ترجمه بخشی از داستان “دومین قانون ترمودینامیک”
روزنامهٔ تورنتو استار کانادا سالانه مسابقهٔ داستاننویسی برگزار می کند. برندهٔ امسال این مسابقه کورتنی کاسانو هامِل برای داستان “دومین قانون ترمودینامیک” بود که در ماه آوریل در روزنامه تورنتو استار منتشر شد. این داستان از بین هزار و صد اثر ارسالی انتخاب شده بود. این دومین بار بود که کاسانو در مسابقه داستان نویسی شرکت می کرد.
کاسانو که بیست و چهار سال دارد و فارغالتحصیل رشتهٔ ادبیات انگلیسی ست، در گفتگویش با تورنتو استار گفت: “مدت خیلی زیادی ست که می نویسم”، ” همیشه هیجان انگیز است که بتوانی نوشته ات را به دیگران عرضه کنی”.
او که خود دارای جنسیت کوییر است، اشاره کرد که از اینکه از بین این تعداد داستان ارسالی، داستانی انتخاب شده که شخصیتهای اصلی آن یک زوج همجنس هستند تحت تاثیر قرار گرفته. او در این باره گفت:” انتخاب چنین داستانی به عنوان یکی از آثار برنده،… به گمانم حتی وقتی بچه بودم هم اتفاق نمیافتاد”
به برندگان این مسابقه جوایزی به شرح زیر اهدا شد:
۵۰۰۰ دلار برای مقام اول به همراه هزینه تحصیلی دانشگاه “هامبر” برای نویسندگان
۲۰۰۰ دلار برای مقام دوم
و ۱۰۰۰ دلار به مقام سوم
برگردان: ساره سکوت
بخشی از این داستان را با هم بخوانیم:
صبح روز خودکشی پدرم، با پسری که در کلاس فیزیک ملاقات کرده بودم، در حال سیاحت مسیر جنگلی پیاده روی جدیدی بودم. در واقع واحد فیزیک را برنداشته بودم، فقط بعد از اینکه متوجه رنگ عجیب و غریب چشمهایش شدم دنبالش افتادم ;
یک نوع آبی اسیدی که مرا یاد مایع شیشه پاک کن میانداخت.
جذاب بود و من عموما کشته مردهٔ پسران جذاب بودم و در نتیجه در حال جعل دانش مختصر و کافی از فیزیک بودم.
داشت باران میزد، اما برگ درختان بالای سرمان آنقدر درهم تنیده و ضخیم بود که ما را از آب محافظت میکرد. هر از گاهی که برگها زیر وزن آب خم میشدند، آب مثل صفحاتی ضخیم پایین میریخت. جهان مثل تب، سبز، شاداب و باشکوه بود که با فرهای سبز-آبیِ گیاهِ شنگی که از آن آب می چکید، نشانه گذاری شده بود.
حس این لحظات، قبل از اینکه بدانم، مانند این است که از رویای کس دیگری قرض گرفته شدهاند. خاطراتی دارم که امکان ندارد واقعی باشند- طوری که او آهنگی که هنوز وارد بازار نشده بود و ماه آینده به بازار میآمد، سوت می زد. تیک تاک ساعتش که کم صدا تر از آن بود که شنیده شود…
تلفنم زنگ زد. دستم را از دستش بیرون لغزاندم و تلفنم را جواب دادم.
صدای مادربزرگم از بلندگو بیرون آمد. ضخیم، بغضآلود و ترک خورده از اشک.
گفت: “سایمون”! “امروز صبح پدرت مرده پیدا شده”.
به گمانم این خبر میبایست تاثیر بیشتری روی من میگذاشت. مردم در تلویزیون معمولا وقتی اتفاق ناگوار مهیبی برایشان می افتد به زمین می افتند، برای همین به فکرش افتادم که این کار را بکنم. اگرچه نکردم. فقط به پسر خیره شدم که حالا داشت نگاهم میکرد و ابروهایش را تکان می داد.
به مادربزرگم گفتم” عجیبه” ، “دیروز نبود”
گفت “خب” و با صدای شکسته و بغض پاسخ داد” حالا هست”.
گفتم” خیلی عجیبه” ” خب، مرسی که بهم خبر دادی”.
قطع کردم و تلفن را کنار گذاشتم.
پسر به من لبخند زد.” اتفاق بدی افتاده؟ داری… می لرزی”
پوتینم را فشار دادم در گل و لای و برگهایی که راه باریک را پوشانده بود. زیرشان خیلی تاریک بود. حامله از باکتری ها و حشرات و همهٔ چیزهای خنده دار کوچکی که حیوانات مرده را بر میگرداندند به گل و لای و برگ. به او گفتم ” اوه ، نه” و بعد خندیدم تا ثابت کنم چیزی نیست. “همه چیز خوبه. بجز اینکه. در واقع. اینجور که معلومه باید برم یه جایی. با اجازه ات مرخص شم.”
سرش را کج کرد و گفت” اوه البته، هر چند، با ماشینت منو به اینجا آوردی”
“اوه درسته” و زمین را دوباره لگد کردم. نگران بودم که ممکن است بالا بیاورم، و بعد به شکلی امیدوار بودم که بیاورم، چون واکنش مناسب تری بود.” اجازه بده اول برسونمت خونه و بعد من… میرم جایی که نیازه باشم.”
او را به خانه نرساندم. آوردمش به آپارتمان خودم و او را بوسیدم.
به نظر بی عاطفه و سنگ دلانه می آید نه؟ خودم این طور فکر می کنم.
این پسر دستهایی داشت به سپیدی و رنگ رفتگی ماه و لبخندی که اگر اجازه می دادی کل تو را می بلعید. عاشقش نبودم. فکر نمی کنم دیگر توانایی عشق ورزیدن داشتم.
ادامه داستان به زبان اصلی را در سایت زیر بخوانید:
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
ساره سکوت متولد سال ۱۳۶۳ خورشیدی در ایران است. تحصیلات دانشگاهی وی در ایران در رشته کامپیوتر و مهندسی شیمی پتروشیمی به دلیل مهاجرتش از ایران ناتمام ماند. پس از مهاجرت، در شهر تورنتو کانادا تحصیلاتش را در دو رشته دستیاری دندانپزشکی و رشته علوم زیست- پزشکی به پایان رساند. نوشتن شعر را از دوران کودکی شروع کرد و در سال ۱۳۹۴ اولین مجموعه شعرش با نام “چهارده معصومه” از طریق نشر گردون در برلین منتشر شد که با توجه به دسترسی محدود مخاطبین به این کتاب بازتاب خوبی در ایران و افغانستان داشت.
از سال ۲۰۱۲ به همکاری یکی از دوستانش گروه دانشجویی کالچرال ایونتز را در دانشگاه یورک شهر تورنتو تشکیل داد که این گروه به مدت دو سال شب شعر ها و نشست های ادبی متعدد به زبان فارسی در این دانشگاه برگزار کرد. بعد از مدتی، این گروه تحت عنوان جدید “کانون شعر تورنتو” با گروهی از دیگر داوطلبان فعالیت خود را از سر گرفت. از جمله فعالیتهای کانون شعر تورنتو می توان به فلش ماب های کمپین کتابخوانی کانون شعر تورنتو در جشنواره تیرگان تورنتو و همچنین در شهر سن دیگو ،اهدای کتاب کودک به کودکان در جشنواره تیرگان، برگزاری شب شعرهای متعدد ، برنامه کتاب میهمان ، برنامه همکلاسی آنلاین و همچنین نمایشگاه سه روزه کتاب کانون شعر تورنتو اشاره کرد..
ساره هماکنون مسئول صفحه ادبیات مجله شهرگان و کانون شعر تورنتو و مترجم داوطلب برای گروه فمنیسم روزمره است. از جمله فعالیتهای او میتوان به ترجمه و زیرنویس ویدیو، تدریس خصوصی زبان عربی و انگلیسی در ایران، همکاری با موسسه حمایت از پناهندگان به عنوان مترجم داوطلب در تورنتو و دیگر فعالیتهای فرهنگی داوطبانه نام برد. او در شهرها و جلسات متعددی در آمریکا و کانادا شعر اجرایی اجرا کرده است. اشعار اجرایی او با استقبال گسترده ای روبرو شدهاند. گوشههای از برخی اجراهای او را می توانید آنلاین ببینید.
هم اکنون در کشور آمریکا سکونت دارد و دانشجوی آنلاین واحدهای مختلف ادبیات فارسی و فلسفه است که از طریق دانشگاه های معتبر جهان و به صورت انلاین ارائه می گردند. از ساره سکوت اشعار متعددی در کتابها، سایتها و مجلات مختلف در کشورهای ایران ، کانادا، آمریکا ، افغانستان و .. منتشر شده است. او در حال حاضر مشغول نوشتن چند کتاب شعر و داستان است. کتاب دوم او “پیامبر درختها” در ایران منتظر مجوز چاپ است و احتمالا قبل از سال جدید از طریق نشر هشت منتشر خواهد شد. کتاب سوم او ” مادرکبوترها” در دست بررسی و آماده چاپ است.