ریشه نام قارۀ “آسیا”
مقدمه
پیش از آنکه دربارۀ ریشۀ نام “قارۀ آسیا” صحبت شود لازم است یک بررسیِ اجمالی دربارۀ معنیهای مختلفۀ واژۀ “آس” صورت گیرد.سپس مختصری دربارۀ تاریخچۀ نامهای “آسیای کوچک” یا “آناتولی” (Asia Minor)، “خراسانِ بزرگ”، “خوارزم” و “ژاپن” که هر کدام به نحوی در ریشه یابیِ نام “آسیا” نقش دارند توضیح داده میشود.
واژۀ “آس” معنیهای چندی دارد
اگر در وبگاه “واژه یاب” جستجو شود، برای واژۀ “آس” معنیهای چندی آمده است که دو معنیِ آن بیشتر به موضوع سخنِ امروز ارتباط دارد؛ اوّل اینکه “آس”، به معنیِ “آسیاب” است. “آسیاب” هم نامِ دو سنگ مسطحِ گرد و برهم نهاده است که غلّات را با آن خُرد و نرم میکنند؛ همچنین واژۀ “آس” مصدر فعلِ قدیمیِ “آس” شدن، نرم شدن و آرد شدن میباشد. دوّم اینکه واژۀ “آس”، به معنیِ برآمدن، بالا آمدن و اشراق و طلوعِ خورشید است.
پس از ذکر این مقدمه ابتدا چند جمله ای دربارۀ معنی واژۀ “آس” که وسیلۀ خرد و نرم کردن و فعلِ خرد کردن و نرم کردن است میآید. سپس دربارۀ معنیِ دیگر آن، یعنی “برآمدن و بالا آمدن خورشید” که موضوعِ این نوشتار است، به تفصیل سخن خواهد رفت.
۱ -واژۀ “آس” به معنیِ خرد کردن، نرم کردن و “آسیاب“
شاید در ادبیاتِ روزمرّه کمتر از واژۀ “آس” بهعنوان وسیله و یا محلّی که در آنجا گندم و جو و به طور کلی غلات و سایر مواد را نرم میکنند، استفاده شود؛ بلکه برای این منظور از واژۀ “آسیاب” و “آسیا” استفاده میشود؛ امّا این نکته دانسته شده است که واژۀ “آسیاب”، خود از دو واژۀ “آس” و “آب”، تشکیل شده و در آن، این واقعیّت مستتر است که “آسیاب”، نوعی از “آس” میباشد و از نیروی آب، برای چرخشِ سنگ آسیا استفاده میشود. ولی واژۀ “آس” در واقع و به طور عام، به دستگاه و وسیلهای اشاره دارد که از آن، برای “آس کردن”، یعنی نرم کردنِ غلات و هر مادهای دیگر که نیاز به نرم کردنش باشد، استفاده میشود؛ مثلاً اگر سنگ بالاییِ آسیا، با دست چرخانده شود آن وسیله را “دستاس” میگویند، چونکه واژۀ “دستاس”، در واقع، مرکب از دو واژۀ “دست” و “آس” است. اگر نیروی لازم برای چرخاندنِ سنگ آسیا، از باد تأمین شود آن را، “آسباد” (آس، باد)، یا “بادآس” میگویند. این نوع “آس” امروزه نیز، در مناطق شرقی ایران؛ ازجمله شرق خراسانِ رضوی و منطقه زابل و سیستان که وزش باد بیشتر است، بهکار میرود. سازمان میراث فرهنگی و گردشگری تعدادی از “آسباد”ها را ، لااقل برای نمایش و حفظ آثار صنعتیِ کهن و میراثِ ملی، در مناطق متعددی ثبت آثار ملّی نموده است؛ ازجمله آسبادهای “چهارفرسخ”، به شماره ثبت ۳۴۶۵؛ “میغان”، ۹۳۱۲؛ “طبسِ” مسینا، ۴۶۶۱؛ “همند”، ۴۵۷۳؛ “خوانشرف”، ۳۶۸۸ و “گوند”، (ویکیپدیای فارسی). ولی “آس” ممکن است با نیروی سُتور بگردد که آن را “سُتور آس” گویند. از جمله “گاوآس”، “خَرآس” و “شُترآس” که “آسِ” اخیر را به عربی طاهونه میگوید.
۲-واژۀ “آس” به معنیِ برآمدن و بالا آمدنِ خورشید
معنی دیگر برای واژۀ “آس”، برآمدن و بالا آمدن و طلوع کردنِ خورشید (Sunrise, East, Orient, Levant) است. این معنی از واژۀ “آس” است که در ریشهیابی جانام “قاره آسیا” مطرح میباشد.
“آس” واژهای فارسی است.
واژۀ “آس”، با هر دو معنی که در بالا آمد، واژهای فارسی و کهن است. برای اثبات این نکته از سه بیت شعر که فخرالدّین اسعد گرگانی[۱] در مجموعۀ عاشقانۀ ویس و رامین در حدود یکهزار سال پیش سروده کمک میگیریم:
فخرالدّین اسعد گرگانی واژۀ “آس” را در این سه بیت؛ واژهای در زبان پهلوی (پارسی میانه) معرفی میکند که به همین معنیِ “برآمدن و بالا آمدنِ خورشید” است .
زبـانِ پهلــوی هــر کــو شنــاســد “خراسان” آن بود کز وی “خُور آسد”[۲]
“خُور آسد” پهلوی باشد، “خُور آید” عراق و پارس را “خُور” زو “بـرآیـد”
“خراسان” را بود معنی “خُـور آیـان” کـجا از وی “خـُور” آید سوی ایـران
خراسانِ بزرگ”“Khorasan-e bozzorg”
“خراسانِ بزرگ”، نام بخشی از ایران بزرگِ دورانهای هخامنشیان و ساسانیان و نامی فراگیر برای اشاره به نواحی شرقی ایرانِ کهن است. “خراسان” در زمان هخامنشیان یک ایالت به نام “پارساوا” (پارتاوا) (Parthava) یا (پَرثَوَ) بود. در زمان ساسانیان، “خراسان” یکی از چهار بخش گسترۀ آن امپراطوری و به معنیِ “سرزمین خورشید” بود.
در واژهنامۀ دهخدا آمده است که واژۀ “خراسان”، واژهای پهلوی است و در متونِ کهن، به معنی مشرق (خاور) در روبروی مغرب (باختر) بهکار رفته است. یاقوت حموی[۳] در کتاب مراصدالاطلاع نوشته است که “خُر” (Khor) به فارسی ، نام خورشید و “آسان”، گویا اصل و جای شیئ است.
جانام “خراسان” را میتوان به ۳ بخش تقسیم نمود، “خور”، “آس” و “آن”؛ ولی برای آنکه این بخشها، ریشهیابی شوند تا بتوان ریشۀ جانامِ “خراسان” را از آن بیرون آورد، توضیح سه نکته لازم است:
اوّل اینکه واژۀ “خُور” در جانام “خراسان” به معنی “خورشید” است و در واقع، “خورشید”، خود از واژۀ “خُور” مشتق شده است. باید گفت که واژۀ “خُور” برای اشاره به شمس، این گوی سوزانِ آسمان، بسی مناسبتر از واژۀ “خورشید” است؛ زیرا که “خورشید” به معنیِ آفتاب و پرتو و شعاعِ (شیدِ) حاصل از “خُور” است؛ نه خودِ “خُور”.
دوّم اینکه واژۀ “آس” که به معنیِ “برآمدن و بالا آمدن خورشید” است:
همچنانکه در بالا گفته شد فخرالدّین اسعد گرگانی در منظومۀ عاشقانۀ “ویس و رامین”، آنجا که به شرح ریشۀ جانامِ “خراسان” پرداخته واژۀ “آس”، (از مصدر فعلِ آسدن یا آستن؟) را به معنیِ “برآمدن و طلوع کردنِ خورشید” آورده و به این نکته نیز اشاره میکند که واژۀ “آس” (و فعلِ “آسدن؟” یا “آستن؟”) واژهای منسوخ است و کسی معنی آن را میداند که زبان پهلوی (پارسیِ میانه) را بداند:
با توجه به اینکه فخرالدّین اسعد گرگانی در حدود یکهزار سال پیش میزیسته و او میگوید که واژۀ “آس” حتی در آن زمان واژهای منسوخ بوده بدیهی است که امروزه نیز کسی واژۀ “آس” و معنیِ آن یعنی “برآمدنِ خورشید” را نشناسد.
سوّم اینکه پسوند “آن” است که همچون پسوند “گاه”، هم ظرفِ زمان و هم ظرفِ مکان میباشد و به همان معنیِ “گاه” میآید؛ همچون “بهاران” (بهار، آن) که به معنی “گاهِ بهار” و “وقتِ بهار” است؛ ولی پسوند “آن” در واژههای “بیابان” (بیآب، آن)؛ “خیابان” (خیاب، آن)؛ “آبادان” (آباد، آن)؛ “آبدانان” (آبدان، آن)؛ “چناران” (چنار، آن)؛ “گیلان” (گیل، آن)؛ “سراوان” (“سراو” یا “سراب”، آن) و “خراسان” (خُر،آس، آن)، پسوندِ جا و مکان بوده و به معنیِ سرزمین و محل میباشد.
با توجه به آنچه گفته شد واژۀ “خراسان”(“خُورآس” ،”خُور”، “آس”، سرزمینِ “آسدن” یا “آستنِ” “خُور”) به معنیِ “سرزمینِ برآمدنِ خورشید” میباشد.
“خوارزم” “Khwarazm”
“خوارزم”(Khwarazm)، نام سرزمینی کهن در ازبکستان و ترکمنستان است که در دلتای رودِ آموی(آمودریا) ، یا “جیحون” و در کنار دریاچه “خوارزم” (آرال) قرار گرفته است. عدهای “خوار” را به معنی خورشید گرفتهاند و “خوارزم” را “سرزمینی که خورشید از آن بالا میآید”[۴] دانستهاند.
دربارۀ ریشۀ واژۀ “خوارزم” گفته شده که ریشه این نام “هوارا-زم” یا “هوارا-زمی” (Hwāra- Zam/Zami) به معنیِ “سرزمین پرورنده” و یا اینکه ترکیبی از “خوار” و “زَم” (زمین) است. در فارسِ باستان، به خوارزم، “هوآرازمیس”(Huwārazmis) گفته میشد و در اوستایی به آن “خوآیریزم” (Xvāirizem) میگفتند. گاه گفتارِ دربارۀ نامِ “خوارزم”، با افسانه آمیخته است. فردوسی در شاهنامه، یکی از این افسانهها را به نظم کشیده است (ویکیپدیای فارسی).
برای یافتنِ ریشۀ واژۀ “خوارزم” باید به چند تکته توجه نمود: اوّل اینکه “خوارزم” نام سرزمینی کهن است؛ ثانیاً علاوهبر اینکه نام منطقهای است، نام زیستگاهی در جنوب دریاچۀ آرال نیز میباشد؛ سوّم اینکه دربارۀ سرزمین “خوارزم” افسانه و اسطورههایی وجود دارد که نشان از اهمیّتِ تاریخی و باستانی و همچنین اهمیّت اقتصادی، اجتماعی و علمی آن، در روزگارانِ چندی دارد. سرزمین “خوارزم”، تا زمانی که رودِ آموی یا آمو دریا (Amu River or Amudarya ) در روالِ طبیعیِ خود و بدون مزاحمتِ سد سازی جریان داشت (پیش از تشکیل حکومت کمونیستیِ اتحاد جماهیر شوروی) عمده ترین رودی بود که دریاچۀ آرال یا دریاچه “خوارزم” را تغذیه میکرد. این رود از آغازِ شهر نشین شدنِ بشر، نقش مهمی در رشدِ تمدن داشته و اقوام مختلفی در کنارهها و دلتای این رود، تمدنهای متعددی را تشکیل دادهاند.
تنوع نامهای “خوارزم”، وجود افسانههایی دربارۀ آن و ذکرِ نام آن در کتابهای مقدس (به خصوص تورات) همگی تأییدی به تاریخِ کهنِ آن است. با نگاهی به تصاویرِ ماهوارهای ملاحظه میشود که در حوضۀ آبریزِ رودِ آمودریا یا جیحون، رودهای فرعی متعددی، ازجمله وخش (Vakhsh)، پنج (Panj)، شورخان (Shurkhān) (“خان” به معنیِ رود)، قزل سو (Kyzylsuu) (زر رود؟) و “زر آوشان” [۵] وجود دارند. شاید از این رو بتوان زیستگاه “خوارزم” را معلول وجود رودِ “جیحون” یا “آمودریا” دانست.
نام “خوارزم” را میتوان به دو بخشِ “خوار”، گویشی از “خور” به معنیِ خورشید و “زَم”، به معنیِ “زمین”[۶] یا سرزمین، بخشبندی نمود. اگر چنین بخشبندی پذیرفته شود آنگاه “خوارزم” به معنیِ “سرزمینِ خورشید” و یا “سرزمینِ برآمدنِ خورشید” خواهد بود.
“آسیای کوچک” (Asia Minor) یا آناتولی (Anatolia)
جانام “آسیای کوچک” یا “آناتولیا” (Anatholia)، نامِ شبه جزیرۀ بزرگی در غرب آسیا و غربیترین پیش رَویِ خشکیِ “قارۀ آسیا” در آب میباشد این سرزمین، علاوه بر نامهای “آسیای کوچک” و “آناتولی” با نامهای یونانیِ “آناتوله” (Anatolē)، “شرق” (East)، “رایز” (Sunrise) و نامهای ترکی “آنادولو” (Anadolu)، “کوچوک آسیا” (Kücük Asya)، بخش “آسیاییِ ترکیه” (Asian Turkey)، “شبه جزیرۀ آناتولی” (Anatolian Peninsula) و “فلاتِ آناتولی” (Anatolian plateau) نیز، نامیده میشود (www.wikipedia.org).
درباره ریشه جانام “آسیای کوچک” یا “آناتولی” در ویکی پدیای انگلیسی آمده است که واژۀ انگلیسی “آناتولیا” (Anatolia) از واژۀ یونانیِ “آناتوله” (Anatolē) گرفته شده که معنی تحتاللفظیِ آن “مشرق” (جای طلوع خورشید) و یا دقیقتر، به معنیِ “برآمدنِ خورشید” (Sunrise) است (قابل مقایسه با اصطلاح های لاتینِ “لوانت” (Levant) و “اورینت” (Orient) که آنها نیز به همین معنیِ محلِ برآمدنِ خورشید میباشند). اولین مدارک ثبت شده دربارۀ ریشۀ واژۀ “آسیا” برای شبه جزیرۀ “آناتولی” احتمالاً از یک واژۀ اکدّی، به معنیِ برآمدنِ خورشید (Sunrise) گرفته شده است. رومیها این نام، یعنی “آسیا” را برای یک استان از امپراطوری روم بهکار میبردند که بخشِ غربیِ شبه جزیرۀ “آناتولی” و جزایر دریای اژه را شامل میشده است. واژۀ “آسیا” بهتدریج و در طول زمان، حیطۀ خود را به سوی شرق توسعه داد و مناطق بیشتری را در شرق دریای مدیترانه شامل شد گروهی از یونانیانِ عهد عتیقِ متأخر (Late Antiquity) بر آن شدند که برای سرزمینِ “آناتولیِ” امروزی، واژه “آسیای کوچک” (Asia Minor or Lesser Asia) را به جای واژۀ “آسیا” انتخاب کنند تا واژۀ “آسیا” بتواند بهتدریج برای کلِ “قارۀ آسیا” بهکار گرفته شود.
ژاپن به معنیِ “سرزمینِ برآمدن خورشید“
اگر به پرچم کشور ژاپن نگاه کنیم “خورشید” را در میان آن میبینیم. زیرا سرزمین “ژاپن” (نیپون،نیهون) به نام سرزمین برآمدنِ “خورشید” نامیده میشود.
سرزمین “ژاپن” (نیپون، نیهون) به “سرزمین برآمدنِ خورشید” نامیده میشود، درست به همان معنیِ واژههای “خراسان”، “خوارزم” و “آسیا” در نامهای “آسیای کوچک” و “قارۀ آسیا” است.
“قارۀ آسیا” (Asia Continent)
جانام “قارۀ آسیا”، نام یک قاره از پنج قارۀ کره زمین و بزرگترین و پرجمعیت ترین آنها است. قارۀ آسیا به همراه اروپا، خشکیِ بزرگ “اوراسیا” (Eurasia) راتشکیل میدهد (ویکیپدیای فارسی).
این فکرِ اوّلیه که نام جایی “آسیا” گفته شود، یک فرضیه مربوط به تمدن یونان باستان است؛ ولی این فکر در آغاز، شامل تمامیِ سرزمین “قارۀ آسیای” امروزی نمیشد. پس چه شد که این قاره به نام “آسیا” نامیده شد؟
واژۀ انگلیسیِ “آسیا” (Asia) از ادبیاتِ لاتین گرفته شده که در آن زبان نیز، با همین دیکته میآید؛ ولی اینکه واژۀ “آسیا” از زبان لاتینِ دوران امپراطوری روم وارد زبانهای دیگر شده یا نه، جای تردیدِ بسیار دارد و اولین منشاء این واژۀ لاتین، ناشناخته است؛ گرچه چندین نظریه و تئوری دربارۀ آن به چاپ رسیده است. اولین نویسنده و دانشمندِ دورۀ کلاسیکِ یونان که واژۀ “آسیا” را برای یک قاره نام برد، پلینی[۷] است. در عصر مفرغ که هنوز نوشتارِ الفبایی آغاز نشده بود از اسناد امپراطوریهای آشوری و هیتی و حکومتهای متعدد میسناییِ (Mycenaean) یونانی برمیآید که منطقهای به نام “آسیا” (Asia) وجود داشته که به یقین سرزمینِ “آناتولی” بوده است. نظریه دیگری ریشه واژۀ “آسیا” را از واژهای در زبان اکدّیِ “اَشو” (Aşû)، به معنی بر آمدن و بالا آمدن (Ascend) و یا بیرون رفتن (بیرون آمدن؟) (To go outside) میداند که اشاره به سمت و سوی بالا آمدنِ خورشید (Direction of the Sun at sunrise) در خاورمیانه است. واژۀ اکدّیِ “اَشو” به واژۀ فینیقی “اَسا” (Asa) به معنی “مشرق” نیز شباهت دارد[۸] . ت، ر، رید[۹] این نظریه که واژۀ یونانیِ کهنِ “آسیا”، از واژۀ آشوریِ “اَشو” (Asu) به معنی مشرق (East)، مشتق شده را تایید میکند. واژههای “اکسیدنتال” (Occidental) از ریشۀ لاتینِ “اکسیدنس” (Occidens)، به معنی فرونشستن یا فرو رفتنِ (خورشید؟) و “اورینتال” (Oriental) از ریشۀ لاتینِ “اورینس” (Oriens)، به معنی برآمدنِ (خورشید؟) که اروپاییان ساختهاند، مترادف و هم معنیِ “وسترن” (Western) و “ایسترن” (Eastern) میباشد (www.wikipedia.org).
کلام آخر:
واژۀ “آسیا” بسیار کهن است و ریشۀ آن به هزارههای پیش از میلاد میرسد و “آسدن” یا “آستن” که مصدرِ فعلِ “آس” میباشد (بر مبنای شعرِ فخرالدّین اسعد گرگانی) یک واژۀ در زبان پارسیِ میانه و یا زبان پهلوی است. فعل “آسدن” ممکن است به معنیِ عامِ برآمدن و بالا آمدن باشد. ولی این فعل در معنیِ خاصِ خود ، “برآمدن خورشید” از جایگاه برخاستن آن، یعنی مشرق،(East,Orient,Levant,Asia)[۱۰] در مقابلِ محلِ فرو رفتن و غروب کردنِ (Sunset,west,Oecidenu) آن میباشد. بنابراین، “قارۀ آسیا” همانندِ “آسیای کوچک”(آناتولی)، “خوارزم” و “خراسان”، هم از نظرِ معنی و هم از نظر ریشۀ واژگان(Etymology)، مشابه یکدیگر و همگی به معنیِ “سرزمینِ برآمدن خورشید” هستند. واژۀ “ژاپن” نیز در معنی و مفهومِ خود، با واژههای مذکور مشترک است و به “معنیِ سرزمین برآمدنِ آفتاب” میباشد.
نگاۀ انسان از گذشتههای دور، پیوسته به سوی “خورشید” بوده است تا روشنایی، گرمی و تابشِ آن را احساس کرده از آن بهرهمند شود. همین بهرهمندی ایجاب مینموده که نگاه به تدریج و در طول زمان به عملی احترامآمیز و ستایشگرانه تبدیل شود. ستایشِ خورشید در سحرگاهان و در لحظۀ پیش از برآمدنِ آن از مشرق، رفته رفته به نیایش آن و سپس به آفرینشِ “ایزدِ خورشید” یعنی (ایزدِ مهر، ایزدِ خور، بَغْ مهر و میترا) در آئینِ مهری یا میترائیسم منتهی گردیده است. پیروانِ کیشِ مهری، علاوه بر ستایش خورشید، به هنگامِ طلوع و زمانی که به میانۀ “آسمان” (نیمروز) میرسد و زمانی که در مغرب فرو میرود به “ایزدِ خورشید” ادای احترام کرده و او را ستایش و پرستش میکردند. ردپای چنین ستایشی را تقریباً در تمامی ادیان و باورهای آسمانی تا امروز میتوان یافت.
گویا هر قوم که خورشید را به هنگام برآمدنِ از مشرق مینگریسته، سرزمین زیر پای خورشید را در لحظۀ برآمدنِ آن (طلوع آفتاب)، “سرزمین برآمدنِ خورشید” مینامیده است (مشرق،East، Levant و غیره). مثلاً برای مردمانی که در سرزمینِ چینِ امروزی زندگی میکنند برآمدنِ خورشید را در صبحگاهان از سرزمینِ “ژاپن” میبینند و از نظر ایشان “ژاپن”سرزمین “برآمدنِ خورشید” است[۱۱]. سرزمینهای “خراسان” (خور،آس، آن) و “خوارزم”(خوار،زم) نیز از نظر کسانی که در غربِ این سرزمینها زندگی میکنند از جمله ایرانیان، “سرزمینِ برآمدنِ خورشید” است. زیرا ایشان در صبحگاهان، طلوع و برآمدنِ خورشید را از آن سوی مشرق میبینند[۱۲]. به همین ترتیب، سرزمینِ “آسیای کوچک” (Asia Minor or lesser Asia)[۱۳] یا “آناتولی” (Anatolia) از نظر یونانیان و رومیها و قارۀ” آسیا” نیز از نظر اروپاییان، همگی به معنیِ “سرزمین برآمدنِ خورشید” میباشند..
اینکه واژۀ “آس” در برخی از جانامها، ازجمله جانامهای “خراسان”، “خوارزم”، “آسیای کوچک” و”قارۀ آسیا” به معنیِ “برآمدن و طلوع خورشید” است و در جانامهای فراوانی به معنیِ وسیلۀ نرم کردنِ غلّات و در برخی دیگر نیز، به معنیِ سپهرِ گردون و “آسمان” و نهایتاً در برخی نیز به معنی “سنگ”[۱۴] است، جای بسی تأمل دارد. به نظرنگارنده میتوان ارتباط ریشهایِ این تنوعِ کاربردِ واژۀ “آس” را مورد موشکافی قرار داد تا شاید بتوان، برای همۀ این مفهومها به یک ریشه رسید. نگارنده در کتاب از “خرابات تا خانقاه” (در دست تهیه) زیر عنوان “سنگ،آس،آسمان” ، به این نکته پرداخته است.
برگرفته از کتاب “ریشه یابی هزار و پانصد جانام کهن” نوشتۀ پژوهشگر دکتر مرتضی مومن زاده.
[۱] – فخرادّین اسعد گرگانی. سرایندۀ مجموعۀ عاشقانۀ ویس و رامین، شاعر سده پنجم هجری قمری
[۲]– در اینجا “آسد”، سوّم شخص، از فعل “آسدن؟” یا “آستن؟” است و اشاره به خورشید دارد که خورشید از “خراسان” میآسد، برمیآید و برمیخیزد و از آنجا به سوی ایران میآید.
[۳] – شهاب الدّین ابوعبداللّه یاقوت بن عبداللّه الحموی، ۵۷۴ تا ۶۲۶ هجری قمری
[۴] –به شباهت ریشۀ جانامهای “خوارزم“ ((SEM)KHR041)، “خراسان بزرگ” ((AAS)KHR001)، “قارۀ آسیا“ (AAS046) و “آسیای کوچک“ (آناتولی)(AAS045) توجه شود که همگی به معنی “سرزمین بالا آمدن خورشید“ میباشند.
[۵]– واژۀ “شان” به معنی کوه است.بنابراین جانام “زر آوشان” (زر،آو، شان) ممکن است به معنی “کوه زر آب” یا “زرآبکوه” باشد.
[۶] – واژۀ “زمین” دارای دومعنی اصلی است. یکی نام سیّارهای که موجودات زنده از جمله، انسانها در آن زندگی میکنند و دیگر نام منطقه، قطعه زمین، سرزمین و مُلک است. واژۀ “زم” از نظر ریشهشناسی (Etymology) در زبان اوستائی به معنی “سرد” است و اگر با پسوند “ین” جمع شود واژۀ “زمین” را میسازد که معنیِ جسم سرد، جای سرد و بومِ سرد است. سیّارۀ زمین در زبان پهلوی ” زمیک” گفته میشده است.
[۷] –Galus Plinius Secundus 23 or 24 AD- 79 AD
[۸]– نکته قابلتوجه اینکه واژۀ “East“، خود به معنی “مشرق”؛ یعنی جای برآمدن و بالا آمدنِ خورشید است، درست همان معنیِ “اشو”ی (Aşû) اکدِی و همان واژۀ “اسا” ی (Asa) فینیقی و نیز همان واژۀ “آس”، در شعر فخرالدّین اسعد گرگانی میباشد.
[۹] – Thomas Roy Reid, 1944
[۱۰]– نکته قابلتوجه اینکه واژۀ “East“، خود به معنی “مشرق”؛ یعنی جای برآمدن و بالا آمدنِ خورشید است، درست همان معنیِ “اشو”ی (Aşû) اکدِی و همان واژۀ “اسا” ی (Asa) فینیقی و نیز همان واژۀ “آس”، در شعر فخرالدّین اسعد گرگانی میباشد.
[۱۱]– معنی واژۀ “ژاپون”، همانگونه که گفته شد، “سرزمینِ خورشید” است.
[۱۲]– معنیِ دو واژۀ “خراسان” و “خوارزم”، همانگونه که گفته شد، “سرزمینِ برآمدنِ خورشید” است.
[۱۳] – معنی واژۀ “آسیا”، همانگونه که در شرح نام “آسیای کوچک” گفته شد، “سرزمینِ برآمدنِ خورشید” است.
[۱۴] – در برخی از باورهای میترائی
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید
آسه در یونانی به معنی غنی و اشباع است. آسیا یعنی سرزمین غنی اشباع معنی نامهای کهن هند است.