تنام، آنچه عادت کرده بود باشد و آنچه واقعیتِ آن است
اشاره: «زنان خطرناک»، پروژهایست که موسسهی مطالعات پیشرفتهی علوم انسانی دانشگاه ادینبورو در اسکاتلند آغاز کرده است تا بدینوسیله، هشتم مارس (روز جهانی زن) را دست کم به مدت دو سالِ پی در پی جشن بگیرد.
برای اطلاعات بیشتر در این زمینه به وبسایت این پروژه در اینجا مراجعه کنید.
نسخهی انگلیسی متن و شعر زیر را نیز میتوانید در همان وبسایت در اینجا ملاحظه کنید.
***
در وطن من، ایران، اینکه مردی هنگام متلک پراندن به یک زن، او را گوشت بنامد بسیار مرسوم است. گوشت از دید چنین مردانی، یعنی آن قسمت ممنوعهی بدنِ زن (یا همان واژن)؛ این است که برای تقلیل دادنِ زنان به تنها همان یک تکّه از بدنشان، از کلماتی چون «گوشت»، «عجب گوشتی!» و نظیر آن استفاده میکنند. ممکن است بگویید: در تمام دنیا افرادی که به تبعیض جنسیتی دست میزنند چنین دیدگاه و چنین رفتاری دارند. اما کشورهایی نظیر ایران، از این نظر یک تفاوت با بقیهی دنیا دارند و آن این است که در این کشورها این تنها افراد نیستند که به چنین کاری دست میزنند. حکومتی مذهبی نظیر آنچه ما در ایران داریم نیز – که برای زنان تصمیم میگیرد که چه لباسی بپوشند و چطور تن و مویشان را بپوشانند تا مردان از تحریک شدن برای تجاوز به آنها محافظت شوند (!) – همان دیدگاه را دارد و همان نوع تقلیلدهی را در مورد زنان اِعمال میکند.
به عنوان زنی که در کل به حجاب معتقد نبوده اما هنگامی که در ایران زندگی میکرده مجبور بوده به چنین قوانینِ تقلیلدهندهای تسلیم شود، و مجبور بوده این باورِ ناعادلانه را بپذیرد که گناه از اوست اگر مردی به تجاوز به او تحریک شود، اخیرا این شعر را با به یادآوردنِ تمام آن خاطرات و افکارِ هولناک نوشتم و به خودم جرأت دادم که دربارهی تنام، آنچه عادت کرده بود باشد و آنچه واقعیتِ آن است حرف بزنم.
در اینجا هم میتوانید بسیاری از زنان ایرانی را ببینید که دارند میگویند که به حجاب و تقلیل یافتنشان به واسطهی آن عقاید و باورهای تقلیلدهنده اعتقادی ندارند، اما مجبورند که به آن تن دهند. این کمپین را مسیح علینژاد، روزنامهنگار ایرانی، به عنوان اعتراض به حجاب اجباری در ایران، بنیان گذاشته است.
شعر به نقاشیهای دوست هنرمندم، نیما نیا به خاطر رویکردی که علیه تبعیض جنسیتی دارند تقدیم شده است (مجموعهای از نقاشیهای نیما به صورت یک اسلایدشو پایین نسخهی انگلیسی شعر قابل مشاهده است).
[clear]
[clear]
«گوشت»
شعری از سپیده جدیری
دهانت درّه کرد
و من
برایت شکستهای پیاپی از قَسَم خوردنم
تنم/ از شکافتههاست
چشمِ شیرینی دارد گاهی
شیرین
و سنگین.
[clear]
تنم کار میکند
مثلِ دل
و مثلِ ساعت
مثلِ شنیدن که از بوی تو رفته است
سوی تو رفته است.
[clear]
همه چیز
غرق در حرفهای سنگینیست
که گوشت ندارد
من گوشت دارم
و خندیدن
تا بلندترین جایِ تن
گوشت به پایین است.
[clear]
سَراسَرترین حرفی که میزنیم
رانِ کوتاهِ گرانبهاییست
و دستهای عمیقِ تو
به جای کسی نمیرسد.
[clear]
من اهلِ باد و برقهای تو نیستم
یک روز مرگم را جمع کن
و بریز گوشهای.
[clear]
شکلِ شکلاتیام در دهانت گوشتْ شدنیست
دهانت گوشتْ شدنیست
[clear]
دلهای تَک تَکام را بُرده است
و من کنارِ یک سنگِ بزرگ،
نشانهی نزدنم.
[clear]
چشمهای گوشتالو
دهانهای گوشتالو
نسلِ گوشتالو ام کنارِ گوشتها باد کرده است
کنارِ همین گوشه
که میتوانسته باشد
که آبهایش گیاهیست
که بوسههایش گیاهیست
و سکسهایش.
[clear]
تمامِ دوازده سالگیام
به چشمهای سیاهی بود
که میتوانسته باشد،
که به چشمِ کسی
دست نمیزد.
[clear]
قناری است قفس
من توی قناری شدن،
قفستَرینم.
[clear]
ده تا ده تا کنارِ غروبهای دنج نشستم
کنارِ غروبهای شلوغ
و فرسوده
و فرسودن/ چه شور دارد/ و فرسودن.
[clear]
چقدر خمیازههایت یک صداست
به وقتْترین جایِ تَن.
[clear]
غریب از پُشت آمده است
مثلِ خنجر
درست از پُشت آمده است
گروهْ گروه/ سُرّیده در سَراسَر.
[clear]
مثلِ انگشتی که سَر ندارد/ برایت عجیب است.
شکافتنْ
یک غروب را
و طلوعْ زدن
برایت عجیب است.
[clear]
هفتههاست به نحوی که هفتههاست
در دهانم نگه میدارم به نحوی که نگاه است
از این طرف
به آن طرفِ نگاه نکردنی
به آن فرازِ بزرگ
و غروبگر.
[clear]
دلم تو را میخواهد
ای فرازِ بزرگ
و غروبگر!
[clear]
و میگویی چه گوشتْ سردم و آبدار.
[clear]
به گوشهایی که میسپارم
از پشتِ سر
از جلو
که موش میزنم،
به حرفهای قلبْزدهات
و دندههای قلبْزدهات
و پاهای قلبْزدهات
و آنجای قلبْزدهات،
قَسَم!
چه گوشتْ سرد و آبدار!
[clear]
و پرچمش بلندتر است از گورهای دستهجمعی
بخواب ای عشقهای دستهجمعی! بخواب!
بخواب ای فرمانده!
که دستورهایت مو به موست
که بوسههایت مو به موست
که چشمهایت مو به موست
[clear]
من برایت قرنِ بزرگتری بودم
قرنی تمامْ فلزی.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامهنگار و بنیانگذار جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازهترین کتاب منتشر شدهاش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعهی «منطقی» که داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ بردهاست.