Advertisement

Select Page

دو شعر از زیبا حسینی جیرندهی

دو شعر از زیبا حسینی جیرندهی

 

 

۱

 

کوه من، اسطوره ام، ای از تبار هر چه مرد
ای خدای عاشقی‌های محالم باز گرد

بازگرد و بی بهانه با دلم هم خانه شو
تا ببینی رفتنت با قلب مجروحم چه کرد

رفتی و دیگر بهاری نشکفد بر دامنم
تا نیایی می چکد از دامنم، پاییز زرد

چشم هایم در هوایت روز و شب بارانی است
خانه بی هرم نفس هایت شده زندان سرد

در میان باد و باران، شعر من سرگرم توست
سوزد از سوز سکوتت سینه با صد شعله درد

بازگرد ای همنشین خاطرات دور و دیر
کوه من اسطوره‌ام ای از تبار هر چه مرد

۲

 

ای کاش بپوشی تن باران زده ام را
ساحل بشوی سینه ی طوفان زده ام را

پاییز شده چشم من از کوچ  نگاهت
دریاب کنون قامت آبان زده ام را

از شور نگاهت ،شده دل بی سر و سامان
سامان که دهد دامن بحران زده ام را؟

از سیل سکوت تو پر از جوش و خروشم
دریا نشوی بستر طغیان زده ام را؟

تبعیدی ام از بوسه ی ممنوعه ی داغت
جنت نپذیرد تن عصیان زده ام را

ای کاش که در همهمه ی هجمه ی هجران
مهتاب شوی سایه ی حیران زده ام را

لیلا نشوم تا که ننوشم تب صحرا
مجنون !بِنِگَر روح بیابان زده ام را

با مرهمی از مهر و مه و بوسه ی دیدار
درمان بکن این زخم زمستان زده ام را

#زیبا_حسینی_جیرندهی

 

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights