خراسان بزرگ
Khorasan-e bozzorg
“خراسانِ بزرگ”، نام بخشی از ایران بزرگِ دورانهای هخامنشیان و ساسانیان و نامی همگانی برای اشاره به نواحی شرقی ایرانِ کهن است. “خراسان” در زمان هخامنشیان یک ایالت به نام “پارساوا” (پارتاوا) (Parthava) یا (پَرثَوَ) بود. در زمان ساسانیان، “خراسان” یکی از چهار بخش گسترۀ آن امپراطوری و به معنی “سرزمین خورشید” بود. گسترۀ “خراسان” در سرزمین امروزی ایران، شامل سه استانِ خراسان شمالی، خراسان رضوی و خراسان جنوبی است. ولی “خراسان بزرگ” علاوه براین سه استان، بخشهای زیادی از افغانستان و ترکمنستان امروزی را میپوشاند؛ در مفهومی گستردهتر میتوان ازبکستان و تاجیکستان و بخشهایی از قرقیزستان و قزاقستان را هم در قلمرو “خراسان بزرگ” به حساب آورد. برخی از نویسندگان و پژوهشگران, “خراسان بزرگ” را مهد سیاسی ایرانِ کهن و برخی دیگر آن را حتی سرزمین مادریِ زبان و فرهنگ فارسی دانستهاند. “خراسان” سرزمینی است که در غرب، از دامغان و سبزوار آغاز شده و در شرق، تا بلخ و رود “جیحون” کشیده میشود. در واژهنامۀ دهخدا آمده است که واژۀ “خراسان”، واژهای پهلوی است و در متونِ کهن، به معنی مشرق (خاور) در روبروی مغرب (باختر) به کار رفته است. یاقوت حموی[i] در کتاب مراصدالاطلاع نوشته است که “خُر” (Khor) به فارسی ، نام خورشید و “آسان”، گویا اصل و جای شیئ است. او همچنین مینویسد، “خراسان” سرزمین وسیعی است که یک طرفِ آن، جوین و بیهق به عراق میرسد و طرف دیگرش طغارستان (طخارستان) و غزنه و سجستان (سیستان)، به هند منتهی میشود؛ از شهرهای آن نیشابور، هرات، مرو که قسمتی از بلخ است و طالقان و نساءِ و ابیورد و سرخس میباشد؛ جیحون و خوارزم را هم بعضی تابع آن شمردهاند و گفته شده “خراسان” دارای چهار کرسی بوده؛ کرسی اوّل ایرانشهر که عبارت باشد از: نیشابور، قهستان، طبین (Tabeyn) (طبسین) و حوادث و پوشنج (از نواحی هرات) و بادغیس (از توابع هرات) و طوس که به طابران تصریح شده است؛ کرسی دوّم، مَروْ و شاه جهان و سرخس و نساءِ و ابیورد و طالقان و خوارزم؛ کرسی سوّم، طرفِ غربیِ رود جیحون و جُرجان و خوارزم و طخارستانِ علیا و اَنْدَرانه و ساسان و بغلان و والج؛ کرسی چهارم، ماوراءِ النهر، بخارا و شاش (چاچ) و سُغْدْ. حافظ ابرو، جغرافی دان[ii]، تعبیر دیگری بهکار برده و “خوراسان” را “آفتاب مانند” معنی نموده است. (ویکی پدیای فارسی)
جانام “خراسان” را میتوان به ۳ بخش تقسیم نمود، “خور”، “آس” و “آن”؛ ولی برای آنکه این بخشها، ریشهیابی شوند تا بتوان ریشۀ جانامِ “خراسان” را از آن بیرون آورد، توضیح سه نکته لازم است:
اوّل: واژۀ “خُور” در جانام “خراسان” به معنی “خورشید” است و در واقع، “خورشید”، خود از واژۀ “خُور” مشتق شده است. باید گفت که واژۀ “خُور” برای اشاره به شمس، این گوی سوزانِ آسمان، بسی مناسبتر از واژۀ “خورشید” است؛ زیرا که “خورشید” به معنیِ آفتاب و پرتو و شعاعِ (شیدِ) حاصل از “خُور” است؛ نه خودِ “خُور”.
دوّم: واژۀ “آس” در جانام “خراسان” است. واژۀ “آس” در زبان فارسیِ امروزی، تقریباً متروکه شده است و برای معنییابی آن باید کمی در ادبیات زبان فارسی کنکاش نمود. واژۀ “آس” معنیهای چندی دارد که یکی از آنها برآمدن، بالا آمدن و برخاستن (To rise)، طلوع کردن و اشراقِ خورشید از “مشرق” (محل اشراق و بالا آمدن) است.
فخرالدّین اسعد گرگانی در منظومۀ عاشقانۀ “ویس و رامین”[iii]، به شرح ریشۀ جانامِ “خراسان” پرداخته است. او واژۀ “آس”، (از مصدر فعلِ آسدن یا آستن؟) را به معنی برآمدن و طلوع کردنِ خورشید آورده و به این نکته نیز اشاره میکند که واژۀ “آس” (و فعلِ “آسدن؟” یا “آستن؟”) واژهای منسوخ است و کسی معنی آن را میداند که زبان پهلوی (پارسیِ میانه) را بداند:
زبـانِ پهلــوی هــر کــو شنــاســد “خراسان” آن بود کز وی “خُور آسد”[iv]
“خُور آسد” پهلوی باشد، “خُور آید” عراق و پارس را “خُور” زو “بـرآیـد”
“خراسان” را بود معنی “خُـور آیـان” کـجا از وی “خـُور” آید سوی ایـران
کهن بودنِ واژۀ “آس” (و فعلِ “آسدن” یا “آستن؟”) به معنی طلوع کردن و برآمدنِ “خورشید” از “مشرق” را، در ریشهیابیِ “قارۀ آسیا” و آسیای کوچک (Asia Minor) یا آناتولی که بخش شرقی کشور ترکیۀ امروزی است، نیز میتوان بکار برد. نگارنده در مقالهای دیگر به ریشهیابی نام “قارۀ آسیا” خواهد پرداخت.
سوّم: پسوند “آن” است که همچون پسوند “گاه”، هم ظرفِ زمان و هم ظرفِ مکان میباشد و به همان معنیِ “گاه” میآید؛ همچون “بهاران” (بهار، آن) که به معنی “گاهِ بهار” و “وقتِ بهار” است؛ ولی پسوند “آن” در واژههای “بیابان” (بیآب، آن)؛ “خیابان” (خیاب، آن)؛ “آبادان” (آباد، آن)؛ “آبدانان” (آبدان، آن)؛ “چناران” (چنار، آن)؛ “گیلان” (گیل، آن)؛ “سراوان” (“سراو” یا “سراب”، آن) و “خراسان” (خُر،آس، آن)، پسوندِ جا و مکان بوده و به معنیِ سرزمین و محل میباشد؛ به این ترتیب نامهای “بیابان” به معنی جا و سرزمینِ “بی آب”؛ “خیابان” جای “خیاب” و آبِ دارای “خی”؛ “آبادان”، جا و سرزمینِ “آباد” (آب، آد)؛ “آبدانان”، سرزمین و جای “آبدان” (آب، دان؛ مثل نمکدان، گلدان و غیره)؛ “چناران”، سرزمین و جای “چنار”؛ “گیلان” سرزمینِ “گیل”؛ “سراوان” (“سرآو” یا “سرآب”، آن) جا و مکانِ “سرِ آب” و بالاخره “خراسان” به معنیِ سرزمینِ “خُورآس” (“خُور”، “آس”، سرزمینِ “آسدن” یا “آستنِ” “خُور”) و سرزمین برآمدنِ خورشید است.(Sunrise, East, Orient, Levant)
نکتهای جالبِتوجه دربارۀ جایگاهِ برآمدنِ خورشید این است که نگاۀ انسان از گذشتههای دور، پیوسته به سوی “خورشید” بوده است تا روشنایی، گرمی و تابش آن را احساس کرده از آن بهرهمند شود. همین بهرهمندی ایجاب میکرده است که “خورشید”، مورد ستایش و حتی پرستش قرار گیرد و برای آن، یک ایزد هم تعریف کنند(ایزدِمهر،بَغِمهر،میترا). سرزمین “ژاپن” (نیپون، نیهون) که به “سرزمین برآمدنِ خورشید” نامیده میشود، درست به همان معنیِ واژۀ “خراسان” و به همان معنیِ واژۀ “آسیا” است. گویا هر قوم که خورشید را به هنگام برآمدن مینگریسته، سرزمین زیر پای خورشید را در لحظۀ برآمدنِ آن (طلوع آفتاب)، “سرزمین برآمدنِ خورشید” مینامیده است (مشرق،East، Levant و غیره)، به طوری که سرزمین “ژاپن” از نظر چینیها، سرزمین “خراسان” از نظر ایرانیان، سرزمین “آسیای کوچک” (Asia Minor) از نظر یونانیان و رومیها و بطور کلّی، “قارۀ آسیا” از نظر اروپاییان همگی درست به یک معنی هستند؛ یعنی “سرزمین برآمدنِ خورشید”.
اینکه واژۀ “آس” در برخی از جانامها، ازجمله جانامهای “خراسان”، “آسیای کوچک” و”قارۀ آسیا” به معنیِ برآمدن و طلوع خورشید است و در جانامهای فراوانی به معنیِ وسیلۀ نرم کردنِ غلّات و در برخی دیگر نیز، به معنیِ سپهرِ گردون و “آسمان” و نهایتاً در برخی نیز به معنی “سنگ”[v] است، جای بسی تأمل دارد. به نظرنگارنده میتوان ارتباط ریشهایِ این تنوعِ کاربردِ واژۀ “آس” را مورد موشکافی قرار داد تا شاید بتوان، برای همۀ این مفهومها به یک ریشه رسید.[vi]
[i] – شهاب الدّین ابوعبداللّه یاقوت بن عبداللّه الحموی، ۵۷۴ تا ۶۲۶ هجری قمری
[ii]– شهاب الدّین عبداللّه (نوراللّه) بن لطف اللّه بن عبدالّرشید خوافی، در گذشتۀ ۸۳۳ هجری قمری
[iii] –فخر الدین اسعد گرگانی، سرایندۀ منظومه عاشقانۀ ویس و رامین، شاعر قرن پنجم هجری قمری
[iv]– در اینجا “آسد”، سوّم شخص، از فعل “آسدن؟” یا “آستن؟” است و اشاره به خورشید دارد که خورشید از “خراسان” میآسد، برمیآید و برمیخیزد و از آنجا به سوی ایران میآید.
[v] – در برخی از باورهای میترائی
[vi] – نگارنده در مقالهای دیگر به ریشه یابی نام “قارۀ آسیا” (Asia Continent) که آن هم واژهای فارسی است، خواهد پرداخت.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید