ادبیات تولید رضایت
در این یادداشت، سعیام این بوده که دلیل یا دلایل اصلی گرمی بازارِ برخی از آثار داستانی و نمایشی را در مقایسه با دیگر داستانها، نمایشنامهها و فیلمنامهها بررسی کنم. در این بررسی، داستانها و فیلمها و سریالهای عامپسند که هدف اصلیشان برآوردهکردن انتظار خواننده و بیننده با پایانی رضایتبخش و خوش است، مورد نظر نیست. صحبت از ادبیات و سینمای جدیتر است یا دستکم ادبیات و سینمایی که با ادبیات و فیلمهای ارزشمند نقاط مماس دارند و در جاهایی روی هم میلغزند. از اینرو، صرفنظر از نوع داستان و فیلم، میخواهم به یک پرسش بپردازم و تا جایی که ممکن است به پاسخی برسم.
گاهی از میان دهها داستان، داستانی بسیار پرطرفدار میشود و به چندین چاپ میرسد یا اثری نمایشی میلیونها نفر را پای تلویزیونها میخکوب میکند و صف گیشهها را طویل. بیگمان خیلی از ما بارها از خودمان پرسیدهایم چه عواملی سبب اینگونه استقبال از یک اثر میشود و هر کدام بنا به دانستههای خود به پاسخی رسیدهایم. گاه «بهدست آوردن نبض خواننده یا بیننده» را دلیل اصلی آن دانستهایم و میل یکشبه معروف شدنِ پدیدآورنده و تولید پلاتی که با زندگی مردم امروز جامعه کاملاً همسوست و گاه عمیقتر دیدهایم و با ابزار جامعهشناسانه و روانشناسانه بررسی و تحلیل کردهایم و به این نتیجه رسیدهایم که علت آن است که خوانندهها یا بینندهها که شمار بزرگی از آنها زنان جامعهاند، میتوانند زوایای پنهان و ناشناختهی وجودی خود را در این اثر بیابند و با پیداکردن این گمشدهشان، به آرامشی که در پی آن بودهاند برسند. به زبان ساده با شخصیتهای داستانش همذاتپنداری کنند و در آینهی آن، خودِ دردمندشان را واضح ببینند و از حس تنها بودن در این وادی ناهموار و سخت بگریزند. دوست نویسندهام، مهدی گنجوی دربارهی فیلم (در صفحهی فیسبوکش) نوشته: «این همه فیلم در سینمای امروز که به دراماتیزه کردن انواع سرکوب میپردازند تنها برای اینکه در آخر مسئله “سرکوب” را به مسئله “اخلاق” و “عدالت فردی” قلب کنند ناامید کننده است.» به عبارتی گنجوی با نکتهسنجی نتیجه میگیرد که هدف اصلی قلب «سرکوب» به «اخلاقمداری» و «عدالت فردی» است، چون گویی عدالت اجتماعی برقرار است! دوست نویسندهی دیگر، زهرا عبدی، (در صفحهی فیسبوکش) بهدرستی به این نتیجه رسیده که: «یکی از داستانهایی که تضمینی خوب خواهد فروخت، پلات “انسان ضعیف” است… هر چه شخصیت ضعیفتر، خواننده برای خرید ماجرای او دست به جیبتر. خواننده برای داستان این کتاب با اشتیاق پول میپردازد، تا قهرمان داستان به نیابت از او رنج ببرد، مقاومت نکند و تسلیم شود و خواننده از ضعفی که در وجود خودش در هزار لایه پنهان کرده، سرمست شود.» بیگمان همهی این دلایل و اهداف دستاندرکارند، اما هنوز این پرسش برقرار است که چه عاملی سبب شد خواننده و بیننده به این نقطه برسد و از این نمونه تولیدات هنری استقبال کند. به نظر من عامل مداخلهگر اصلی را باید در جای دیگری جست.
در دههی هشتاد خورشیدی، یا حتا کمی عقبتر، جوان جامعهی ما، بهویژه زن، پس از یکی دو دهه تحمل بختک شوم و سیاهی، بهجد و آگاهانه تصمیم گرفت که به میدان بیاید و حالا دیگر نقشاش را خودش بازی کند و در برابر سرنوشتهای ازپیشتعیینشده ایستادگی کند. پیامد این تصمیم حضور فعال و گستردهی آنها شد در انتخابات و پس از آن، در رویدادها و اعتراضهای پرمخاطرهی جنبش سبز. با شجاعت و آگاهی به میدان آمد تا میان سِلا و کریبدس، سِلا را برگزیند و سرنوشتش را اگر شده ذرهای خود در دست بگیرد. در هر صحنهای حاضر شد، بها داد و ایستاد. اما این انتخابِ آگاهانه برایش از آنچه تصور میشد گرانتر تمام شد، زیرا اتاق فکر و چارهجویان حاکمیت را به اندیشیدن و به یافتنِ راهحل واداشت.
آشکار است که نویسندهی اثر واقعگرا آینهی صیقلخوردهای میگذارد در برابر جامعه و زمان و تاریخ، و با دقت و تلاش بسیار سعی میکند زوایای گوناگون آن را در این آینه بازنمایاند و از این طریق، بخشی از مفهوم گمشدهی زندگی و هستی انسانِ جستوجوگر را به او نشان دهد. اما «چارهجویان حاکمیت» چاره را در این دیدند که جیوهی این آینه تراشیده شود و به قابی بدل گردد با تصاویر حسابشدهای از ارزشهای ساختگی، و این قاب را، در قالب فیلم، سریال یا در قالب داستان روبهروی این مردم بگذارند. حالا انسانی که در جستوجوی خودِ از خودبیگانهشده و گمشدهاش است و نیز دنبال مفهوم زندگی، بهجای آینه، باید خود را در قابی بیابد با نقشونگارهای پیچیده ولی ملموسی که سرشار از مصیبتها، رنجها و سرکوبهایی است که بر او وارد شده، و نیز راهحلهایی پنهان و آشکار برای تحمل آنها، راهحلهایی که او را از اندیشیدن و چارهجویی (حضور در خیابانها) به پذیرش و تسلیم (نشستن پای رسانهها، تلویزیون و شبکههای مجازی) وامیدارد و برایش «تولید رضایت» میکند و در نتیجه او را به آرامش میرساند. اگر در این جستوجو ناموفق شود، پذیرفته نخواهد شد و از دایره بیرون رانده خواهد شد. معلوم است که پذیرفته شدن در جامعه، اصلی اساسی برای رسیدن به آرامش است. پس تلاش میکند که ایدئولوژی و سبک زندگیاش را با آن ارزشهای ساختگی هماهنگ سازد تا حتماً پذیرفته شود. به عبارت دیگر، خواننده یا بیننده بهجای آنکه در آینهی بازتابدهندهی جامعه، خود و مفهوم زندگی را جستوجو کند، در برابر تصویری قرار میگیرد که مجبور است خود را به شکل آن درآورد.
چارهجویان با حمایت از سریالها و داستانهایی که شخصیتهایشان، یکسر، تن به ذلت میدهند، موفق شدند این برداشت را همگانی کنند که زندگی همین است که هست، همه همینطورند، و هیچکس این وضع را غیرعادی نمیداند. به قول نوام چامسکی و ادوارد اس هرمن در اثری با عنوان «تولید رضایت» (Manufacturing consent: The Political Economy of the Mass Media) ارزشها را به نفع ایدئولوژی نظام حاکم تغییر میدهند و آنها را چنان ماهرانه در ذهن و زندگی مردم بازتولید میکنند که این تصور ایجاد و تثبیت میشود که وضع موجود بهترین وضع ممکن است و هیچ دورهای به این خوبی نبوده، و از این طریق «تولید رضایت» میکنند. به گفتهی چامسکی و هرمن، رسانهها (شامل مطبوعات، تلویزیون، سینما و آثار مکتوب) ابزاری است با سه کارکرد: ایجاد سرگرمی، رساندن اطلاعات و همگرا کردنِ فرد با ارزشها و باورها و منافع نظام حاکم. به تکتک ما القا میکنند که دلیل ناموفقیتهایت ناتواناییهایی فردی توست و همانطور که در این فیلم و داستان دیدی و خواندی، اینها همگانی و طبیعی است. پس واقعبین باش! کاری از تو ساخته نیست… اگر زندگی دیگران بدتر از زندگی تو نیست، در بهترین حالت مثل زندگی توست. ایجاد احساس کاذب برابری؛ چه چیزی بیش از این «تولید رضایت» میکند که بدانیم ما هم مثل بقیهایم؟ حال اگر نویسندهای در جهتی مخالفِ «تولید رضایت» حرکت کند محکوم به شکست است، زیرا آنها خواسته و ارزشهای خریداران و خوانندگان این کالاها را در جهت امیال و منافع خود تغییر دادهاند و این نویسنده باید نادیده گرفته شود، مخاطبانش به حداقل برسند و چنان سرخورده شود که اگر زیستن بدون نوشتن برایش ناممکن است وادار به خودکشی شود و اگر نه، عطای نوشتن را به لقایش ببخشد و دست از ادامهی کار بشوید. امروز، رسانهها و ارباب تولید متون مکتوب به جای آموزش درک زیباییشناسی در آثار هنری و تعریف مفهوم زندگی، با تبلیغ ارزشهای کاذب در رسانههای خبری و تبلیغاتی، سریالها، فیلمها و داستانها و با حمایت از نویسندهها، فیلمنامهنویسها و تولیدکنندگان سریالهای تلویزیونی و داستانهای آبکی اشکآور و ایجادکنندهی امیدهای کاذب و سرشار از درسهای اخلاقی زیبا، به بهترین وجه به کار «تولید رضایت» مشغولاند و در ابقای منافع مادی حاکمان و پایههای حکومتهایشان در بالاترین درجه موفق.
برای شناخت بهتر «تولید رضایتِ» رسانهها، شما را به مقالهای ارجاع میدهم که چند سال پیش، من و دوست صاحبنظرم، خسرو صادقی بروجنی، نوشتیم. به همت ایشان، در این مقاله آمارهای تکاندهندهای آمده است (منبع شماره ۲)
منابع:
۱. Herman, E. S. (2002). Manufacturing Consent: The Political Economy of the Mass Media. New York City: Pantheon.
2. http://www.khosrosadeghy.com/?p=100
3. https://www.facebook.com/mehdi.ganjavi.7
4. https://www.facebook.com/zahra.abdi.353
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
«اکرم پدرامنیا در حاشیهی کویر کاشان پا به هستی گذاشت و در آغوش مادری بزرگ شد که داستانهایش را هرگز پایانی نبود و پدری که هر سخن را با شعری از حافظ میآراست. کودکی و بخشی از نوجوانی را در همان حاشیهی کویر بهسر آورد. از آغاز کودکی به خواندن و نوشتن عشق میورزید. در سن نه سالگی نوولایی (داستان بلند) نوشت که از پی آن جایزهی بهترین داستان را از وزیر آموزش و پرورش وقت دریافت کرد. …
پس از پایان دورهی دبیرستان برای ادامهی تحصیل به تهران کوچ کرد. بهرغم داشتن رتبههای عالی در کنکورهای سراسری، به دلیل دگراندیشی، از ورود به دانشگاه محروم شد، اما پس از صدور بخشنامهی معروف آیتالله منتظری به عنوان دانشجوی مشروط نخست در رشتهی ادبیات انگلیسی دانشگاه تهران و سپس در رشتهی پزشکی دانشگاه علومپزشکی ایران به آموختن ادامه داد و پس از پایان دکترای پزشکی برای پیگیری آموزش و پژوهش به همراه همسر و دو فرزند به کشور کانادا کوچ کرد. …»