بررسی ریشه نام شهر خمین
برای ریشهیابی نام “خمین” به دنبال دو پرسش میرویم. اوّل اینکه واژۀ “خمین” چه معنی میدهد؟ دوّم اینکه چرا نام این شهر “خمین” است؟. برای پاسخ به این دو پرسش ابتدا مروری بر تاریخچۀ شهر “خمین” میکنیم. سپس فهرستی از دیگر جاهایی که نامی مشابهِ “خمین” دارند را ارائه مینماییم و در پایان معنیِ واژۀ “خمین” را به دست خواهیم آورد.
تاریخچۀ شهر “خمین”
“خمین” نام شهری در استان مرکزی است. نامهای دیگر این شهر “کمره” (Kamareh) و “تیمره” (Teymareh) میباشد. در ویکیپدیای انگلیسی گفته شده که “خمین” را در ۲۰۰سال پیش، مرکز “کمره” میگفتهاند. در ویکیپدیای فارسی زیر نام “خمین” گفته میشود که “خمینِ” امروزی در گذشته، بخشی از ناحیه پهناورِ جبال (عراق عجم) بوده است. نام منطقۀ “خمین” در متون جغرافیائی اسلامی به نامهای “کوهستان”، “جبال” و “عراق عجم” میآید. در ویکیپدیای فارسی به نقل از کتاب “تاریخِ قم” به قلم سید جلالالدین تهرانی گفته شده که “خمین” را “خمی هن” نوشته است.[۱]
از منابع محدودِ موجود، چنین بر میآید که شهرت و رونق “تیمره” و “خمین” در پیش از اسلام و قرون اوّلیه اسلامی بیش از دورههای بعد از آن بوده است. البته در دهههای اخیر، نام این شهر که زادگاه اوّلین رهبرِ جمهوری اسلامی است شهرت جهانی یافته است. در کتابِ “نزهه القلوب”[۲] مربوط به سدۀ هشتم هجری قمری آمده است که باحتمال زیاد، نام “تیمره” در زمانِ تالیفِ این کتاب به “کمره” تبدیل شده و گلپایگانیها آن را “کمردی” خواندهاند. نام “خمین” در منابع به صورت “خمهین” (Khomhin)، “حُمهین”(Homhin)، “خُهبین” (Khohbin,Khohbeyn) و “خُماهین” (Khomāhin,Khomaheyn) آمده است. نام “خُمین” با دیکتۀ امروزی برای اوّلین بار در کتابِ تاریخ پیامبران و شاهان[۳] که هزارسال پیش نوشته شده میآید. در منطقۀ “خمین” یا همان منطقۀ “کمره” و یا “جبال” و “عراقِ عجم” آثار باستانی فراوانی وجود دارد که حکایت از قدمتِ این منطقه، از جمله زیستگاۀ خمین میکند؛ نمونههائی از این آثار عبارتند از دستکندها و شهرهای زیرزمینی در آشناخور، کندها، طیبآباد، تهیق، دانیال و رباط آغاچ. کلیسای لیلان در دِهِ “لیلان”، تپۀ قلعه دور در کاظمآباد، قلعۀ “قره سی” مربوط به دورۀ ساسانیان در دِهِ لکان و غارِ “زاغۀ بزرگ” در دِهِ رباط علیا و بالاخره تپه قبرستانِ خارو نصرآباد مربوط به دورۀ ساسانیان در دِهِ خارونصرآباد از دیگر آثار کهن در منطقۀ خمین و کمره میباشند.
فهرست جانامهائی که نام آنها به نام “خمین” شبیه است:
جانامهای بسیاری در ایران وجود دارند که نام آنها، چه در گویش و چه در نگارش به واژۀ “خمین” نزدیک است. داشتنِ فهرستی از این نامها و محلِ جغرافیائی آنها میتواند در شناسائیِ ریشۀ نامِ “خمین” و علتِ انتخاب ۰این نام برای این زیستگاه کمک کند. به عبارت دیگر اینکه واژۀ “خمین” یعنی چه و چرا این محل را به این نام میخوانند.
۱- خمینِ باغ ملک
“خمین” نام دهی در دهستان منگشت، شهرستان باغ ملک، استان خوزستان است (ویکیپدیای فارسی).
۲-خمستانِ شازند
“خمستان”، نام دهی در دهستان هندو در، بخش سربند، شهرستان شازند است (ویکیپدیای فارسی).
۳-خمستانِ الیگودرز
“خمستان”، نام دهی در دهستان بریرودِ غربی، بخش مرکزی، شهرستان الیگودرز، استان لرستان است (ویکیپدیای فارسی).
۴- بندرِ خمیر
“بندر خمیر” یا “شهر تالابی خمیر”، شهری در استان هرمزگان است که در کناره خلیج فارس واقع شده و مرکز شهرستان “خمیر” میباشد. “بندرِ خمیر” بواسطه مجاورت با تالابِ “خورخوران” در سال ۱۳۹۷عنوان اوّلین شهر ملّی تالابیِ ایران را کسب نمود. “بندر خمیر” در کنارۀ شمالی تالابِ “خورخوران” واقع شده است. تالاب بینالمللی خورخوران، جنگل حرّا، چشمههای آب گرم معدنی، دیوار بلند سِدار و برج قلعۀ تاریخی از دیدنیهای بندرِ خمیر میباشند. “بندر خمیر”، علاوه بر این نام و نام “شهر تالابی بندر خمیر”، دارای نامهای قدیمیِ “خُمیر” (Khomeir,Khomir)، “خُمیره”، “جُمیر” و “جُمیره” نیز بوده است.
۵- غدیرِ خُم
“غدیر خم” نام ناحیهای میان مکه و مدینه است که بنا به روایتِ شیعیان پیامبر اسلام در ۱۸ ذیالحجّهِ سال دهم هجری قمری، علی ابن ابی طالب (ع) را در آن محل به جانشینی خود اعلان کرد. نام “غدیرِ خم” را به خاطر وجود برکهای در این محل که در آن آبِ باران جمع میشده گفتهاند. “غدیر خم” در ۶۴ کیلومتری مکه به سوی مدینه واقع میشود و در این نقطه راهِ مصر، مدینه، عراق و شام از یکدیگر جدا میشود. “غدیر خُم” به سبب وجودِ آب و چندین درختِ کهنسال، محل توقف و استراحت کاروانیان بوده است (به نقل از ویکیپدیای فارسی). در ویکی پدیای انگلیسی آمده است که برکهِ “خُم” را چشمهای تغذیه میکرده است.
واژۀ “غدیر” در زبان عربی به معنیِ برکه و تالاب میباشد. ولی واژۀ “غدیر” (بر وزن حکیم، عقیل، کریم و غیره که صیغۀ مبالغه از فعل “غَدر” است) معنیِ حیلهگر و غیر واقعی نیز میدهد. دربارۀ واژۀ “خُم” در ویکیپدیای فارسی به نقل از لغت نامۀ دهخدا آمده است که “چاهی است به مکّه که عبد شمس بن عبد مناف آن را حفر کرده است”.
تجزیه و تحلیل و ریشهیابی
بطوریکه از تاریخچۀ شهرِ “خمین” بر میآید نه اشارهای به معنیِ واژۀ “خمین” شده و نه اینکه گفته شده چرا این زیستگاه را “خمین” نامیدهاند. ولی از ۵ جای دیگر که یا نامشان “خمین” است و یا واژۀ “خمین” در ساختار آنها آمده، میتوان برای کشفِ معنیِ “خمین” یاری گرفت. آن ۵ نام که شرح آنها در بالا آمد عبارتند از “خمین” باغ ملک، “خُمستانِ” شازند، “خُمستان” الیگودرز، “بندرِ خَمیر” و “غدیر خُم”. از میان این ۵ نام دو جانامِ “بندرِ خَمیر” و “غدیرِ خُم” برای معنی یابیِ واژۀ “خُمین” نقش کلیدی دارند. به این معنی که واژۀ “خَمیر” چنانکه در شرح، “بندر خَمیر” آمد رابطهای تنگاتنگ با “تالابِ” خورخوران دارد. از سوی دیگر تاریخچۀ “بندرِ خَمیر” نشان میدهد که “خمیر” واژهای کهن است و آثار باستانی در “بندر خمیر” و اطراف آن این نکته را تایید مینماید. “غدیر خُم” نیز نام تالابی میباشد و رابطۀ تنگانگِ واژۀ “خُم” و “تالاب” (غدیر) را نشان میدهد. در شرح جانامِ “غدیر خُم” و به نقل از لغت نامه دهخدا، آمده است که “چاهی در مکّه به دست عبدالشمس بن عبد مناف حفر شده که نامش “خُم” میباشد”. به این ترتیب ملاحظه میشود که واژۀ “خُم” به احتمال زیاد در معنیِ عامِ خود، واژهای به معنیِ “مظهر آب” است که لااقل در دوجای “بندر خَمیر” و “غدیر خُم” معنیِ “تالاب” و در یک جا در مکّه معنیِ “چاهِ” آب میدهد. اگر چنین فرضی پذیرفته شود آنگاه جانامِ “بندر خَمیر”، به معنیِ بندری منتسب به “تالابِ” خورخوران خواهد بود. جانامِ “غدیر خُم” نیز به معنیِ “تالابِ تالاب” خواهد شد! زیرا واژۀ “غدیر” به زبان عربی، خود به معنیِ “تالاب” است. ولی چنین تکرارِ یک مفهوم در دو واژه، چیزی بسیار متداول در زبانشناسیِ جانامها میباشد. برای مثال در زبان ترکی “کوه” را “داغ” و “سیاه” را “قره” میگویند. به این ترتیب اگر بگوئیم “قرداغ” منظور، “کوهِ سیاه” خواهد بود. ولی همین نامِ “قرداغ” که در ابتداء اسم عام بوده امروزه نام کوهی در آذربایجان است و در فارسی آن را “کوهِ قرداغ” میگویند. بطوریکه در این نام، مفهومِ “کوه” در دو واژۀ “کوه” + “قره” میآید. در مورد “غدیر خُم” نیز، واژۀ “خُم” که واژهای بس کهن و فارسی است و به معنیِ “تالاب” میباشد و معنیِ آن برای عرب زبانان دانسته نبوده و به این تصوّر که “خُم” نام خاصِ آن تالاب است آن را “غدیر خُم” گفتهاند.
دربارۀ معنیِ واژۀ “خُمین”، پیش از آنکه به معنیِ “خُم” در این نام پرداخته شود باید گفت تلفظِ “خُمین” به احتمال قریب به یقین، نه “خُمیْن”(Khomeyn) بلکه “خُمین” (Khomin) بوده است. زیرا اگر تلفّظِ “خُمیْن” در نظر گرفته شود باید گفت که واژۀ “خُمیْن” از دو بخش “خُم” (Khom) و “ین” (Eyn) تشکیل شده و “خُمیْن” به معنیِ دو تا “خم” است (ین”Yen ” تثنیه در زبان عربی) و اگر “خُم” به معنیِ “تالاب” باشد بایستی در اطرافِ شهرِ “خمین” به دنبال دو تالاب گشت. از این گذشته واژۀ “خُم” واژهای بس کهن و به هرحال، پیش از اسلام و واژهای فارسی است. لذا جمع بستنِ آن با “ین” تثنیۀِ عربی که پس از اسلام وارد زبان فارسی شده چندان منطقی نمینماید. ولی اگر تلفّظ “خُمین” (Khomin) مبنا قرار گیرد آنگاه باید گفت واژۀ “خُمین” قابل تفکیک به دو بخشِ “خُم” و “یِن” میباشد که در آن، “خُم” به معنیِ “تالاب” و “یِن” (In) گویشی مخفّف از “ئین” (Een) به معنیِ بوم، سرزمین و منطقه است، همانند نائین،فامنین، فرمهین، زمین (زم، ئین) و غیرۀ در این صورت واژۀ “خُمین” به معنیِ سرزمینِ “تالاب” خواهد بود. نکتۀ درخور توجۀ دیگر این است که واژۀ “خُم”، به معنیِ “تالاب”، با واژههای “کُم” (Kom) و “قُم” (Qom) هم ریشه و هم معنی است. این همنامیِ جانامهای “قُم”، “کُم”، “خُمین” و دیگر جانامها که فهرستی از آنها در بالا آمده و تعدادی نیز در نوشتارِ “ریشه و معنیِ نامِ شهرِ قم”[۴] ارائه گردید میتواند در ریشهیابیِ جانامهای دیگری که دارای واژههای “قم”، “کم” و “خم” هستند یاری رسان باشد.
شهرِ “خُمین” از نظر جغرافیائی در دشتی واقع شده که شیبی از سوی جنوبِ غرب بسمت شمال شرق دارد. این شهر از سوی جنوب با شیب تندی در فاصله چند کیلومتر به ارتفاعات میپیوندد. ولی شیبِ آن بسمتِ شمال تا ۷ کیلومتر اندک اندک کاهش مییابد و در طول این ۷ کیلومتر از ارتفاع حدود ۱۸۰۵ متر که ارتفاع متوسط شهر “خمین” است تا ۱۸۰۰ متر نقصان پیدا میکند و سپس آرام آرام به شیب دشت اضافه شده و از مرز ۱۸۰۵ متر نیز میگذرد. از سوی جنوب غرب و از تنگۀ امیریۀ زرشکی که در فاصلۀ ۱۳ کیلومتری از مرکزِ شهر “خمین” واقع شده، رودی وارد “دشتِ خمین” میشود و پس از گذشتنِ از میانۀ شهر بسوی شرق شمال شرق ادامه مسیر میدهد. ارتفاعِ کف رودخانه در نقطه تنگۀ امیریۀ زرشکی ۱۹۶۰ متر از سطح دریا است که از ارتفاع مرکزِ شهرِ “خمین” در حدود ۵۵ متر بالاتر میباشد. شیبِ دشتِ “خمین”، بسوی شرقِ شمال شرق، آرام آرام کم میشود و ارتفاع دشت از مرکز شهر تا رزن که در فاصلۀ ۴ کیلومتری شرقِ “خمین” قرار دارد از ۱۸۰۵ به ۱۷۸۰، تا ورآباد در ۱۰ کیلومتری شرق شمال شرقِ “خمین” به ۱۷۴۰ متر و در شهرِ میزان در ۱۴ کیلومتری شرق شمال شرق خمین به ۱۷۱۰ متر نقصان پیدا میکند.
با توجه به وجودِ رودی که این دشت را تغذیه میکند و شیبِ نسبتاً کمِ “دشتِ خمین”، این امکان مطرح میشود که این دشت از نظر موقعیت جغرافیائی طبیعی استعدادِ این را دارد که در گذشته، محلِ یک “تالاب” (خُم) بوده باشد. زیرا رودی که این دشت را تغذیه میکرده، میتواند در گذشته دارای آب دهیِ (دبی) کافی برای تغذیۀ چنین تالابِ مفروضی را داشته باشد. ولی این امکان نیز مطرح است که واژۀ “خُم”، خود به معنیِ “رود” باشد و “خُمین” (سرزمین و بومِ “خُم”) نام خود را از “رود” یا “خُم” گرفته باشد. لیکن با توجه به اینکه واژههای “قُم”، “کُم” و “خُم” بیشتر معنیِ “تالاب” را میدهند تا معنیِ “رود”[۵] احتمال اینکه وجودِ یک تالابِ خشک شدۀِ کهن در دشتِ “خُمین” (Khomin) عامل نامگذاریِ “دشتِ خمین” و شهرِ “خمین” شده باشد بیشتر است.
نتیجه اینکه واژۀ “خُم” در جانامهای “بندرِ خَمیر”، “غدیرِ خُم” و چاهی که در مکّه توسط عبد شمس بن عبد مناف حفر شده، به معنیِ “مظهری از آب”، از جمله “تالاب” و “چاه” آمده است. در شرح جانامهای دارای واژههای “قم” و “کم” هم گفته شد که این مظهر آب میتواند “تالاب” و یا “رود” باشد. بنابراین واژههای “قم”، “کم” و “خُم”، در عینِ هم ریشه بودن، همگی به معنیِ “مظهر آب” بطور عام و در موارد خاص، به معنیِ “تالاب”، “رود” و “چاه” میباشند. در مورد شهرِ “خمین” این احتمال که واژۀ “خُمین” به معنیِ “تالاب” باشد بیشتر است و این احتمال وجود دارد که چنین تالابی در “دشتِ خمین” بوده که امروزه، خشک شده است. احتمال ضعیفتر این است که واژۀ “خُم” در نام “خمین” به معنیِ “رود” بوده و اشاره به رودِ فصلیای داشته باشد که امروزه از میانه شهرِ “خمین” میگذرد.
“برگرفته از کتاب “ریشه یابی ۱۵۰۰ جانام کهن” نوشته پژوهشگر دکتر مرتضی مومن زاده”
[۱] – کتابی بنام تاریخ “قم” که شهرت زیادی دارد. نوشته حسن بن محمد بن حسن بن سائب بن مالک اشعری است ولی در ویکیپدیای فارسی کتابی به همین نام به سید جلالالدین تهرانی نسبت داده شده است و به نقل از او گفته شده که “خمین” را “خمی هن” میگفتهاند. این احتمال وجود دارد که سید جلالالدین تهرانی خود به استنادِ آنچه در کتاب “تاریخ قم” ، نوشتۀ حسن بن محمد چنین حرفی را گفته باشد.
[۲] – کتاب “نزهه القلوب”، نوشته حمداللّه، یا حمدبن تاجالدّین ابیبکر بن حمد بن نصر مستوفیِ قزوینی، جغرافیدان، مورخ و شاعرِ سدۀ هشتم هجری قمری.
[۳] – کتاب تاریخ پیامبران و شاهان، نوشتۀ حمزه بن حسن اصفهانی، ترجمه جعفر شعار موسسه انتشارات امیرکبیر ۱۳۶۷
[۴] – به نوشتارِ “ریشه و معنی نامِ شهرِ قم” که در شمارۀ پیشینِ نشریه شهرگان آمد مراجعه شود.
[۵] – بر مبنای شواهدی که در شرح نامهای دارای این واژهها آمد و دربارۀ دو واژۀ “قُم” و “کُم” در مقالۀ پیشین سخن گفته شد