ایران روی بالکن
عکسهایی از وزیر امور خارجه ظریف در وین از جمله آخرین عکسهائی هستند که تاریخ نوین ایران را تعریف میکنند.
از مذاکراتی که شاید طولانیترین در تاریخ نشر باشد، عکسهای زیادی وجود دارد. خیلی از آنها توسط ایرانیان در شبکههای اجتماعی به اشتراک گذاشتهشده است. یکی از آنها عکسی است از وزیر امور خارجه محمد جواد ظریف که در پیراهنی رسمی چرکنویس قراردادی که هنوز به انجام نرسیده را مینمایاند. عکس دیگری هست که او گوشهایش را نگهداشته تا فریادهای گزارشگرانی که در پائین هستند را بشنود. در همه این لحظات ثبت شده یک چیز ثابت است و آن میلههای آهنی تزینی بالکن هتل قصر کوبورگ است که در همه عکسها نمایان است. این بالکن حالا وارد عرصه تاریخ حل شدن کشمکشهای بینالمللی و تاریخ سیاسی ایران شده است.
دیدن این عکسها یادآور اتفاقات تاریخی دیگری در ایران است که به وسیله معماری خاصی مهندسی شده و در قاب قرار گرفته است. سال ۱۹۴۳ است و دنیا در جنگ. بریتانیا، ایالاتمتحده و اتحاد جماهیر شوروی باید استراتژی هماهنگی را تشکیل دهند تا بتوانند هیتلر را شکست دهند. بریتانیائیها در جنوب کشور و شوروی در شمال کشور ایران را از آغاز جنگ اشغال کردهاند. استالین تنها روزولت و چرچیل را در تهران میبیند. چون به ظاهر میخواهد نزدیک مسکو باشد. عکسهای رسمی این سه دولتمدار در پایان کنفرانس تهران روی ایوان سفارت شوروی در مرکز تهران که فاصلهاش با سفارت به قدر پرتاب دستی یک سنگ بود برداشته شد. آنها بین ستونهای سفید قطور در حالی که پشت سرشان پنجرههای طاقی نمایان است، نشستهاند.
ایران در این زمان یک کشور زیر توسعه یافته و درگیر قحطی شدید است. رضاشاه مجبور به کنارهگیری از سلطنت و خروج از ایران شده است. بریتانیا پسر جوانش محمدرضا را بر تخت سلطنت نشانده است.
کنفرانس تهران پیشگام استراتژی جدیدی خواهد شد که به متفقین در پیروزی بر فاشیسم یاری میدهد. این ایران است که با نفت خود هزینه جنگ را تأمین میکند و سرزمینش دالانی است که حمل تجهیزات را از خلیج فارس به اتحاد جماهیر شوروی موجب میشود. متفقین به آن «پل پیروزی» میگویند.
ایرانیان نه از این دیدار مهم آگاهند و نه به آن دعوت شدهاند. چرچیل شاه جوان را برای یک ملاقات کوتاه به سفارت میخواند. استالین تنها رهبری است که برای دیدار او به عنوان یک شاه به کاخ او میرود تا آنجا که شاه را در محظوریت قرار میدهد. نفتی که به پیروزی در جنگ علیه فاشسیم کمک خواهد کرد، متعلق به ایرانیان نیست – هنوز نه، دهه دیگری خواهد گذشت تا این که محمد مصدق صنعت نفت را ملی کند و با این کار نابودی خود را رقم زند.
در ایوان دیگری به فاصله کمتر از یک مایل، شمال این سفارتخانهها، با ردپای تانکها را در حیاط شخصی میبینیم. این خانه با توجه به استانداردهای خانههای ایرانی خانه بزرگی است با ستونهای گچبری شده که از مشخصات معماری دوران قاجار است. کسی در ایوانی که آلوده به شعارهای مرگ بر مصدق بود نایستاده است. ۱۹ آگوست ۱۹۵۳ است. کودتای انگلیسی آمریکائی که نطفهاش را بریتانیا بسته بود و سیا آن را اجراء کرده بود موفق شده است. اراذل و یک تانک خانه نخستوزیر را اشغال کردهاند – کاغذها در حیاط پریشاناند. مصدق دستگیرشده است. او در تبعید در مزرعهاش دور از مرزهای تهران در بازداشت خانگی خواهد مُرد. او در اتاق جلوئی عمارت روستائیاش دفن خواهد شد. مجازات تبعیدش حتی با مرگش هم به پایان نرسید. او باید فراموش شود حتی وقتیکه کشورش از ثروت نفتی که او برای آنها آزاد کرد بهرهمند میشود. روی طاقچه اتاق چسبیده بهاصطلاح آرامگاهش عکسی است از نخستوزیر ملبس به لباس آراسته که در کنار زنگ آزادی در فیلادلفیا ایستاده است. سال ۱۹۵۱ است و او سخنرانی پراحساسی را پشت سر گذاشته که در آن مقایسهای کرده است بین رهایی امریکا از بریتانیا در ۱۷۷۶ و تلاش ملت ایران در راه ملی کردن صنعت نفت. در آن زمان ایرانیان معتقد بودند که ایالاتمتحده با تأکید قانون اساسیاش بر آزادی، بهترین دوست ایران علیه نیروهای کهنه و مداخلهجوی امپریالیستی بریتانیا و روسیه خواهد بود.
یک سکوی برآمده کوچک در شهر حوزوی قم در ۱۹۶۴. یک روحانی میانسال قدری بالاتر از بقیه بر روی منبر سنتی بر فراز دریایی از عمامههای سفید نشسته است. او برای شاگردانش وعظ میکند و در آن از قانون جدیدی که بهتازگی به تصویب رسیده است مینالد. قانونی که پرسنل ارتش امریکا را در صورت ارتکاب جرم در کشور از حضور در دادگاههای ایران معاف میکند. او اعلام میکند که قانون کاپیتولاسیون شاه تحقیرآمیز است. برای این کار از نخستوزیر شاه سیلی خواهد خورد و سرانجام اول به عراق و بعد به فرانسه تبعید میشود. تا اینکه ۱۵ سال بعد پس از انقلاب رهبر عالی معنوی ایران بشود. بعد از بازگشت او از ورای پنجره مدرسه دخترانه رفاه برای پیروزی وفادارش تهنیت میفرستد. در پشت این پنجره با داربست چوبی مفلوک، تاریخی در قاب میرود. بالکنی نیست اما بر روی پشتبام اعدامهای شتابزده افراد نزدیک به شاه صورت میگیرد. در روز، حیاط مدرسه مملو از انبوه جمعیتی که آمدهاند تا سخنان روحالله خمینی را درباره دیدگاهش برای یک ایران نوین بشنوند. فوریه ۱۹۷۹ است.
کمی در شمال در بلواری که نامش را از تخت افسانهای یک پادشاه ایرانی گرفته است عقاب آمریکائی در مظان حمله قرار دارد. اواسط پائیز است و زمان تلافی. مردان از روی نرده آهنی سفارت ایالاتمتحده در تهران بالا میروند. یک جهش کوچک بر روی پلهها لازم است برای رسیدن به در مستحکم این ساختمان دوطبقه با آجرهای قرمز و با طراحی معمولی دهه ۱۹۳۰. کارکنان آمریکائی به این ساختمان، «دبیرستان هنسون»، میگویند:
زیرا که شبیه دبیرستانهای ایالاتمتحده است. بهزودی مردان با چشمبند به پلههای سیمانی پائین هدایت میشوند تا دنیا ببیند. اکنون دیگر راه برگشتی نیست. ما دنیا را شوکه خواهیم کرد. ما قوانین را خواهیم شکست و ناخوانده پا به خاک یک کشور مستقل خواهیم گذاشت و با شهروندانش با تحقیر رفتار خواهیم کرد.
ما خصمانه رفتار خواهیم کرد زیرا که خستهایم از اینکه ما را به اینطرف آنطرف هُل دادهاند. گروگانها بعد از ۴۴۴ روز آزاد خواهند شد. اما در این فاصله ما هرروز در دنیا تنهاتر خواهیم شد. این را در جنگی که با همسایه خود خواهیم داشت و بهزودی ۸ ساله خواهد شد احساس میکنیم. ما احساس انزوا خواهیم کرد و این انزوا را با غروری خشمگین به نمایش خواهیم گذاشت. جوانانمان در این جنگ به ظاهری پایان هلاک خواهند شد و دنیا ناظر کشتار شیمیائی آنها توسط صدام خواهد بود. اما مقاومت خواهیم کرد. هرسال پرچم امریکا را خواهیم سوزاند و درحالیکه فریاد مرگ بر امریکا را در مکانی که اکنون آن را لانه جاسوسی میخوانیم سر خواهیم داد. این صحنه موردعلاقه رسانههای دنیا قرار خواهد گرفت. و رسانههای دنیا خواهند ایستاد زیر بالکن هتل قصر کوبورگ برای ۱۷ روز و ایستادگیمان را در مقابل دنیا نظارهگر خواهند بود. خبرنگاران بیشتری بر روی آسفالت داغ پایتختمان در انتظار یک صحنه دیگر یعنی جشنهای خیابانیمان خواهند پلکید. ما خواهیم آمد و آنها خواهند دید که ما میرقصیم و از ما درباره تحریمها و سانتریفیوژها، اقتصاد و آینده خواهند پرسید. آنها از چگونگی لباس پوشیدن زنانهایمان عکس خواهند گرفت.
بر روی بالکنها زیادی در شهر ناظر جشنها خواهیم بود و عکسهای متعددی از آن روزی که تاریخ از یک بالکن در وین روشنتر شد بر روی تلفنها هوشمندمان به اشتراک خواهیم گذاشت. تا ابد پیامدها را به بحث خواهیم گذاشت. آیا پایان تحریمها زندگی را آسانتر خواهد کرد؟ آیا کار درستی کردیم که سنتریفیوژهایمان را تسلیم کردیم؟ آیا این قرارداد جدید ما را در مجامع مؤدب بینالملل پذیرفتنیتر خواهد کرد؟ آینده چه چیز را برای ما رقم خواهد زد؟ این تغییرات چه وقت و تا چه حد مؤثر خواهند بود؟
ما امیدها و تردیدهایمان را با دیگران تقسیم خواهیم کرد درحالیکه میدانیم پاسخ این سؤالها زمانبر خواهد بود. اما یکچیز مسلم است. و آن اینکه هرچند احساس میکنیم زمان را و جان را در راه انقلاب ازدستدادهایم، این را نیز میدانیم که از آن بالکن سفارت شوروی راه درازی را تا اینجا طی کردهایم.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید
خانم هاله انوری، خانم ایران سید رئیسی،
این یکی از زیباترین مقالاتی است که من در تمام عمر نویسندگی و روزنامه نگاری خود خوانده ام. مطلب شاعرانه است. مطلب نوستالژیک است. مطلب نگرانی همه ی ایرانی ها را در جان خود دارد. مطلب تاریخ را، تاریخ صد و چند ده ساله ی ما را در یک متن نه چندان بلند به کوتاهی عمر جوانان آزادیخواه در چشمانی که رو به آینده ی نامعلوم دارد دمیده است.
خانم هاله انوری شما یک عکاس هستید. و عکس بر روی بالکن را به اعماق تاریخ ملتی برده اید که از این دست به آن دست شده اند.
اما به نظر می آید اندکی به خود آمده ایم. انگار کمی خود را بازی می کنیم. اگر چه هنوز به ناچار در بند غرب هستیم. آننچه در ترکیه و افغانستان و کردستان می گذرد نشانه های امیدوار کننده ای هستند. نبود شناخت از خود و از جهان و اتفاقاتی که پشت هم در دنیا همگان را غافلگیر کرد به اضافه ی ذهنیات مهجور که اجازه نمی داد درهای قلب و مغز و ذهن خود را بگشائیم و بسیار فاکتورهای دیگر تاریخ ما و کشورمان را ساخت.
بگذار امیدوار باشیم
مهین میلانی