تفاوت هوش هیجانی با هوش تحصیلی
هوش تحصیلی یا IQ، شامل استعدادها و معلومات ذهنی فرد است و به معنای توانایی در یادگیری است. در حالیکه EQ به مهارتهای زندگی و ارتباطی بین فردی اطلاق میگردد. مفهوم هوش هیجانی نشان میدهد که چرا دو نفر با IQ یکسان، ممکن است به درجات بسیار متفاوتی از موفقیت در زندگی دست یابند. شکی نیست که برخورداری از ضریب هوش بالا، به تنهایی برای مسائل پیچیده زندگی کفایت نمی کند. برخلاف IQ که بیشتر تحت تاثیر عوامل وراثتی است و در طول زندگی و بخصوص پس از بلوغ تا اندازهای ثابت میماند، هوش هیجانی بیشتر اکتسابی و تحت تاثیر عوامل محیطی و تربیتی است. بنابراین هوش هیجانی حتی در بزرگسالی هم میتواند پرورش یافته و قوی تر شود.
هوش هیجانی یک عنصر بنیادین از رفتار انسان است که جدا ومتفاوت از هوش هیجانی عمل می کند. تحقیقات متعدد بین IQ و برخی جوانب هوش هیجانی همبستگی مختصری نشان داده است. با این حال نمیتوان از روی هوش شناختی یا IQ یک نفر، هوش هیجانی او را حدس زد.
هوش هیجانی، مهارتی انعطاف پذیر است که به آسانی آموخته میشود، با اینکه بعضی مردم، نسبت به دیگران، به طور طبیعی هوش هیجانی بالاتری دارند، کسی که حتی بدون هوش هیجانی به دنیا آمده است باز هم میتواند در خود، EQ بالا به وجود آورد .هوش هیجانی یعنی توانایی مهار عواطف وهیجانات و تعادل برقرار کردن بین احساسات و منطق، به طوری که ما را به حداکثر خوشبختی برساند. هیجانها، شامل حالات خوشایند و ناخوشایند احساسات ما هستند مانند: خشم، اندوه، ترس، نفرت، شرم، عشق، شادمانی، شگفتی.
هوش هیجانی از چهار مهارت اصلی تشکیل می شود:
۱- خودآگاهی: توانایی شناسایی دقیق هیجانهای خود و آگاهی از آنها به هنگام تولید. خودآگاهی، کنترل تمایلات خود در نحوه واکنش به اوضاع و افراد مختلف را نیز شامل میشود. فردی که از هوش هیجانی بالایی برخوردار است، نسبت به احساسات خود، آگاهی بیواسطه و بدون وقفه دارد. به عبارت دیگر، او در همان زمان که احساسی را تجربه میکند، نسبت به آن آگاه است و بدان اعتنا دارد. او میتواند به خود بگوید، وای، من واقعا احساس حسادت، ترس، خودخوری، قدردانی، غرور، دفاع از خود در برابر انتقاد و … میکنم. در حقیقت اگر با احساساتمان روراست و سازگار نباشیم مانند قورباغهای خواهیم بود که نمیداند چه وقت از آبی که آرام به نقطه جوش میرسد بیرون بپرد. قورباغه با اینکه به راحتی میتواند از آب بیرون بپرد، اگر تغییر درجه حرارت به قدر کافی تدریجی باشد تا زمانی که پخته شود و بمیرد در آب باقی میماند. اگر ما بتوانیم احساسات را از قبل پیشبینی کنیم، قادر به اتخاذ تصمیماتی خواهیم بود که ما را به شادکامی برساند مانند؛ میدانم که پشیمان میشوم، میدانم احساس گناه خواهم کرد و … احساسات، صدای درونی ما هستند که ما را راهنمایی میکنند. برای اینکه سطح بالایی از خود-آگاهی داشته باشید باید علاقه نشان دهید و بخواهید که مستقیماً روی احساسات منفی تمرکز کنید. همچنین توجه کردن و درک احساسات مثبت نیز بسیار ضروری و مهم است. تنها روشی که میتوانید با آن هیجانهای خود را کاملاً درک کنید این است که وقت بگذارید و درباره هیجانها بیندیشید و آنها را تحلیل کنید تا متوجه شوید از کجا میآیند و علت بودنشان چیست؟ هیجانها همیشه برای هدفی وجود دارند.
۲- خود- مدیریتی: توانایی در به کارگیری «آگاهی از هیجانها» به منظور انعطافپذیر ماندن و رفتارها را مثبت هدایت کردن، یعنی اینکه بتوانید واکنشهای هیجانی خود را در مقابل همه مردم و شرایط مختلف کنترل کنید. بعضی هیجانها ترس فلج کننده تولید میکنند. این ترس، افکار را به قدری مشوش و غبارآلود میکند که اگر بخواهید در آن لحظه کاری را انجام دهید، نمیتوانید تصمیم بگیریید. بهترین کاری که میتوانید انجام دهید کدام است؟ در چنین شرایطی، توانایی در تحمل کردن انواع هیجانها در لحظهای کوتاه یا بلند، خود مدیریتی را نشان میدهد. وقتی احساسات خود را درک میکنید، دامنه و تعداد آنها شما را اذیت نمیکند، بهترین کاری که میتواند انجام بگیرد خودش را نشان خواهد داد.
۳– آگاهی اجتماعی: توانایی در تشخیص دقیق هیجانات دیگران و درک اینکه دقیقا چه اتفاقی در حال روی دادن است. این موضوع اغلب به این معناست که طرز تفکر و احساسات دیگران را درک میکنید، حتی زمانی که خودتان همان احساسات یا تفکرات را ندارید و این همان همدلی است. پس همدلی به معنای درک احساسات دیگران است یعنی خود را جای دیگران گذاشتن، توانایی همدلی، مستقیما وابسته به توانایی تشخیص احساسات و درک آنهاست :گاهی اجتماعی و مدیریت رابطه.
۴– مدیریت رابطه: محصول سه مهارت هیجانی اول است: خود-آگاهی، خود-مدیریتی و آگاهی اجتماعی مدیریت رابطه که عبارت است از توانایی به کارگیری آگاهی از هیجانهای خود و نیز از هیجانهای دیگران برای مدیریت کردن (اداره کردن) تعاملها. این کار باعث میشود تا تبادل اطلاعات شفاف باشد و شخص به طور مؤثری بتواند از عهده تعارضها و برخوردها برآید. مدیریت رابطه پیوندی است که در طول زمان با دیگران به وجود میآید. کسانی که روابط خود را خیلی خوب مدیریت میکنند، ارزش آنها را میدانند، به آنها پایبندند و خوب آگاه هستند که ارتباط داشتن با تعداد زیادی از مردم، حتی با کسانی که از آنها زیاد خوششان نمیآید، به نفع آنهاست. روابط محکم و استوار چیزی ارزشمند و مفید است که باید به دنبالشان بود و قدر آنها را دانست. روابط پابرجا نتیجه ادراک از مردم، تبادلات محاورهای صحیح با آنهاست که تحت عنوان مهارتهای ارتباطی شناخته میشوند. این مهارت ها با استفاده از آموزشهای لازم تحت نظر متخصصین این حوزه بدست خواهد آمد.
————–
منابع:
اکبر زاده، نسرین، هوش هیجانی، تهران: فارابی.
برادبری، تراویس؛ گریوز، جین هوش هیجانی (مهارتها و آزمونها) مهدی، گنجی. تهران. ساوالان.