و تدوین گر فیلم احتمالن میتوانستند زندگی هرکدام از این نوجوان ها را بصورت مجزا نشان دهند و بعد بسراغ یکی دیگر بروند و ساختاری اپیزودیک به مستند خود بدهند. اما آنها چنین نکرده و درعوض از ساختار متفاوتی استفاده کردند که در آن دوربین بطور مداوم بین زندگی این چهار جوان در حرکت است. اندکی از زندگی یکی را در تنهایی ها یا در کنار دیگران نشان میدهد و بعد به سراغ دیگری میرود و این مسیر تا پایان ادامه می یابد. از شایان شروع میکنند و بسراغ رومینا میروند و بعد امیررضا را نشان میدهند و پس از آن هم مهرناز را و دوباره این رفت و برگشتها ادامه می یابد تا فیلم تمام میشود. انتخاب چنین قالب سیال (در مقابل روایت اپیزودیک) درکنار حرکات آماتوری هندی کم در دست بچه ها ظاهر بی آرام و قراری و شلخته ای به فیلم داده است، که میتوان آنرا انعکاس دهنده دنیای بی آرام و قرار و عصیان زده و شلخته خود نوجوانهای فیلم دانست. شاه ابراهیمی صادقانه میگوید که چنین ذهنیتی در هنگام ساخت فیلم نداشته اند اما اگر چنین برداشتی از فیلم شده باشد با آن مخالفتی ندارد.
فقدان مفهوم متعارف «خانواده کامل» ویژگی دیگری است که در فیلم بطوز برجسته ای دیده می شود و مورد سوال یکی از شرکت کنندگان برنامه پلان بود که آنرا تامل برانگیز می کند. منظور از خانواده کامل خانواده ای است که در آن پدر و مادر و فرزندان در کنار هم زندگی میکنند. واضح است که در اینجا کیفیت روابط مد نظر نیست. در «هفده ساله ها» ما با چنین خانوارده ای روبرو نیستیم. در اینجا پدرها غایب (یا خواب) هستند و هر از چندی مادری دیده میشود بی آنکه شکلی از خانواده در کنارشان دیده شود. حضوری کم رنگ و موقتی! مادر درحال گفتگو با دخترش است بی آنکه نشانی از رابطه مادرانه در آن دیده شود. این نکته از آن جهت مهم است که آنچه می بینیم تصویری است که این نوجوانها از جهان خودشان بازنمایی کرده اند و کارگردان نیز تاکید میکند که این فقدان در راشهای اولیه فیلم هم بوده است و هفده ساله های فیلم نخواسته اند ردی واضح و در یاد ماندنی از والدین خود نشان دهند بطوریکه شایان حتی در عکسهای کودکی آلبوم عکاسی اش هم تنهاست یا چهره مادر رومینا اصلن در قاب نیست.
مقوله دیگری که فیلمساز به آن اشاره کرد بحث اخلاق در سینمای مستند است. شاه ابراهیمی گفت که میزان مواد خام اولیه ای که از این چهار نوجوان در اختیار داشتند برای ساختن چندین مستند دیگر کافی بود و اما مهمترین چالش کارگردانها و تدوینگر فیلم انتخاب بهترین روایتی بود که با اصول اخلاقی منطبق باشد و در عین حال تن به خودسانسوری نداده باشند. آنها مایل نبودند بخشهایی از زندگی این نوجوانها را به تصویر بکشند که خود آنها (هم نوجوانها و هم فیلمسازها) سالها بعد از ثبت آن یا نحوه انعکاس آن در فیلم ناراحت یا پشیمان شوند.
آنچه نباید از یاد برد اینست که کارگردانها بنا نداشته اند همه مشکلات هفده سالگی یا هفده ساله ها را به تصویر بکشند و برای این کار قطعن یک مستند پنجاه دقیقه ای اصلن زمان مناسب و کافی نمی باشد. همچنین نباید فراموش کرد که آنها تلاش کرده اند که گوشه هایی از زندگی چهار نوجوان را به تصویر بکشند. از این رو فیلم آشکارا در سطح میماند و نمیتواند مسایل جدیتر دنیای نوجوانهای فیلم را در عمق آن به تصویر بکشد.
یکی از مخاطبان فیلم با این اظهار نظر که این فیلم یک مستند خود بیانگر است مخالفت کرد. به نظر او در نهایت این فیلمسازها و تدوینگر او است که روایت نهایی فیلم را آماده کرده اند. چنین انتخابی فیلم را با کوششهای کارگردانهای دیگر در ارایه مستندهای خودبیانگر نظیر «پیر پسر»، «ناخوانده در تهران» و یا «بیست و یک روز من» متفاوت میکند که خود کارگردان در مرکز فیلم قرار دارد و خود او هم در فرایند ساخت آن نقش دارد. شاه ابراهیمی در پاسخ گفت که در هرحال حضور آنها برای هدایت نوجوانها ضروری بوده و آنها مجبور بودند با هدایت نوجوانها هر از چندی در برخی از قسمتهای فیلم اعمال نظر کنند. همچنین رعایت ملاحظات هنری و سینمایی این امکان را که نوجوانها در تمام مراحل پس از تولید فیلم (تدوین و صداگذاری و…) منتفی می کرد.
در پایان فیلم نیز شاه ابراهیمی از نمایش فیلم در ونکوور و برنامه پلان ابراز خوشحالی کرد و مخاطبان فیلم نیز رضایت خود از فیلم را با تشویق وی نشان دادند.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید