Advertisement

Select Page

تأثیر جنبش زنان ایران بر شکل‌گیری ادبیات فمینیستی

تأثیر جنبش زنان ایران بر شکل‌گیری ادبیات فمینیستی

در چند دههٔ بعد از انقلاب اسلامی در ایران جنبش فمینیستی فراز و نشیب‌های زیادی داشته است. می‌توان گفت با تسلط دین بر حوزهٔ سیاست، زنان یکی از ابزارهای اصلی و هدف سیاست‌های تبعیض‌آمیز در سال‌های بعد از انقلاب قرار گرفتند. این مسئله می‌تواند توجیه مؤثری برای حضور زنان در ادبیات باشد که نهایتاً زنان را به‌سوی شکل‌گیری ادبیاتی زنانه سوق داده است. در چند سال گذشته باوجود حضور قوی زنان در بخش‌های مختلف ادبی، همچنان این حضور یا نادیده انگاشته شده است و یا آن‌چنان‌که بایدوشاید توسط محققان بررسی و نقد نشده است. می‌توان گفت رابطهٔ نسبتاً مستقیمی میان جنبش زنان و نقش پررنگ آن‌ها در ادبیات و سوق به سمت نوشتن وجود دارد. هر چه قدر قوانین حاضر در اجتماع سخت‌تر و دست پا گیرتر شده‌اند، مقاومت زنان در عرصه‌های اجتماعی پررنگ‌تر شده و از سوی دیگر زنان را به‌سوی نوشتن و مقاومت از راه نوشتن سوق داده است. باوجود سانسورها و فشارهای زیادی که در حوزهٔ ادبیات بر آثار زنان تحمیل‌شده است اما نمی‌توان از شکل‌گیری و حضور مستقل زنان در ادبیات چشم پوشید. برای بسیاری از منتقدان گرچه این حضور ارتباط چندانی با جنبش زنان در چند سال گذشته نداشته است. برای مثال بلقیس سلیمانی نویسنده و منتقد ادبی در مقاله‌اش تحت عنوان چرا زنان می‌نویسند به محدودیت‌های موجود جامعه علیه زنان اشاره‌ای نمی‌کند، بلکه نوشتن زنان را ارتباط میان شکل‌گیری هویت فردی زنان و عدم حضور فعال زنان در اجتماع می‌داند. او می‌نویسند:

زنان داستان می‌نویسند چون تمایل ندارند خود را در عرصه‌های دیگر نشان دهند زنان داستان می‌نویسند چون تمایل و یا توان ندارند در عرصه‌های بیانی دیگر خود را نشان بدهند، به عبارتی من داستان می‌نویسم چون نمی‌توانم فلسفه‌بافی بکنم (یا در زمینه سخن فلسفی فعالیت فکری بکنم)، چون نمی‌توانم یک فرضیه علمی را اثبات بکنم، چون نمی‌توانم و نمی‌خواهم در عرصه سنت‌های بیانی دیگر مطرح شوم. به عبارتی داستان‌نویسی برای زن مناسب‌ترین نوع سیاسی است- دست‌کم در ایران و در این موقعیت چنین است.

بسیاری از هوش کلامی و روایی زن سخن گفته‌اند، بسیاری زن را موجودی انضمامی اندیش، گریزان از انتزاعی اندیشی، جزئی‌نگر و روشن‌بین دانسته‌اند.

برای نویسنده رابطهٔ میان دوگانگی، راوی بودن زنان و همین‌طور ارتباط میان عدم حرکت با نوشتار ادبی وجود دارد، گرچه نویسنده رابطهٔ میان رابطهٔ نوشتار و همین‌طور حضور فعال زنان را در اجتماع نشان می‌دهد برای نویسندهٔ این مقاله نوشتن زنان به‌نوعی فرار از انزوا است. از دیگر پارامترهایی که نویسندهٔ این مطلب به آن اشاره می‌کند هویت بخشی است که در قالب ساختار نوشتار صورت می‌گیرد، او می‌نویسند:

زنان داستان می‌نویسند تا به خود و جنس خود «هویت» ببخشند. همه ما سال‌های اخیر مطالبی در خصوص نسبت و رابطه «روایت» و «هویت» شنیده یا خوانده‌ایم، هویت پرسش از کیستی و چیستی است. طبیعتاً در پاسخ به سؤال شما کی هستید یا آن چیست، روایتی شکل می‌گیرد، برای مثال من در پاسخ به سؤال شما کی هستید؟ می‌گویم من فلانی، فرزند بهمانی هستم که در فلان جا به دنیا آمدم و…

بااین‌حال در این مطلب هم نویسنده رابطهٔ میان هویت اعتراضی و ساختار شکل‌گرفته شده در ادبیات را بررسی نمی‌کند، اما در پارامتر سوم به بررسی نقش زنان در سنت و قصه‌خوانی می‌پردازد و به‌عبارت‌دیگر الگوهای کلیشه‌ای برای زنان را تأیید می‌کند برای مثال می‌نویسد:

زنان داستان می‌نویسند، چون در طول تاریخ همواره نقش قصه‌گو را داشته‌اند و اگر بپذیریم که قصه با جادوگری و درمان نیز نسبت و رابطه‌ای داشته است بالطبع زنان مثل نی‌ای خود شهرزاد در پی درمان بیماران و یا دست‌کم آرامش بخشیدن به خود و دیگران هستند. به عبارتی زنان نگهبانان سنت و خانه هستند و بهترین شکل این نگهبانی روایت است. آیا قصه‌گویی زنان ادامه وظیفه مادری آن‌ها نیست؟

اینکه نویسنده بررسی نقش قصه‌گویی را ادامهٔ وظیفهٔ مادری می‌داند خود در قبال کم‌اهمیت جلوه دادن نقش زنان و بررسی آثار آنان در ارتباط با مسائل و معضلات اجتماعی است. اما در مقابل این نظریه دکتر کامران تلطف نقش زنان را در شکل‌گیری ادبیات مرتبط با مقاومت آن‌ها در عرصه‌های مدنی می‌داند. او بر این باور است که شکل‌دهی جنبش‌های زنان و آثار فمینیستی گرچه اندک است اما ارتباط مستقیمی باهم دارند گرچه که نگاه دکتر تلطف تنها به ادبیات چند دههٔ اول انقلاب است، اما می‌توان این ارتباط تنگاتنگ را مؤثرتر و بهتر از چند دههٔ اول انقلاب در ایران در آثار اخیر نویسندگان و شاعر زن در ایران دید.

نگاهی به آثار ارائه‌شده در دهه‌های اخیر انقلاب نشان می‌دهد که بااینکه بسیاری از نویسندگان زنان فعالان جدی در عرصه‌های حقوق زنان و اجتماعی نبوده‌اند اما ارتباط عمیقی میا ن ادبیات و شکل‌گیری و پیشرفت جنبش زنان در چند سال اخیر وجود داشته است. نقش زنان در ادبیات و جنبش‌های اجتماعی نه به خاطر تقویت کلیشه‌های سنتی و ادامهٔ سنت مادر بودن است، بلکه به دلیل انگیزهٔ قوی زنان برای تغییر در بدنهٔ اجتماع از طریق نوشتار است. ویرجینیا ولف در کتاب اتاقی از آن خود بر این باور است که «هنوز انتخاب همسر بین طبقات مرفه و طبقه متوسط استثناء بود و به‌محض اینکه انتخاب صورت می‌گرفت، این شوهر بود که سرور و ارباب خانه می‌شد». ویرجینیا وولف می‌نویسد: «اگرچه زنان در ادبیاتی که مردان از دیرباز آفریننده آن‌اند، صاحب چهره‌های درخشان در زمینه‌های مختلف می‌باشند، ولی در زندگی واقعی، محبوس، کتک‌خورده و پایمال‌شده‌اند… زن در قلمرو تخیل بسیار اهمیت دارد، ولیکن عملاً کاملاً بی‌اهمیت است». او از خود می‌پرسد: «چرا زنان دوران الیزابت (قرن هفدهم) شعر نمی‌سرودند و من نمی‌دانم آن‌ها اصلاً چگونه پرورش می‌یافتند. آیا خواندن و نوشتن به آنان آموخته می‌شد؟ آیا یک اتاق شخصی برای خود داشتند؟ چه تعداد از زنان پیش از آنکه بیست و یک‌ساله شوند، بچه داشتند؟ و خلاصه اینکه آن‌ها از هشت صبح تا هشت شب چه می‌کردند؟… آن‌گونه که پیداست، آن‌ها پولی نداشتند… پیش از آنکه بزرگ شوند و چه‌بسا در پانزده شانزده‌سالگی چه دلشان می‌خواست و چه نمی‌خواست، به شوهر داده می‌شدند. مطمئناً خیلی عجیب‌وغریب می‌بود اگر یکی از آنان یک‌باره یکی از قطعه‌های شکسپیر را می‌نوشت!» در اینجاست که ویرجینیا وولف خواهری خیالی به نام «جودیت» برای شکسپیر می‌آفریند و او را به درون جامعه آن دوران می‌فرستد و می‌پرسد: «به‌راستی چه اتفاقی می‌افتاد اگر شکسپیر یک خواهد بااستعداد و شگفت‌آور می‌داشت؟»

سپس ولف این سؤال را مطرح می‌کند که چگونه شاعر یا نویسنده‌ای که در پیکر زنانه محبوس است جان می‌گیرد؟ ازنظر ویرجینیا وولف «برای نوشتن و سرودن، داشتن یک درآمد معین سالانه و اتاقی که قفلی بر در دارد، ضروری است». یعنی استقلال اقتصادی و حریم خصوصی. هردوی این‌ها را مردان بسی زودتر از زنان داشته‌اند.

با توجه به نگاه ولف به ادبیات زنان نوعی رابطهٔ میان شکل‌گیری ادبیات فمینیستی حضور پررنگ زنان و جنبش زنان در ایران را می‌توان دید. به‌این‌ترتیب که فعالیت‌های مستمر فعالان زنان در طول سال‌های گذشته توانسته است تأثیر مثبتی بر رشد اقتصادی و هویت بخشی زنان در عرصه‌های اجتماعی داشته باشد. این هویت بخشی قادر بوده است تا زنان را کلیشه‌های رایج علیه زنان خارج کند، باوجود سختگیری‌های اجتماع در عرصه‌های اجتماعی و سیاسی، حضور زنان در این عرصه‌ها کمتر نشده است. زنان برعکس با ادبیات نه در فضای خانه مانده‌اند و نه به هویت خود در خانه و سنت اثر بخشیده‌اند، بلکه با پیشرفت و رشد جنبش زنان در اجتماع، زنان به‌تدریج آموخته‌اند که با رشد اقتصادی از طریق ادبیات می‌توانند مقاومت کنند.

ارتباط میان جنبش‌های زنان و حضور زنان در ادبیات از سوی دیگر وابسته به رشد اقتصادی زنان هم است. تلاش‌های فعالان زنان در نسل جدید نویسندگان توانسته است به شکل‌گیری هویت جدیدی از زنان نویسنده منجر شود. هویتی که زنان را از خانه و سنت به بطن روابط اجتماعی آورده است. آنچه مسلم است فعالیت‌های جنبش زنان در چند سال اخیر توانسته است همان موقعیتی را که ولف در اتاقی از آن خود می‌نویسد فراهم کند، زنان در طول این سال‌ها در ادبیات فعال‌تر شده‌اند، نه به خاطر آنکه تنها به هویت خانگی و شخصی خود معنا دهند، بلکه به هویت اجتماعی و فردی زن معنا بخشند. این رابطه یک رابطهٔ پویا و تأثیرگذار است که محکوم‌به تحمل شرایط منفعل جامعه در خصوص زنان نشده است. می‌توان گفت حضور زنان در اجتماع و فعالیت‌های فمینیستی زنان با نوشتار زنان ارتباط مستقیمی برقرار کرده است به‌گونه‌ای که رشد و پیشرفت هر دو بر یکدیگر تأثیر گذاشته است. هر چه قدر جنبش زنان فعال‌تر بوده است، نقش زنان در ادبیات پررنگ‌تر شده و هر چه قدر نقش زنان در ادبیات پررنگ‌تر شده است، توانسته است مؤثرتر به بسط و توسعهٔ فعالیت‌های زنان در اجتماع چه در حوزهٔ شخصی و چه در حوزهٔ فردی منجر شود. آن چیزی که در طول سال‌های گذشته از نگاه بسیاری از منتقدان دورمانده است.

ــــــــــــــــــــــــــ

منابع:

http://vista.ir/article/255234/چرا-زنان-می-نویسند؟

http://www.alefbe.com/Articles/Virginia%20Woolf/articlevirginia.htm

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights