بازسازی شخصیتهای زن در مجموعه داستان ”لیلا و داستانهای دیگر”
بازسازی شخصیتهای زن در مجموعه داستان ”لیلا و داستانهای دیگر” نوشتهی مهدی میم کاشانی
تصویرسازی از زنان در ادبیات داستانی نویسندگان مرد از دیرباز تا کنون یکی از چالشهای موجود در نقد ادبی فمینیستی بوده است. آنچه که از منظر نقد فمینیستی اهمیت دارد به تصویر کشیدن زنان در داستانهای مردانه بر اساس معیارهای مردسالاری و یا رد آنهاست. در بسیاری از آثار ادبی گذشته به خصوص ادبیات مردان، نقش زنان تنها در حد کلیشههای مطابق با سنتهای مردسالاری بود. بسیاری از شخصیتهای زن در داستانهای مردان، عموماً با تطابق با این کلیشهها به تقویت نهادهای مردسالاری میپردازند. اینچنین ادبیاتی عموماً در صدد تقویت کلیشههای علیه زنان است. در بسیاری از موارد، خشونت مردانه علیه شخصیتهای زن را میتوان در این ادبیات دید که نهایتا به گسترش دید جنسیتی در ادبیات مردسالار ایران دامن میزند.
از این رو در نقد ادبی فمینیستی اثری که از این خصوصیات پیروی نکند و شخصیتهای زن را نه بر مبنای کلیشه سازی جنسیتی، بلکه بر جهت رفع آن به تصویر بکشد از اهمیت فراوانی برخوردار است. از سوی دیگر این ویژگی را میتوان در بسیاری از آثار داستانی نسل جوان نویسندگان مرد دید که به نوعی از تصویرسازیهای کلیشهای از هویت زن پرهیزکردهاند و تصویر متفاوتی را از زن در آثار خود به نمایش گذاشتهاند. گاهی این تصویرها در به تصویر کشیدن مشکلات زنان در جامعهی مردسالاری یاری میرسانند، گاهی تنها با پرهیز از کلیشه سازی به نفع زنان میتوانند به گفتمان جدیدی در ادبیات دست بزنند که درگیر کلیشههای جنسیتی علیه زنان نباشد. در مجموعهی داستانهای کوتاه «لیلا و چند داستان دیگر» نوشتهی مهدی مصطفوی کاشانی که به تازگی در کانادا انتشار یافته است، میتوان این ویژگیها را دید.
این مجموعه مشتمل بر ۱۳ داستان کوتاه است و در ۲۱۴ صفحه انتشار یافته است. نگاه کلی به داستانهای این مجموعه نشان میدهد که در اکثر داستانها محور و شخصیت داستانها حول مسائل اجتماعی و دغدغههای فلسفی نویسنده در نوسان است؛ اما مشخصهی اصلی اکثر داستانهای این مجموعه نگاه متفاوت نویسنده به شخصیتهای زن در طول این مجموعه است که با دغدغههای نویسنده از هویت زن در جامعهی امروز بشری گره خورده است. زبان راوی در این مجموعه داستانها ساده و روایی است و حاوی پیچیدگیهای خاص زبانی نیست، عموماً زبان در اکثر مجموعه داستانها از قاعدهی خاصی پیروی نمیکند و بیشتر حول محورهای ساده دیالوگها و شخصیتهای داستان شکل گرفته است. زاویهی دید در اکثر داستانها دانای کل یا همان اول شخص است که از دیدگاهش به پردازش اتفاقات میپردازد. راوی در اکثر داستانها حول محورهای خاصی حرکت میکند و به ضرورت چرخهایی را میان زوایایی دید خودش و محورهای روایی داستان ایجاد میکند بی. در شتر داستانها راوی اول شخص است که داستان از زاویهی خاص نگاه او نقل میشود، چرخش میان زاویهی روایتها در این داستان کاملاً بر محور راوی و زوایای دید او میچرخد.
نکتهی کلی دیگر در این مجموعه عدم پیروی از یک الگوی خاص روایی در میان اکثر داستانهاست. به عبارت دیگر در اکثر داستانها در عین تنوع شخصیتها و پردازش به آنها، الگوی خاصی را در روایت و شخصیتهای داستان نمیبینیم. همین الگو در مورد محور زمان و مکان تکرار میشود و نویسنده با تجربهی بسامد متفاوتی از زمان و مکان در این مجموعه درگیر است. این عدم تکرار قاعده ی خاص به نویسنده این فرصت را داده است تا با عدم پیروی از تکرار یک الگوی از پیش تعیینشده بهتر بتواند به متن روایتهای اجتماعی و حقیقی داستان دامن بزند. نثر داستان در هر داستان متناسب با زمان و روایت داستان تفاوت دارد.
فضای روایی و تصویرسازی در اکثر داستانها گسترده هستند و با آنکه از الگوی خاصی پیروی نمیکنند، اما قادرند تا زوایای متفاوتی را از یک روایت نشان دهند. در داستانهای این مجموعه طیف وسیعی از اسامی مکان و در واقع اسامی خاصی را در طول داستانها میبینیم که لزوماً ملی نیستند، و نشاندهندهی گرایش نویسنده به تجربهی پراکندگی فضا در روایت هستند. در هر داستان میتوان تکههای از تکرار این تکنیکهای پراکنده را دید.
برای مثال در داستان اول چیدمان منظم داستان به صورتی که خواننده را به سمت خوانش صعودی داستان میکشاند و به نوعی مخاطب را با چرخش و نوسان شخصیتها آماده میکند، اما از همه مهمتر پردازش به سوژهی جدید است و درعینحال در میان این چیدمان یکی از حقیقتها و در واقع شیرینیهای زندگی را زیر سؤال برده است.
با اینکه تأثیر جغرافیای مهاجرت را میتوان در اکثر داستانهای این مجموعه دید، اما درعینحال میتوان تمایل نویسنده را برای بازنمود جغرافیای مادری نیز مشاهده کرد. این ارتباط زمانی برقرار میشود که همانند بسیاری از دیگر نویسندگان، راوی در تلاش است تا به بازنمایی گوشهای از تاریخ و یا هویت ملی خود اشاره کند. برای اشاره به این هویت نویسنده از هنر رئال در داستان بهره برده است. به عبارت دیگر دغدغه های نویسنده از دوران کودکی به نوعی در ارتباط با فضای داستان قرار میگیرد، اما تکنیک نویسنده تاکید بر فضای بومی – تخیلی و بیان واقعیتهای زندگی است.
حدود یک میلیون انسان در جنگ ایران و عراق کشته شدند؛ یکیشان هم پدر من بود. خمپاره تانک به او اصابت کرد و در کسری از ثانیه ناپدید شد. از او فقط یک پلاک باقی ماند، با کولهای از خاطرات و نطفهای در رحم مادرم. خاطرات من از او همان قدر است که یک جنین شش ماهه میتواند به یاد داشته باشد: هیچ (صفحهی ۲۳)!
تکنیک نویسنده چرخش میان زاویهی روایت و در واقع تفاوت میان شخصیت داستانهایش است. اما درعینحال در خلال این تکنیک، آنچه مشخصاً خود را نشان میدهد تمایل نویسنده برای بازسازی تصویرهایی از حقیقت است که قبلاً جور دیگری نمایش دادهشدهاند. این چرخش از تکرار واقعیت کلیشهای و چیدمان و برقراری نظم متفاوت در داستان را میتوان در اکثر داستانهای این مجموعه دید. به خصوص آنهایی که نگاه نویسنده و تصویرسازی او را از روایتهای متفاوت مذهبی –تاریخی نشان میدهند. این تکنیک را در داستان ترنج خونی به وضوح میتوان دید. نویسنده ا ز نگاه متفاوتی به روایت مذهبی نگاه میکند. نویسنده به نوعی در بازسازی این روایت موفق است به خصوص وقتی که راوی خود را به جای شخصیت زن داستان میگذارد و از زاویهی او به شرح وقایع میپردازد، نگاهی که تا به حال پرداخته نشده است. وقتی که راوی به جای زنها مینشیند، از این جهت که به شکستن کلیشهای علیه زنان یاری میرساند اهمیت دارد، اما در بعضی از تصویرسازیها نمیتواند آن دغدغههای زنانه را به مخاطب خود انتقال دهد که البته اهمیت آنجایی است که در واقع نویسنده تلاش میکند تا از فرمهای عادی کلیشهای در شخصیتهای زن دوری جوید و توجه مخاطب خود را به مدل دیگری از این شخصیتسازی معطوف کند. تکنیکی که در این داستان نویسنده به کار برده است ترکیب روایتهای قدیمی و به قول معروف عامیانه و استفاده از آنها در ساختار روایی داستان است که نویسنده یک ویرایش نوی را از روایت تاریخی ارائه میدهد. نویسنده راوی روایت خود میشود و از نو به بنیان یک روایت جدید میپردازد. این تکنیک در داستان دیگری تحت عنوان عروس نوح نیز تکرار میشود.
همه بریدیم. هفت زن مصری، با ورود یوسف، به جای ترنج، دستان مان را بریدیم. گواهی تاریخ صحت دارد. نه من را به نامم بشناسید و نه سایر مهمانهای زلیخا را. صرفاً ما زنهای دربار فرعون بودیم که مدهوش از جمال یوسف، دست از ترنج نشناختیم. هویت ما با خونی که از ما جاری شد پیوند خورده است، گروهی هستیم بدون فردیت، فقط بودهایم تا خوبرویی یوسف ثابت شود. (صفحهی ۳۱)
به این ترتیب در این روایت، نویسنده میتواند تعبیر مردسالار از داستانهای قدیمی را عوض کند، اما درعینحال این تعویض تعبیر چندان به سود زنان در روایت نیست ولی میتواند طرح متفاوتی از رفتارهای کلیشهای علیه زنان در متن نشان دهد. رویکرد نویسنده به زن با رویکرد سنتی نویسندگان مرد متفاوت است.
از دیگر ویژگیهای این مجموعه نگاه متفاوت به شخصیت زن و پردازش روایتها در دید روای به نفع زنان هست، استراتژی شاعر در این میان استفاده از خود شخصیتهای زن برای نقد خود راوی است. به این ترتیب نویسنده این فرصت را به مخاطب میدهد تا نه تنها با چالشهای کلیشهای و جنسیتی علیه زنان در جامعه، بلکه در رویکردهای متنی نیز آگاه شود. برای مثال در داستان لیلا که شخصیت یکی از داستانهای نویسنده که از قضا زن هست در محیط حقیقی نمود پیدا میکند و نویسنده را به دلیل ترسیم کلیشهای از شخصیت زنان نقد میکند. این انتقاد در واقع یک انتقاد سمبلیکی است که به شخصیت زن هویت و موجودیت بخشیده است و قادر است او را در فضای خارج از داستانهای کلیشهای به تصویر بکشد تا از روایتهای وجودی او آگاه شود. همین تصویرسازی و تکنیک نشان میدهد که نویسنده در تلاش است تا نرمهای رایج علیه زنان را در داستان بکشند این شخصیت از فرمهای کلیشهای پیروی نمیکند، بلکه منتقد آن است.
انگار یک توپ فولادی به قوزک پای لیلا زنجیر شده است. وقتی او را»میفرستید که عشقبازی کند کمربند عفت به تن دارد. ذهن نویسندهتان ذهنیت زمینیتان، به او لذت شهوت را میدهد ولی ناگهان میبیند که در آغوش یک مرد نیست بلکه پسربچه پانزده سالهای او را دید میزند. برمیگردد به آن لیلای دوازده ساله و خجل میشود. میپرسید چرا این من هستم که این حرفها را به شما میزنم؟ چون من بالأخره توانستم آن واقعه قدیمی را از زیر خاک ذهنم بیرون بکشم. بله! توانستم آن چشمهای ملتمس را به یاد بیاورم که به آن دختر بیخبر از همه جا خیره شده بودند، دختری که همان قدر متوجه پسر شد که تابلوهای روی دیوار را دیده بود. نمیگویم که دیگر او را به کار نبرید. ولی میگویم که خود را بهروز کنید. بفهمید آن دختر تبدیل به زنی شده که روبروی شما نشسته. زندگیای داشته که از قسمتهایی اش اصلا راضی نیست. (صفحهی ۶۱).
این تکنیک از سوی دیگر نویسنده را قادر ساخته است تا ا ز فرم کلیشهای علیه زنان در روایت داستانی خارج شده است در اینجا قوانین مردانه توسط خود نویسنده شکسته میشوند. در طول بیشتر داستانها گاهی نویسنده در غالب زن حاضر میشود گاهی در غالب مرد، اما در هرحال به خصوص زمانی که در تلاش است تا احساسات مردانه را به تصویر بکشد میتواند موفق عمل کند، شاید به همین دلیل است که نویسنده مدام در تلاش است تا تابو شکنی کند و از طریق شکستن این تابوهای جنسیتی به ثبت واقعیتهای زندگی زنان و مردان هر دو به صورت برابر بپردازد.
کمی از چای خوردم. داغ بود و من هم از روی حواسپرتی، زیادی سرکشیدم. هنوز میلرزیدم؛ ولی نه از سرمای بیرون. سیر صعودی بیماری شتاب گرفته بود. احساس گرمایم هم مال چای نبود؛ از تب بود. از جایم بلند شدم و به سمت اتاق خواب رفتم. از داخل، صدای باز و بسته شدن کمد آمد. تا الان حتماً سارا رب دوشامبر را گوشهای انداخته و مشغول انتخاب لباس زیر است. به دیوار کنار در تکیه دادم. سرم گیج میرفت. دیگر نمیدانستم از تب است یا از افکار پریشان. )صفحهی ۸۵).
میتوان گفت که نویسنده به نوعی تمایزی میان دوگانگیهای دو جنسیت زن و مرد میگذارد، اما این تمایز علیه کلیشه سازیهای موجود زنان عمل میکند و تصویری متفاوت از شخصیت زن در این مجموعه داستانها ساخته است. روح حاکم بر اکثر داستانها تغییر در وضعیت کنونی و کلیشهای است که عموماً در فضای داستان سازی میتواند بازسازی شود؛ در داستانهای آخرین روزها آملیا و عروس نوح میتوان این تکنیک را دید. فضای روایی در داستان یکدست نیست و حول محورهای خاصی در جریان هست به این معنی که در هر داستان فضا و تکنیک عوض میشوند.
در پایان باید با این مسئله اشاره کرد که انتخاب عنوان زن برای این مجموعه، درعینحال دغدغههای مشترک انسانی که میان دو جنسیت مشترک است و همین طور زوایای دید متفاوت به زندگی از دید هر دو جنسیت در این مجموعه به خوبی به تصویر کشیده شده است. گرچه در بعضی از داستانها مانند داستان جنین این بازگشایی از کلیشه سازی آن چنان نتوانسته است موفق عمل کند، اما همین که به شکاف جنسیتی و کلیشههای رایج از هویت زنان در ادبیات مردان دامن نزده است از دیدگاه نقد فمینیستی اهمیت فراوان دارد.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
آزاده دواچی مترجم، شاعر و فعال حوزه زنان، دارای مدرک کارشناسی مترجمی زبان انگلیسی؛ فوق لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی، گرایش ادبیات تطبیقی ایران و فلسفهی غرب است و هماکنون مشغول به تحصیل در مقطع دکترای زبان و ادبیات انگلیسی در استرالیا با گرایش مطالعات فمینیسم پست کلنیال در حوزهی ادبیات و نقد ادبی فمینیسم و حقوق زنان در ایران و کشورهای جهان سوم است.
از دواچی تاکنون یک مجموعه شعر به عنوان «پروانهای در راه است» در سال ۸۶ منتشر شده است و دو کتاب دیگر وی در محاق توقیف گرفتار شدهاند.
Azadeh Davachi,
Ph.D. Student
Faculty of arts, School of English Literatures & Philosophy
Post-colonial Feminism and Feminist Literary Criticism
University of Wollongong, Australia