بازخوانیِ یک مقالهیِ قدیمی
مقالهای که در زیر میآید سی و پنج سال پیش نخستین بار در مجلهیِ رودکی نشر شد. پژوهشی ست در بارهیِ پسوندِ «-ایسم» در زبانهایِ اروپایی و چارهاندیشی برایِ واگردان یا ترجمهیِ آن به فارسی. این مقاله در مجموعه مقالهیِ بازاندیشیِ زبانِ فارسی (نشرِ مرکز، تهران) نیز چند بار چاپخش شده است. اما یکی از دوستانِ من که چندی پیش آن را خوانده و ایدههایِ آن را آموزنده یافته بود، کپیای الکترونیکی از آن گرفت و برایِ من فرستاد و سفارش کرد آن را برایِ کسانی که به آن کتاب دسترس ندارند بر رویِ وبلاگِ خود نشر کنم. این پیشنهاد را پسندیدم و نشرِ آن در این وبلاگ را فرصتی دانستم برایِ یادکرد از نکتهای اساسی در بابِ کار-و-بارِ علمی و فرهنگیمان که دیرزمانی ست در ذهنِ من میگردد.
از ویژگیهایِ جهانِ مُدرن محوریّتِ علم (science) و اندیشهیِ علمی در آن است. اندیشهیِ علمی پرسندگیای ست از چیستیِ چیزی و سپس جویندگیای برایِ پاسخگویی به آن پرسش. اصلِ اساسی در این جویندگی آن است که پاسخگویی برایِ آن که پاسخِ علمی و پذیرفتنی شمرده شود میباید بر پایهیِ روش باشد. روش میباید دادههایِ تجربیِ گردآوری شده را با استدلالِ درست به هم بپیوندد و معنادار کند. پرسندگی و جویندگیِ علمی در جهانِ مدرن هر آن چیزی را که در عالم از راهِ دادههایِ حسّی یافت شود، در بر میگیرد. گسترشِ شگرفِ میدانِ یافتِ حسّانی به یاریِ ابزارهایِ پژوهشِ علمی، مانندِ میکروسکوپ و تلسکوپ، به علمِ مدرن گسترهای بیپایان بخشیده است که نه تنها هرآنچه را که بر رویِ زمین تا ژرفناهایِ اُقیانوسها یافت میشود، که آنچه را که به یاریِ همان ابزارها در ژرفنایِ فضایِ بیکران به وجودشان پی برده میشود نیز به اُبژهیِ پژوهش بدل میکند. از سویِ دیگر، همهی آنچه در عالمِ انسانی یافت میشود و در رفتارِ بشری دیده میشود نیز، همچون اُبژهیِ علمی یا جُستارمایهی پژوهش، در یکی از شاخههایِ علومِ انسانی جایگاهی مییابد. در عالمِ نظرورزیِ فلسفی، یافتباوری (positivism) بنیادِ نظریِ این رهیافتِ انسانِ مدرن به طبیعت و «عالمِ بیرون» است.
امّا در عالمِ «ما»، که میتوانیم آن را عالمِ «جهانِ سوّمی» بنامیم، یعنی جهانِ آونگان و در نوسان میانِ جهانِ «سنّتی» و جهانِ مدرن، با همه شوقی که به رسیدن به دستآوردهایِ جهانِ مدرن داریم– بهویژه دستآوردهایِ تکنولوژیکِ آن– هنوز به گوهرِ رهیافتِ علمیِ مدرن و طرحِ مسائلِ خود بر بنیادِ آن چنان که باید دست نیافته ایم و در کاربستِ روشهایِ آن چندان توانا نیستیم. به جایِ آن بازارِ همه گونه فلسفهبازی در میانِ ما گرم است، زیرا «حکما» و «فلاسفه»یِ ما در شأنِ خود نمیدانند که به مسائلِ خرده-ریزِ علمی بپردازند. و گویا هنوز از آن بیخبر ایم که فلسفهیِ مدرن اگر توانسته است خود را از زیرِ بارِ متافیزیک یونانی و یزدانشناسیِ قرونِ وسطایی آزاد کند، به دلیلِ چرخشِ نگاه از آسمان به زمین در پرتوِ مشاهدهگریِ علمی و سختکوشی و سختگیریِ علمِ تجربی و پافشاریِ آن بر بنیادهایِ نظریِ خود بوده است. باری، همهیِ مسائل «فلسفی» نیستند و برایِ حلِ هر مسألهای نمیباید از آسمانِ عالمِ حکمت و فلسفه به زمین آمد و از کلّیترینِ کلّیات آغاز کرد. بلکه بخشِ عمدهیِ مسألهها را، که در قلمروِ علم جای میگیرند، میشود شکست و جزء-جزء با پرسندگی و پژوهندگی وارسی کرد و پاسخشان را یافت. مسألهای مانندِ ترجمه یا واگردانِ پسوندِ -ایسم (ism/-isme-)، و مشتقِّ آن -ایست (ist/-iste-)، از زبانهایِ اروپایی به زبانِ فارسی نمونهای ست از چنین مسألهای. این مقالهیِ قدیمی کوششی ست برایِ برخوردِ علمی با مسأله و نمونهای از این که اگر بخواهیم از سرگشتگیهامان در بارهیِ پاسخگویی به آن بیرون بیاییم، یا پاسخگوییها تنها بر پایهیِ خوشداشتهایِ شخصی نباشد، چهگونه میتوان به سراغِ پاسخِ آن رفت.
در شصت-هفتاد سالِ گذشته، با ریشه گرفتنِ نهادهایِ دانشگاهی و رواجِ ترجمهیِ متنهایِ علومِ انسانی به فارسی، و نیز پراکنشِ ایدئولوژیهایِ سیاسی، «ایسم»ها در قالبهایِ گوناگونِ علمی و فنّی و سیاسی به زبانِ فارسی راه یافتند. در آغاز، وامگیریِ سرراست از زبانهایِ فرنگی زبانِ فارسی را با واژههایی مانندِ سوسیالیسم و کمونیسم و مارکسیسم و فرویدیسم یا کاربردهایِ ایسم در قلمروِ علومِ طبیعی آشنا کرد. اما هنگامی که دامنهیِ کار بالا گرفت، به دلیلِ آن که وامگیریِ بینهایت از زبانهایِ فرنگی سزاوار و ممکن نبود، یافتنِ برابرنهادهای برایِ آن در فارسی ضروری شد. در پیِ این احساسِ نیاز بود که چند تنی کوشیدند با یک پاسخِ ساده و مکانیکی یکباره به مسأله پاسخ گویند. اما نکتهیِ درنگانگیز آن است که این دانشوران یا مترجمانِ پیشاهنگ هرگز از خود نپرسیدند که این جا با چهگونه مسألهای رویارو هستیم و دامنهیِ آن تا کجا ست. کاربردِ پَسوَندگونههایِ -گرایی، -گری، -انگاری، -گِرَوی در برابرِ -ایسم، و یا اضافه کردنِ چند کلمه به دنبالِ یکدیگر به شیوهیِ قدمایی، مانندِ مذهبِ… یا اصالتِ…، کاری بود که استادانِ نسلِ پیش از ما کردند و در روزگارِ ما هم همچنان رواج دارد. البته، همهیِ این پیشنهادها را در اصل کسانی کردند که مترجمِ فلسفه یا استادِ فلسفه بودند.
هنگامی که در نیمهیِ یکمِ دههیِ پنجاه برایِ پروژهیِ ترجمهیِ یک «فرهنگِ علومِ اجتماعی» در دستگاهی به نامِ پژوهشگاهِ علومِ انسانی دست به کار شدم، و برایِ آن به گردآوریِ برابرنهادههایِ مترجمان برایِ ترمهایِ فلسفه و علومِ اجتماعی پرداختم، ناگزیر مسألهیِ پریشانی و ناهمخوانیِ برابرنهادهها پیش آمد. و از جمله همین مسألهیِ واگردانِ -ایسمها و این پرسش که در این باره چه باید کرد. پاسخ به این پرسش ناگزیر پژوهشی در بارهیِ تاریخ و چند-و-چونِ این واژه در زبانهایِ اروپایی میطلبید، و نیز کند-و-کاوی در بارهیِ کارکردهایِ دستوریِ آن در زبانِ انگلیسی، همچنین ردهبندیِ کاربردهایِ معناییِ آن در شکلِ مدرنِ این زبان. که زبانِ مرجعِ ما برایِ آن پروژه بود. با پژوهش در بارهیِ کاربردهایِ معناییِ چند-گونهیِ -ایسم در زبانهایِ اروپایی، بهویژه انگلیسی، برایِ من روشن شد که آن برابرنهادهها (-گرایی، -گری، -انگاری، و جز آنها)، که ذوقی برگزیده شده بودند، هر یک در جایِ درستِ خود کارامد اند و رسا. اما، به دلیلهایی که در مقاله بازگفته ام، در زبانِ فارسی هرگز نمیتوان – و نمیباید– یکی از آنها را همهجا به صورتِ مکانیکی جانشینِ -ایسم در متنِ اصلی کرد. بلکه بر حسبِ کاربردِ معناییِ -ایسم در متنهایِ گوناگون میباید برابرنهادهیِ معناییِ درخورِ آن را در فارسی یافت. آن برابرنهادهها نه تنها همهجا کارامد و رسا نیستند که برایِ واگردانِ طیفِ معناییِ پهناورِ آن پسوند در زبانهایِ اروپایی، بهویژه در قلمروِ فلسـفـه و علـومِ انسانی، میباید برابرنهادههایِ دیگری را هم در فارسی به کار گرفت، مانندِ -خواهی، -جویی، -نگری، -بینی. فرهنگِ علومِ انسانی، تألیفِ من، بر اساسِ همین پژوهش کوشـیـده است در واگـردانِ کاربردهایِ چندین گونهیِ معناییِ پسوندِ -ایسم از کاربردِ مکانیکیِ یک پسوندگونه در برابرِ آنها بپرهیزد و، آنچنان که ردهیِ معناییِ هر یک از کاربردهایِ معناییِ آن در زبانِ انگلیسی میطلبد، چندین پسوندگونه را به کار گیرد. شناختهشدهترینِ آن برابرنهادهها که من پیشنهاد کرده ام «-باوری» ست، که برایِ بیشینهیِ کاربردهایِ معناییِ -ایسم در متنهایِ فلسفه، یزدانشناسی، و علومِ انسانی به کار میآید.
برایِ آشنایی با نمونهیِ دیگری از برخوردِ اندیشیدهیِ تحلیلی با یک پرسشِ علمی، به جایِ برخوردِ شتابزدهیِ آسانگیرانه، پیشنهاد میکنم که خوانندگان، بهویژه دانشجویان، سلسله مقالههایی را بخوانند که با عنوانِ «پیجوییِ چند لغت در شاهنامه» در این وبلاگ آمده است.
متنِ اصلی را در پیوندِ زیر بیابید
http://ashouri.malakut.org/?p=88#more-88
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید