Advertisement

Select Page

داستان کوتاه برزخ

داستان کوتاه برزخ



دیگر دیر وقت است نمی‌توانم آن اتفاق و هر آن‌چه را پیش آمده برای تو تعریف کنم خواب که از سر آدم پرید خانه‌خراب می‌شود نمی‌داند رختخواب را بچسبد یا در روزهای سپری‌شده‌اش هروله برود هر چند که این هروله را دوست دارم. دلم می‌خواهد در گذشته‌ها بچرخم و زیروبم‌اش را بلغور کنم. خواب از سر من هم پرید تعریف‌اش کن. چیز دندان‌گیری نیست. پس چرا دندان‌درد تو شده، نکنه  دندان‌دردت عود کرده بگو شاید با گفتن از شرش راحت شوی. اول شب چرتی زدم در این چرت بادهایی در اطراف سرم می‌وزید وزش باد مرا به‌یاد اژدهایی انداخت که همیشه در قصه‌های مادرم بود چرتم که پرید به‌یاد آن خواهروبرادری افتادم که راست یا دروغ یک‌دل و صددل شیفته‌ی هم بودند پدرومادرشان در حمله‌ی غارتگران قبیله‌ی گرگ‌جامه‌گان کشته شدند. اسم دختروپسر را به‌یاد داری؟ برایت چه فرقی می‌کند. اسم موجب تحکم شخصیت‌های داستان می‌شود به آن‌ها تجسم می‌بخشد داستان را باور پذیر می‌کند. حالا بیا فرض کنیم اسم دختر آسیه بود و اسم پسر پولاد. خوب شد با دو اسم روبه‌رو هستیم که بیدی نیستند تا با هر چُس‌بادی بلرزند. دست‌برقضا پدرومادرشان هم برای خودشان کیاوبیا و قدر و منزلتی داشتند. ارباب و متمول نبودند اما به برکت زمین‌های حاصل‌خیز آباواجدادی‌شان شکم خود و کارگرها و آدم‌های فقیر دهکده را سیر می‌کردند فضل و بخشش آن‌ها زبانزد بود. چه خوب می‌شد اگر اسمشان را می‌گفتی. گیر داده‌ای ها! باور کن در داستان اسم شخصیت آن‌قدرها هم مهم نیست که تو فکر می‌کنی. اگر اسمشان را بدانم داستانت را هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم. فرض کن خان‌قلی و بانو سکینه. مگر نگفتی پدرشان ارباب نبود پس خان را حذف کن. مثلن مش‌قلی بهتر است با سکینه مشکلی ندارم می‌توانم فرض کنم سکینه زن مهربانی است که نیاز همسایه را بی‌جواب نمی‌گذارد اما خان‌قلی مرا به‌یاد مقتدری می‌اندازد که کارش قلع‌وقمع مردم است. خیلی خب اسم پدرشان عیسا بود. زدی توی خال بی‌شک عیسا به همه کمک می‌کند. به‌واقع همین‌طور بود. پدرم تعریف می‌کند که شب فوت ننه‌طاووس، عیسا ازخودگذشته‌گی‌هایی نشان داد که دهان خاص‌وعام باز ماند. شاید فکر کنید نسبتی با هم داشتند، ابداً. عیسا ده بالا می‌نشست و ننه‌طاووس ده پایین. حتا رابطه‌ی سببی هم بینشان نبود. عیسا خبر بدحالی ننه‌طاووس را که شنید سراسیمه خود را به خانه‌ی او رساند. چند نفری که دوروبر ننه‌طاووس بودند به عیسا گفتند پیرزن رو به موت است جزع‌وفزع فایده ندارد بگذار این چند ساعت آخر را در آرامش سپری کند. عیسا نبضش را گرفت گوش بر قلبش خواباند. ریتم ضعیفش را شنید و به اطرافیان تشر زد. پیرزن را بر دوش گرفت و گفت می‌برم‌اش شهر پیش طبیب. شهر نیم ساعت با دهکده‌شان فاصله داشت. عیسا این مشقت را به دوش کشید و آخ نگفت. چرا جای دوری می‌روم تو فکر می‌کنی جهاز لیلا دختر کل‌موسا را که جفت‌وجور کرد؟ چه کسی حق اراذل و اوباش طایفه کولیوند را کف دستشان گذاشت اما عاقبت چه شد وقتی با گرگ‌جامه‌گان درافتادند و غارت شدند. مردم ده درِ خانه‌هایشان را چفت کردند و در لاک‌شان خزیدند. آسیه و فولاد به گدایی افتادند. عیسا و زنش کنار رودخانه‌ی پیدرا کپرنشین شدند. فقر و فلاکت گریبان‌گیرشان شد. انگار وبا گرفته بودند. مردم رودخانه را از یاد بردند. به گمانم داری به دری‌وری می‌افتی. چرا؟ اینکه می‌گویی از ایرانی‌جماعت بعید است شاید این را در جایی خوانده‌ای. مثلن کجا؟ در قصر کافکا، آنجا که مردم به خانواده‌ی باراباس و الگا پشت می‌کنند، محل سگ به آن‌ها نمی‌گذارند. آها گفتی الگا. وقتی قصر را می‌خواندم با نام الگا قیافه‌ی جنی ماری گوا برایم مجسم می‌شد. مثلن فکر می‌کردم فریدا مشابه مدوناست. الگا یک سروگردن بالاتر است و زیبایی‌اش به پای جنی می‌رسد. بعدها که خانم حدادی را دیدم الگا برایم زنده شد. راستی پریروز گافیدم آمپولم که زد دردم گرفت داد کشیدم: الگا! خانم حدادی یکه خورد و گفت: بله؟! الگا کیه؟ دستپاچه گفتم: هیچی به زبان محلی ما یعنی ای خدا. بعد از آن ساچمه‌پرانی، زیبایی زن نابود شده. بگو بنده‌ی خدا کمی صبر می‌کردی اوضاع که آرام می‌شد از مطب بیرون می‌آمدی. ساختمان پزشکان با آن عظمت که جای امنی بود به نظر تو یک چشمش را به‌طور کامل از دست داده است؟ فردا برو از خودش بپرس. چی؟ مگر عقلم را باد برده است؟ ماه‌هاست که رفته‌ای تو نخ زنیکه. به مرز جنون رسیده‌ای. تازه می‌گویی مگر عقلم را باد برده البته که مثل دیوانه‌ها چرند می‌بافی. اولِ داستان هم فهمیدم به روی مبارکت نیاوردم آن‌جا که گفتی رودخانه‌ی پیدرا. آخر بدبخت ما در ایران رودخانه‌ای به این نام نداریم اما ناخودآگاهت بر اثر تنش‌های عشق تو را کنار رودخانه‌ی پیدرا نشاند و حتم دارم اگر من نبودم سر بر رودخانه اشک می‌ریختی. چرا تهمت می‌زنی اگر به جای خانم حدادی آقای حدادی بود باز هم همین‌جور قضاوت می‌کردی؟ خیلی از این آقای حدادی‌ها را قبلن دیده‌ای و تشبیه نکرده‌ای. جداً بی‌فرهنگی. من بی‌فرهنگم! باشد بهتر است بروم کپه‌ی مرگم را روی کاناپه بگذارم. برو. می‌روم. تو هم با خیالاتت خوش باش. تو هم عینک بدبینی‌ات را تا صبح روی چشم‌هایت بچپان. شب‌به‌خیر. در را شکستی زلزله! ذاتاً فاشیست است نمی‌تواند حرف دل آدم را بشنود. من که بیست سال است با تو زندگی می‌کنم. کدام خلاف؟ کدام چشم‌چرانی؟ مزاحم دختر مردم شدم؟ زنی را از راه به‌در کردم؟ درِ کوفتی را طوری به هم کوبید که هنوز هم اتاق می‌لرزد. ای‌کاش می‌شد بفهمی چند ریشتر است این زلزله. نترس یک ریشترم و به‌زودی رفع زحمت می‌کنم. تو دیگر کی هستی! زلزله‌ام، یک هفته‌ای است که در این شهر سرگردانم اما بسیار نامحسوس، با کمترین ریشتر، حس‌ام نمی‌کنید. ممکن است هفت ریشتری بزنی؟ الان نمی‌دانم بستگی به سیاست دارد. سیاست؟! نمی‌دانستم زلزله هم قانونمند است. قانون لازمه‌ی زندگی مدرن امروز است. با همین قانونت تخریب هم می‌کنی؟ آن هم برای حفظ قانون است. ضربه‌ای که تو الان از حرکت بیراه زنت دیدی نتیجه‌ی پشت پا زدن به فضای مدون و سیستماتیک مدرن است. می‌خواهی پسامدرن باشی اما ملغمه‌ای می‌شود که باید به عزایش بنشینی. فکر کن چند نفر می‌فهمند که حرف دلت چیست. باید زمینه‌ها را می‌چیدی طرحی می‌ریختی، بزنگاهی، صحنه‌ای، میانه‌ای، تعلیقی تا به اوج داستان می‌رسیدی. من در داستان خلاف جهت آب شنا می‌کنم از پی آن‌گاه کیو خسته شده‌ام. پس منتظر هر حادثه‌ی ناگواری باش دندان‌دردش را تحمل کن. این که درست! دست از سرم برنمی‌دارد. مدتی است که آبسه کرده. نوبت دندانپزشکی‌ام به تعویق افتاده دکتر می‌گفت پر کردن دندان شش میلیون گفتم آخر شش میلیون از کجا بیاورم آقای دکتر؟ به یک درمانگاه مراجعه کن نرخ دولتی فوقش چهار میلیون است. پارسال درمانگاه رفتم موادشان درجه یک نیست یک ماه نگذشته بود که ریخت. حالا نمی‌شود کمی ارزان‌تر حساب کنی؟ نرخ مصوبی داریم نمی‌توانیم از آن تخطی کنیم مطب را می‌بندند. خب مردم هم سراغ شما نمی‌آیند در هر حال مطب‌تان تعطیل می‌شود. به گمانم دستتان را توی حنا گذاشته‌اند. مشکلی نیست ما هم کمی بعد از نیمه‌شب به بیمارها سر می‌زنیم. یعنی شما و همه‌ی دندانپزشک‌های خصوصی؟ نه، فقط کسانی که با دندان‌ها تله‌پاتی دارند. چی؟! منظورتان را نمی‌فهمم. پاسخگوی درخواست دندان‌ها هستیم. آن‌ها را چطور شناسایی می‌کنید؟ پیام می‌فرستند. ولی شما چطور می‌فهمید کدام دندان و دندان کدام بیمار است؟ نشانی را از خود دندان می‌گیریم. آقای دکتر گوش به اراجیفش نده دارم از درد می‌میرم. فکر نمی‌کنم درد داشته باشی نیم ساعت قبل از آمدنم دندانت را بی‌حس کردم. آقاعزیز حالا بگو آآآآ نه نشد دهانت را کامل باز کن سرت را تکان نده می‌بینی که دستیار ندارم یک‌تنه باید دندانت را خالی و پر کنم. ولی آقای دکتر… هیچی نگو مجبورم نکن دندانت را بکشم دهانت را باز کن آآآآ بیشتر و بیشتر. عالی است. آفرین آقاعزیز.

 

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان «ویژه‌نامه‌ی پیوست شهرگان»

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights