ریشۀ نام دو شهر “بغداد” و “بغلان”
مقدمه
پیش از آنکه به شرح ریشۀ نام دو شهر “بغداد” و “بغلان” پرداخته شود لازم است دربارۀ واژۀ “بَغْ” و “ایزدِ مهر” (میترا) توضیح کوتاهی داده شود. بنابر شواهد و اسنادی که ارائه خواهد شد به احتمال قریب به یقین، “بَغْ” همان “ایزدِ مهر” و “ایزدِ خورشید” و یا “میترا” میباشد:
اگر در ویکیپدیای فارسی به جستجوی معنیِ “میترا” و یا “ایزدِ مهر” پرداخته شود خواهیم یافت که “مهر”، “میترا” یا “میتَرِه” از ایزدانِ باستانیِ هندو-اروپائیِ پیش از روزگار زرتشت است. البته واژۀ “مهر” علاوه بر اینکه نام یک “ایزد” است به معنیِ مهربانی، دوستی و پیمانِ دوستی و نیز به معنیِ “خورشید” میباشد. واژۀ “مهر”، همچنین نام ماه هفتم از سال خورشیدیِ ایرانیان است. شانزدهمِ هر ماه خورشیدی نیز روز “مهر” نام دارد. نام “ایزدِ مهر” در اوستا و در نوشتههای پادشاهان هخامنشی “میتره” (Mithra) و در سانسکریت “میترا” (Mitra) آمده است[۱].
ریشۀ نام “بغداد” و “بغلان”
دو نام “بغداد” (بَغْ،داد) و “بغلان” (بَغْ،لان) در واژۀ “بَغْ” (Bagh) مشترکاند. پرسش اوّل این است که آیا واژۀ “بَغْ” در نام این دو جا، اتفاقاً مشترک است یا اینکه توجیۀ واژهشناختی (Etymologic) نیز دارد. اگر چنین باشد پرسش دوّم پیش میآید که چرا این دو زیستگاه منتسب به “بَغْ” هستند؟ “بَغْ” چیست و یا کیست؟ که واژههای “داد” در نام “بغداد” و “لان” در نام “بَغلان” به “آن” یا “او” نسبت داده شدهاند؟ در این نوشتار به بررسی این دو پرسش پرداخته شده و پاسخی به هر دو پرسش ارائه خواهد شد.
تاریخچۀ شهر بغداد
“بغداد” نام شهری است که امروزه مرکز کشور عراق و یکی از کلانشهرهای دنیای عرب میباشد. “رودِ دجله” (Tigris) از میانۀ شهر “بغداد” میگذرد. شهرِ کهنِ تیسفون (Ctesiphon) و طاق کسری (Taq Kasra) در حدود ۳۰ کیلومتری جنوب شرقی “بغداد” واقع میشوند. شهر “تیسفون” در یکی دو کیلومتری از ساحل رودِ دجله و در شرق آن واقع میشود[۲]. این شهر برای هفتصد سال پایتخت اشکانیان و سپس ساسانیان بوده است. ولی در سدۀ هشتم میلادی، شهر “بغداد” جای آن را گرفت و به پایتخت خلفای عباسی تبدیل شد. “بغداد” در اندک مدتی با رشد سریع به مرکز مهّم فرهنگی، اقتصادی و علمیِ جهان اسلام تبدیل شد. ولی در ۱۲۵۸ میلادی در حملۀ مغول سقوط کرد. این شهر در طول چندین سده میان حکومتهای متعددی دست به دست شد تا اینکه پس از سقوط دولت عثمانی، در سال ۱۹۳۲ به عنوان پایتخت کشور عراق برگزیده شد[۳].
“بغداد” در زمانهای اوج شهرت شهرِ بیستون، نام جائی کوچک و گمنام بوده و نامور شدنِ آن صدها و شاید هزاران سال پس از ایجادِ آن رخ داده است. تقریباً جای شکی وجود ندارد که تشکیل زیستگاه “بغداد” در آغاز، همانند شهر “تیسفون” و “بابِل” و بسیاری دیگر از شهرهای کهنِ جهان، به اعتبار وجود آب، بخصوص رود بوده و در مورد “بغداد” و “تیسفون” همان آب “رودِ دجله” است.
واژۀ “بغداد” نامی سامی است که در زمان اکدیها بر آن نهاده شده بود. نام “بغداد” در متون پیش از اسلام، از جمله در تلمودِ[۴] یهودیان آمده است. از این رو شاید “بغدادِ” جدید در کنار شهر قدیمیِ “بغداد” که در پنجاه مایلی شمال بابِل واقع شده بود ساخته شده است. به هر حال این شهر ابتدا جایگزینِ “تیسفون”، پس از سقوط ساسانیان و جایگزینِ دمشق، پس از سقوط امویان گردید[۵].
ریشۀ واژۀ “بغداد” گرچه بدون شک مربوط به پیش از اسلام است لیکن نظری قطعی در مورد آن ابراز نشده است. هیوکندی[۶] در دانشنامۀ ایرانیکا[۷] آورده است که نام “بغداد” ممکن است از ترکیب “بَغْ” (به معنیِ پروردگار) و “داد” (به معنیِ عطا شده) باشد. واژه “بغداد” در اوستا به گونۀ صفت آورده شده که “بَغُوداته” (Bagho-dāte) گفته شده است.
“بغداد” از ترکیب دو واژۀ پارسی کهنِ “باگا” (بت، ایزد، خدا) و “دات” بوجود آمده که واژۀ پارسی میانه (پهلوی) “بگدات”/”بگداد” و یا “بَغدات” (داده شده توسط ایزد) از آن گرفته شده است[۸] .
در ویکیپدیای فارسی گفته شده که “بَغ” یعنی “خدا”. چنانکه پادشاهان چین را “بَغْ پور” و به شکل عربی شدۀ آن “فغفور” میگفتهاند و نامهای دو مکان “بجستان” و “بیستون” نیز هر دو، دیگر شدۀ “بَغِستان” میباشند. نامهای زیادی همراه با واژۀ “داد” میآید، مثل خداداد، تیرداد، اللهداد و غیره.
تاریخچۀ شهر “بغلان”
“بغلان” (Baghlan) نام شهری در ولایت (استان) بغلان، در شمال افغانستان است. شهر “بغلان” در حدود ۳ کیلومتری شرق رودِ قندوز(Kunduz River) قرار میگیرد[۹]. در منطقۀ “بغلان” آثار باستانی فراوانی از زمان پادشاهی کوشانیان[۱۰] بجا مانده است. تپّه باستانی معروف به “چیمقلعه” در منطقۀ “بغلان” قرار دارد. اثر دیگر در “بغلان” آتشکده “سرخ کتل” (Surkhkotal) میباشد. ویرانههای این آتشکدۀ زرتشتی در “بغلان” وجود دارد.[۱۱].
در ویکیپدیای انگلیسی آمده است که نام “بغلان” مشتق از واژۀ “باگولانگو” یا “بَگولانگو” (Bagolango) است که به آتشکده “سرخ کتل” حک شده و مربوط به دورۀ پادشاهی کانیشکا (Kanishka) از پادشاهان کوشانی است. دربارۀ آتشکدۀ “سرخ کتل” یا “باگولانگو” و نقش آن در تشکیل زیستگاه و شهر “بغلان” در بخشِ تجزیه و تحلیل و ریشهیابیِ شهرِ “بغلان” توضیح داده خواهد شد.
گرچه شهر کهنِ “بغلان”، امروزه جائی کوچک است لیکن اهمیت باستانی و تاریخی آن ایجاب نموده که اوّلاً یک ولایت (استان) در افغانستانِ امروزی یعنی “ولایت بغلان” به نام این زیستگاه باشد. ثانیاً شهری به نام “بغلانِ جدید” نیز در آنجا ایجاد شده است.
فهرست نامجاهائی که نامشان به “بغداد” و “بغلان” شبیه است:
۱-“بگرامِ” افغانستان “Bagram”
“بگرام” نام شهری در افغانستان، در ولایت پروان است. “بگرام” از زمانهای باستان به خاطر قرارداشتنِ در محل تلاقیِ چند رودخانه شهرت داشته است[۱۲]. در ویکیپدیای فارسی آمده که واژۀ “بگرام” از دو کلمه سانسکریتِ “باگ” و “رام” به مفهومِ “باغ رام”، یا “باغ خدا” مشتق شده است[۱۳]. “بگرام” قدمت چند هزار ساله داشته و شاهانِ کوشانی بین سالهای ۱۲۰ و ۱۶۰ میلادی پایتخت خود را از شمال هندوکش به جنوب هندوکش منتقل کردند و “بگرام” را پایتخت تابستانی و “پیشاور” را پایتخت زمستانیِ خود قرار دادند. شهر باستانیِ “بگرام” در سالهای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ میلادی، توسط باستانشناسانِ فرانسوی مورد حفاریهای اکتشافی قرار گرفت و گنجینه نفیسی در آن یافت شد.
۲-“بجستان” “Bejestan”
“بجستان” نام شهری در بخش مرکزی، شهرستان بجستان، استان خراسان رضوی است. “بجستان” در گذشته از شهرهای مقدس زرتشتیان بوده است. قدمت این شهر احتمالاً به دوره هخامنشی میرسد. این زیستگاه در گذشته به نامهای “بوزستان”، “بزستان” و “بژستان” نیز نامیده شده است. برخی معتقدند نام “بجستان” یا “بَغِستان” به معنی “سرزمینِ ایزد” است[۱۴].
۳- -“بابُل” (Bābol)
“بابُل” نام شهری کهن در استان مازندران است. نامهای پیشینِ این شهر، “مه میترا”، “ما مطهیر”، “بارفروش” و “بار فروش دِه” میباشد. نام این شهر در ۱۳۱۰ هجری شمسی به دستور پهلویِ اوّل (رضاشاه) از بارفروش به “بابُل” تغییر یافت. نامِ شهر “بابُل” از نام “رودخانۀ باوُل” (Bāwol) یا “بابُل” گرفته شده است. وجود روستای تاریخیِ “بابلکان” (Bābolkān)[۱۵] نیز گویای این ادعاست.
در ویکی پدیای فارسی، زیر نام “بابُل” آمده است که “بابُل” از دو تک واژۀ “با” و “بُل” تشکیل شده است. در کتاب حدودالعالم آمده[۱۶] است “و دیگر رودی است کی رود “باوُل” (Bāwel, Bāwol) خوانند، از کوه “قارن” (کارن؟) برود و بر “مامطیر” بگذرد و اندر دریای خزران افتد”. بر روی نقشهای (شکل زیر) از کتاب “مسالک و ممالکِ” اصطخری، به نگارشِ قرن چهارم هجری قمری[۱۷]، نام “مامطیرِ” مورد اشارۀ کتاب حدودالعالم را میتوان دید که موقعیت آن به خوبی نشان از محل امروزیِ شهرِ “بابُل” دارد. این سند جای شکی باقی نمیگذارد که “مامطیر” یکی از نامهای کهنِ شهرِ “بابُل” است.
تصویر شمارۀ۱: نخستین نقشهای که نام شهر “بابُل” را ذکر کرده و به نقل از کتاب “مسالک و ممالکِ” اصطخری در کتاب حدودالعالم آمده است. بر روی این نقشه نام شهر “بابُل” به عنوان “مامطیر” میان دو نام “ساریه” و “میله” ذکر شده است.
از محلههای قدیمیِ “بابُل”، کاسگر محله یا کوزهگر محله، آهنگرکلا و “خورشیدکلا” میباشند. مردم منطقۀ “بابُل” پیش از اسلام پیرو آئینِ مهر یا میترائی بودهاند. وجود دو آتشکدۀ بزرگ در این منطقه سبب نامگذاریِ شهر “بابُل” به “مه میترا” (میترای بزرگ) است[۱۸]. بقایای این آتشکده و وجود محلّههائی با نامهای “خورشید کلا” و “روشنآباد” گویای این ادعا است[۱۹]. پیش از انقلاب اسلامی اقلّیتی کلیمی در “بابُل” ساکن بود. نخستین مورخانی که از “مامطیر” یاد کردهاند ابن رسته[۲۰] و ابن فقیه[۲۱] (۲۹۰ هجری قمری) میباشند. همچنین اصطخری (۳۴۰ هجری قمری)[۲۲] با نامهای “مَمَطیر” و “مامطیر” و ابن هوقل[۲۳] با نام “مامطیر” از این شهر نام بردهاند. دربارۀ وجه تسمیۀ “مامیترا” برای شهر “بابُل” برخی از متأخران بر این نظر هستند که “بابُلِ” امروزی شهری بود پاک و مقدس در نزدیکیهای دریا و برای جای داشتن میترای بزرگ[۲۴]، بومیان آنرا “مه میترا” یا جایگاه “میترای بزرگ” مینامیدند. از سال ۲۵۰ هجری قمری به بعد “مامطیر” در اغلب حوادث طبرستان عنوان میشود.
۴-“ولایت باخرز” “Velāyat Bākharz”
“ولایت باخرز”، نام یکی از ولایتهای ربع نیشابورِ “خراسان بزرگ” است. مرکز این ولایت، شهرِ “باخرز” در خراسان رضوی است. برخی از جغرافیدانان نام “باخرز” را “کواخرز” یاد کردهاند. ولایت “باخرز” را در جغرافیای امروز، با شهرستانهای “تایباد” و “باخرز” و حدّی در استان خراسان رضوی مطابقت دادهاند[۲۵] . نام “باخرز” از دو بخشِ “با” و “خرز” تشکیل شده است که به واژۀ “با” در آن احتمالاً گویشی از “بَغْ” است.
۵-“بانۀ” کردستان “Baneh”
“بانه”، نام شهری در استان کردستان است. یکی از معنیهای احتمالی واژه “بانه”، “خانه”، اقامتگاه، آبادی و مسکن است. “بانه” زیستگاهی کهن میباشد. در منطقۀ “بانه” دو قلعه قدیمی، به نامهای “قلعه بیروز” و “قلعه شوی” واقع شدهاند. در تاریخچه این شهر آمده که اقلیّتی یهودی در “بانه” میزیستند که پس از تشکیل دولت اسرائیل در سرزمین فلسطین، بیشترِ این اقلیّت به آنجا مهاجرت کردند. در مورد قدمت سکونتِ یهودیان در زیستگاه “بانه” گفته شده که یهودیان از سده دوم میلادی در این زیستگاه اسکان یافتهاند. در گفتهای دیگر، یهودیان در زمان آشوریان در سده هشتم پیش از میلاد به این سرزمین آمدهاند؛ شاید در زمان پادشاهی تیگلات پلاسر سوّم پادشاه آشور[۲۶] در سالهای ۷۴۹ تا ۷۴۱ پیش از میلاد که او شهر اورشلیم را فتح کرد، یهودیانی به بخشهای غرب ایران، سرزمین مادها و غیره مهاجرت کرده باشند[۲۷].
با توجه به شواهدِ موجود، یعنی قلعههای کهن و تاریخی و گفتهها درباره اسکان یهودیان در سدههای پیش از میلاد یا دو سده پس از آن، احتمالِ قدیمی بودنِ زیستگاۀ “بانه” تا پیش از تاریخ، امری منطقی است. این واژه از دو بخشِ “با” و “نه” تشکیل شده که بخشِ “با” در آن، احتمالاً گویشی از “بَغْ” میباشد و “نه” به معنیِ جا و مکان، انبار و کان. به این ترتیب واژۀ “بانه” به معنیِ جا و مکانِ “با”، یا “بَغ” خواهد شد.
۶-“ابیورد” “Abiward”
“ابیورد” (باورد)، نام زیستگاهی کهن است که محل آن را درشهرستان درگز، در دامنه شمالی کوههای هزار مسجد گفتهاند. دربارۀ اینکه این زیستگاه هنوز پابرجاست یا نه اختلافنظر وجود دارد. بعضی میگویند “ابیورد” همان محمدآباد امروزی است که در سمت باختریِ مرو واقع شده است.برخی نیز گفتهاند که “ابیورد” کاملاً ویران شده و ویرانههای آن اکنون در ترکمنستان و در ۸ کیلومتری غربِ ایستگاۀ قهقهه در مسیر راهآهن عشقآباد به مرو جای دارد. فردوسی در شاهنامه در بیتی آورده است
ز”باورد” برخاست آوای کوس میان سرخس است نزدیکِ طوس
زیستگاه “ابیورد” دارای نامهای “اَباورد” (Abāward) “باورد” (Bāward) و “خاوران” نیز میباشد. درشرح جانام درگز آمده است که اینجا، قبلاً “ابیورد” نام داشته است. ایل “ابیوردی” در سپاه نادرشاه افشار نقش بزرگی داشت[۲۸].
زیستگاه “ابیورد” براساس شواهد تاریخی جایی کهن است. نام “ابیورد” در شاهنامه “باورد” (Baward) آمده است. گویشِ “باورد” شاید بهتر از “ابیورد” میتواند در ریشهیابی نام “ابیورد” کمک کند. نام “ابیورد” را میتوان به دو بخشِ “ابی” (Abi) و “ورد” (Ward) بخشبندی نمود که در آن “ابی”، گویشی از “با” (Bā) و “ورد” (Ward) نیز گویشی از “آورد” است. به این ترتیب میتوان گفت “باورد” به معنیِ “آورده شده” و “داده شده” از سوی “با” یا “بَغْ” میباشد (همانند نامِ بغداد).
۷-“بیستون” “Bisotun”
“بیستون” (بغستان) (Bisotun, Baghestān)، نام شهری در بخش “بیستون”، شهرستان هرسین، استان کرمانشاه است. منطقه “بیستون” از دیرباز مورد توجه بوده و تقریباً از تمامی دورانهای تاریخی یادگاری در آن یافت میشود. رودخانه “گاماسیاب” از جنوب بیستون میگذرد. نام قدیمی “بیستون”، “بَغِستان” بوده که به معنی جایگاه “بَغ”، “ایزد” یا “خدا” است. عدّهای این نامگذاری را به سبب اعتقاد روحانیون زرتشتی میدانند که کوه بیستون را نماد “بَغ” (خدا) میدانستهاند. عدّهای نیز این نام را با مذهب کلدانیان مرتبط میدانند و معتقدند واژۀ “بَغ”، همان “باگ”، خدای بزرگ کلدانیان است[۲۹].
“سنگنبشته بیستون”، نام سنگنبشتهای بر کوه “بیستون” یکی از مهمترین و مشهورترین سندهای تاریخ جهان و مهمترین متنِ تاریخی در زمان هخامنشیان میباشد که شرح پیروزیِ داریوش، برگوماتۀ مُغ[۳۰] و بند کشیدنِ یاغیان را نشان میدهد. “سنگنبشته بیستون” از آثار ملّی است و ثبت میراث جهانی نیز شده است.
“بیستون” در اصل و آغاز، “بغستان” نام داشته که از دو واژه “بَغ” (Bagh) به معنی “خدا” و “ستان” که پسوند مکان و به معنی سرزمین میباشد، تشکیل شده و رویهم به معنی “جایگاه خدایان” است. واژۀ “بیستون” در زبان پهلوی “بَهیستان” (Bahistān) و سپس “بَهیستون” شد. این واژه در سدههای نخست اسلامی، “بِهستون” و امروزه “بیستون” (Bistun, Bisotun) خوانده میشود. اگر واژۀ”بیستون”، به معنیِ بدون ستون تعبیر شود پنداری بیاعتبار میباشد[۳۱] .
تصویر شمارۀ۲: نمائی از طاق بُستان
۸-“بیدختِ”گناباد “Beydokht”
“بیدخت” نام زیستگاهی در ۵ کیلومتری شرقِ “گناباد” است. این زیستگاه در بخش مرکزی، شهرستان گناباد، استان خراسان رضوی واقع شده است. “بیدخت” مدفن چهار تن از قطبهای سلسله نعمت الهیِ سلطانعلیشاهیِ گنابادی میباشد که در مقبرهای به نام مزار سلطانیِ بیدخت مدفون میباشند[۳۲] .
اگر “بیدخت” به دو بخش “بی” (Bey,Bi) و “دختِ” بخشبندی شود میتوان گفت که “بی”، گویشی از “بَغ” (Bagh) به معنیِ “ایزد” و “خدا” است. یکی از مواردی که میتواند به این بخشبندی و به این تفسیر دربارۀ جانام “بیدخت” کمک کند، شواهدی دال بر کهن بودن زیستگاه “بیدخت” است؛ ولی نه در ویکیپدیای انگلیسی و نه در ویکیپدیای فارسی که نگارنده معمولاً بهعنوان مأخذ، برای تاریخچه زیستگاهها استفاده میکند دربارۀ ریشه نام “بیدخت” مطلبی وجود ندارد. البتّه کهن بودنِ زیستگاه “گناباد” و “قنات قصبۀ گناباد” که در فاصلهای کمتر از یک فرسنگ از “بیدخت” قرار دارد، خود نشانهای دیگر بر کهن بودنِ زیستگاه “بیدخت” است. دربارۀ واژۀ “دخت” (Dokht) نیز، گفتنی است که در بسیاری از جاهای سرزمین ایران، مکانهایی با نام “دختر” وجود دارند؛ مثل پل دختر، قلعه دختر[۳۳]، قزقَلعَسی (قز به زبان ترکی به معنیِ دختر است). در این موارد به نظر میرسد که واژۀ “دخت” یا “دختر”، دارای تاریخچه و مفهومی عمیقتر از آن باشد که این جاها، اتفاقی و یا صرفاً به دلیل حضور یک دختر، نامگذاری شده باشند؛ لذا جا دارد که بررسیهای بیشتری برای ریشهیابی و علّتِ وجود تعداد زیادی جا، با نام دختر یا “دخت” انجام شود. البتّه ممکن است چنین بررسیهائی صورت گرفته و نگارنده از آن بی خبر باشد.
باتوجه به آنچه گفته شد و باتوجهبه اینکه، بههرحال “بیدخت”، خود نامی کهن است، ریشه و معنی احتمالیِ “بیدخت” میتواند “بغدخت” (Baghdokht) یا “خدادخت” و به یکی از دو معنیِ “دخترِ ایزد” و یا “ایزد بانو” باشد. شاید بتوان ریشه این جانام را در تاریخچه آیینمهر و وجود “آناهیتا”، مادر “میترا” (مهر) جستجو نمود[۳۴]. چنین جستجویی در تاریخچۀ آیین مهر میتواند در ریشهیابی واژۀ “دختر” در جاهای زیادی که به این نام هستند کمک کند.
تجزیه و تحلیل و ریشهیابی شهرهای “بغداد” و “بغلان”
الف: “بغداد”
برای بحث دربارۀ ریشه واژۀ “بغداد” و علّتّ آنکه شهر “بغداد” را به این نام گفتهاند یادآوری چند نکته لازم است:
۱-در تاریخچۀ شهر “بغداد” گفته شد که دربارۀ ریشه واژۀ “بغداد” نظری قطعی وجود ندارد. گرچه اکثر پژوهشگران “بغداد” را مرکب از دو بخشِ “بَغْ” و “داد” دانسته و آن را “خداداده” گفتهاند.
۲-“بغداد” به احتمال نزدیک به یقین نامی بسیار کهن میباشد، بطوریکه در کتاب تلمودِ یهودیان نیز از آن نام برده شده است.
۳-نظری که در دانشنامۀ ایرانیکا آمده این است که واژۀ “بغداد” احتمالاً از دو بخشِ “بَغْ” به معنیِ “ایزد”، “بُت” و “خدا” و “داد” به معنیِ “عطا شده”، “داده شده” و “بخشیده شده” ترکیب گشته است.
۴-“بغداد” در اوستائی “بَغُوداته” (Bagho-dāta)،در پارسیِ کهن “باگاداتا” و در پارسیِ میانه “بَغْ دات” گفته میشود. در همۀ این گویشها بخشِ “بَغو”(Bagho)، “باگا” (Bāga) و “بَغْ”(Bagh) به معنیِ “ایزد”، “خدا” و “بُت” گفته شده است. در این نامها واژۀ “داد” نیز با گویشهای “داته”، “داتا” و “دات”، همگی به معنیِ “داده شده”، “بخشیده شده” و “عطا شده” آمده است.
گرچه شاید هنوز نتوان نظری قطعی دربارۀ ریشۀ واژۀ “بغداد” ابراز نمود، ولی احتمال معنیِ “داده شده از سوی بَغْ، بَغو و باگا” (بَغْ داده) تقریباً به حدّ یقین نزدیک است.
ب: “بغلان”
در ویکیپدیای انگلیسی گفته شده که نام “بغلان” از “باگولانگو” یا “بگولانگو” گرفته شده است. حال اگر “بغلان” (Baghlān) به دو بخشِ “بَغْ” (Bagh) و “لان” (Lān) از یک سو و “باگولانگو” (Bāgolango) به “باگو” (Bago) و “لانگو” (Lāngo) از سوی دیگر بخشبندی شود میتوان “بَغْ” (Bagh) را معادل “باگو” (Bāgo) یا “بَگو” (Bago) و “لان” (Lān) را با کمی اغماض معادل لانگو (لان،گو) (Lāngo) گرفت و نتیجهگیری نمود که “بغلان” و “بگولانگو” (Bagolāngo) اولاً دو گویش از یک مفهوم و همزاد و همریشه هستند و ثانیاً به معنیِ “لانِ بَغْ” و یا “خانۀ و جایگاه بَغْ” میباشند. با توجه به چنین معنی و ریشه برای واژۀ “بغلان” این پرسش پیش میآید که چرا شهر و زیستگاۀ “بغلان” را به این نام گفتهاند؟
آتشکدۀ “سرخ کتل” (Sorkh kotal) یا “بگولانگو” (Bagolāngo) که در دورۀ کوشانیان، به احتمال زیاد نیایشگاه مردمان بوده، چه از نظر معنویت و ورجاوندی و چه از نظر جغرافیائی کانون و مرکزِ زیستگاۀ “بغلان” بوده و گسترش این زیستگاه از این مکان مقدس آغاز شده است؛ همچنانکه بسیاری از شهرها و مکانهای اسکان این چنین به وجود آمدهاند: از جمله شهرهای تربت حیدریه و تربت جام به مرکزیتِ مزارهای قطبالدین حیدر[۳۵] و شیخ احمد جام[۳۶] و یا شهر مشهد به مرکزیتِ مرقد امام هشتم شیعیان و غیره. لذا بسیار منطقی است که معبد “بگولانگو” یا آتشکدۀ “سرخ کتل” همان “بَغْلان” باشد که به معنیِ “خانۀ بَغْ”، “لانِ بَغْ” است و شهر “بغلان” پس از گسترش، به نام آن مکانِ ورجاوند شهرت یافته است.
اینکه نام “باگولانگو” در زمان پادشاهی یکی از شاهان کوشانیان بر آتشکده “سرخ کتل” حک شده و اینکه گفته شده واژۀ “بغلان” از نام “باگولانگو” یا “بگولانگو” برگرفته شده نشانهای بس ارزنده برای بررسیِ رابطۀ آتشکدۀ “سرخ کتل” با زیستگاه “بغلانِ” کُهن میباشد.
گویشهای واژۀ “بَغْ”
علاوه بر “بغداد” و “بغلان”، جاهای زیادی وجود دارند که در آنها گویشهای دیگری از واژۀ “بَغْ” دیده میشود؛ از جمله “بگرام”، “بجِستان”، “بابُل”، “باخرز”، “بانه”، “باورد” (ابی ورد)، “بیستون”(بَغِستان) و “بیدخت” که شرح آنها آورده شد. علاوه بر اینها برخی دیگر از شهرها از جمله “بابِل”، “باکو”، “بیروت”، “بعلبک” و غیره هستند که دارای گویشهائی از واژۀ “بَغْ” میباشند. نظر به اینکه در نوشتارهای آینده به ریشۀ نام برخی از این شهرها پرداخته خواهد شد لازم است فهرستی از این گویشها ارائه شود: ۱ -در بررسیِ ریشه نام “بغداد” ملاحظه شد که “بغو” (Bagho)، “باگا” (Bāgā)، “باگو” (Bāgo) و “بَگو” (Bago) گویشهائی از واژۀ “بَغْ” هستند.
۲-در بررسیِ نام “بغلان” نتیجهگیری شد که واژههای “باگو” (Bāgo) و “بَگو” (Bago) گویشهائی از واژۀ “بَغْ” میباشند.
۳- در شرح نام “بگرام” توضیح داده شد که “بَگ” گویشی از “بَغْ” است و “رام” نیز به معنیِ “سرزمین” میباشد و “بگرام” به معنیِ سرزمینِ “بَگ” یا “بَغْ” است. لذا واژۀ “بَگ” یکی دیگر از گویشهای “بَغْ” میباشد.
۴- در توضیح ریشه نام “بجستان” این نتیجه حاصل شد که دو واژۀ “بَجْ” و “بَگ” گویشهائی از واژۀ “بَغْ” هستند.
۵- در شرح “بیستون” و “کتیبۀ بیستون” گفته شد که نام دیگرِ “بیستون” (بی، ستون)، “بَغستان” (بَغ، ستان) و به معنیِ سرزمین “بَغْ” است که در آن، واژۀ “بی” (Bi,Bey) گویشی دیگر از “بَغْ” میباشد.
۶- در شرح “بیدخت” (بی، دخت) (Beydokht) گفته شد که “بیدخت” میتواند “بَغْدخت” (ایزد بانو) و یا “دخترِ بَغْ” باشد. به این ترتیب واژۀ “بی” (Bey,Bi) در “بیدخت”، همانندِ “بیستون” (بی، ستان) میتواند گویشی از واژۀ “بَغْ” باشد.
۷- در شرح نامهای “بابُل”، “باورد” (ابیورد)، “باخزر” و “بانه” آمد که واژۀ “با” نیز میتواند گویشی از واژۀ “بَغْ” باشد.
به این ترتیب واژۀ “بَغْ” دارای گویشهای چندی از جمله “بغو” (Bagho)، “باگا” (Bāgā)، “باگو” (Bāgo)، “بگو” (Bago)، “بَگ” (Bag)، “بَج” (عربی شدۀ بَغْ)، “بی” (Bi,Bey) و “با” (Bā) میباشد. البتّه در کتاب “بَغِ مهر”[۳۷] واژههای “بَغوس” (Baghus)، “بک” (Bak)، “بیگ” (Beyg) و چند گویشِ دیگر نیز به عنوان گویشهائی از “بَغْ” آمده است.
“بَغْ” در نامهای “بغداد” ، “بغلان” نام “ایزدِ مهر” (میترا) است نه “ایزد” به معنیِ عامِ آن
با توجه به گویشهای متعدد “بَغْ” باید دید که آیا “بَغْ” به همان معنیِ عامِ “ایزد”، “خدا” و یا “بُت” است و یا اینکه نام یک ایزدِ خاص یعنی “ایزدِ مهر”، “بَغِ مهر”، “ایزدِ کیشِ بغانی” و “میترا” میباشد.
میدانیم که “آئینِ مهری” یا “میترائیسم” (Mithraism) از زمانهای پیش از تاریخ و بسیار پیشتر از آئینِ زرتشتی در ایران زمین و پهنههای وسیعی از آسیا، اروپا و شمال آفریقا گسترش داشته است. این آئین در طول تاریخ هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان، ضمن تقابل و تنازع با آئینِ زرتشتی، گهگاه آشکارا و گهگاه زیرزمینی تداوم یافته است. “آئین مهری” در سدههای چندی تا سدۀ پنجم میلادی در امپراطوریِ روم مذهب رسمیِ این امپراطوری بوده است. از سوی دیگر میدانیم که در “آئینِ مهری” رازداری اوّلین و مهمترین اصل است. ویژگیِ رازداری در طولِ تاریخِ طولانی کیشِ مهری یکی از عوامل ناشناخته ماندنِ بسیاری از ویژگیهای این آئینِ کهن و ابهامهای بسیار در باورها و رسومِ پیروان آن بوده است. ولی آنچه در نوشتار حاضر مورد بحث است اینکه آیا “بَغْ” همان “میترا” و “بَغِ مهر” است یا واژهای عام برای “خدا”، “ایزد”، “بُت” و غیره میباشد؟
نگارندۀ حاضر به این نظر رسیده که “بَغْ” در نامهای “بغداد” و “بغلان” و همچنین “بگرام”، “بجستان”، “بابُل”، “باخزر”، “بانه”، “باورد”(ابی، ورد)، “بیستون” (بغستان) و “بیدخت” به احتمال قوی به معنیِ عامِ “ایزد” و “خدا” نیست بلکه به معنیِ “ایزدِ مهر”، “ایزدِ خورشید”، “ایزدِ کیشِ بغانی” و “میترا” میباشد. رازداری و پنهان نمودنِ رسوم “آئینِ مهری” توسط پیروانِ این کیش از یک سو و تقابل و نزاعهای بسیار میان کیشِ مهری (بغانی) و کیشهای زرتشتی، یهودی و عیسوی از سوی دیگر، احتمالاً عواملی برای سوء تعبیر در معنیِ “بَغْ” شده باشد. به این معنی که دو عاملِ مذکور و گذشت زمان باعث شده واژۀ “بَغْ” که در آغاز، صرفاً به معنیِ “بَغِ مهر” و یا “ایزدِ مهر” و “میترا” بوده به معنیِ عامِ “ایزد”، “خدا” و “بُت”، بدون قیدِ “مهر” تبدیل شود. برای توضیح و توجیۀ این تفسیر و استنباط، شواهدی ارائه میگردد:
۱- در شرح ریشۀ نام “بابُل”، مرکب از دو واژۀ “با” و “بُل” (شهرِ منتسب به “با” یا “بَغْ) گفته شد که “مامطیر”، “مَمَطیر” و “مه میترا” نامهای دیگری برای زیستگاۀ “بابُل” هستند. همچنین گفته شد که شواهد متعددی از آثار رواجِ آئین مهری در منطقۀ “بابُل” وجود دارد. لذا واژۀ “با” در نام “بابُل” که گویشی از “بَغْ” است اشاره به “بَغْ مهر” یا “ایزدِ مهر” دارد نه به “ایزد” و “خدا” به معنیِ عامِ آن!
۲- در کتیبۀ داریوش، چنانکه گفته شد آمده است که او بر گوماتۀ “مُغ” پیروز شد. میدانیم که “مُغ” و “مغان” نام بالاترین رتبه (رتبۀ هفتم) در “آئینِ مهر” است که ایزدِ ایشان “بَغِ مهر” یا “میترا” است و کیشِ ایشان نیز “بغانی” است. لذا آنچه در سنگ نبشتۀ داریوشِ هخامنشی آمده و نیز نامِ “بغستان” (یا بیستون) نشان از حضورِ پیروان “بَغ مهر” در آن زمان بوده که داریوش آنها را به دلیل یاغیگریِ گوماته سرکوب کرده است.
۳- واژۀ “پَگَن” (Pagan) در فرهنگنامههای انگلیسی به معنیِ “غیر باورمند” (Atheist) و یا به معنیِ “چند خداباور” (Polytheist) آمده است (البتّه به ادعای کلیسای عیسوی). این واژه به گفتۀ برخی پژوهشگران[۳۸] از ریشۀ واژۀ “بغان” (بَغْ،ها) و “بَغْ” گرفته شده و به معنیِ “بَغِ مهر” یا “ایزدِ مهر” است.(به تاریخچۀ آئینِ مهری در امپراطوری روم مراجعه شود).
شواهد و مواردی که در سه نکتۀ بالا آورده شد و شواهد بسیاری دیگر که میتوان یافت نشان میدهند واژۀ “بَغْ”، نه به معنیِ عام “ایزد”، “خدا”، “بُت” و غیره بلکه به معنیِ خاص “ایزدِ مهر”، “خدایخورشید”، “بَغِ مهر” و “میترا” میباشد. لذا شهرهای “بغداد” و “بغلان” به ترتیب به معنیِ “داده شده” از سوی “ایزدِ مهر” و خانه و جایگاهِ “ایزدِ مهر” (میترا) میباشند نه به معنیِ عامِ “ایزد”، “خدا” و “بُت”.
در نوشتار آینده بحث دربارۀ “ایزدِ مهر” را در قالبِ “ریشه نام دو شهرِ بابُل و بابل” پی میگیریم.
“برگرفته از کتاب “ریشه یابی ۱۵۰۰جانام کهن” نوشتۀ پژوهشگر دکتر مرتضی مومن زاده”.
۴– تلمود یا تلمودِ بابِلی یکی از کتابهای یهودیِ ربانی است. نام دیگرِ این کتاب، “ششاسداریم” به معنی شش دفتر میباشد.
۶– Hugh N. Kennedy, born 1947, medieval historian.
۷ – دانشنامۀ ایرانیکا یک پروژۀ گروهیِ بینالمللی و بزرگترین و جامعترین پروژۀ ایران شناختی است (ویکیپدیای فارسی).
۱۰ -شاهنشاهی کوشانی یک امپراطوری باستانی به مرکزیت شهر “بَلخ” یا باختر (Balkh, Bactra) در افغانستان امروزی بوده که در سالهای ۳۰ تا ۳۷۵ میلادی بر این سرزمین و بخشهای دیگر در اطراف آن حکومت کرده است (ویکیپدیای فارسی).
۱۳ – به نظر میرسد که نگارندۀ این سطور در ویکیپدیای انگلیسی، در نقل قولِ مردم، کم دقّتی نموده و واژۀ “بگ” (Bag) را به معنیِ باغ و واژۀ “رام” (Rām) را به معنی خدا گرفته است؛ درحالیکه اگر واژۀ “بگ” که گویشی دیگر از “بَغ” (Bagh) است، به معنی “خدا” گرفته شود و “رام” نیز به معنی سرزمین، آنگاه معنی و ریشۀ نام “بگرام”، “سرزمین خدا”، “جا و مکان خدا” خواهد شد که بسیار محتملتر است و با نامهای “بغداد”، “بجستان”، “باغستان” و غیره همسو خواهد بود.
۱۵ – نام “بابلکان” از دو بخش “بابُل” و “کان” تشکیل شده است که در آن، واژۀ “کان” به معنیِ “مظهری از آب”، بطور عام و در این مورد، همان رودِ “باوُل” یا “بابُل” میباشد.
۱۶– کتاب حدودالعالم من المشرقِ الی المغرب کتابی است که نویسندۀ آن شناخته شده نیست. لیکن برخی آن کتاب را به ابویوسف پیشاوری نسبت دادهاند. این کتاب در سال ۳۷۲ هجری قمری به زبان فارسی نوشته شده است که به کوشش دکتر منوچهر ستوده در اسفند ۱۳۴۰ هجری شمسی توسط انتشارات دانشگاه تهران، با شماره ۷۲۷ منتشر شده است.
۱۷– المسالک و الممالکِ ابن خردادبه
۱۹-بابل سبزه دیار، نوشتۀ صمد صالح طبری، ۱۳۸۷، بابل، اتشارات بهار نارنج، چاپ دوّم
۲۰ –احمد بن رُسته، یکی از کاشفان و گیتاشناسان جهان در هزاره دهم میلادی، ایرانیزاده، اهل منطقه رُسته اصفهان.
۲۱-ابوبکر (عبداللّه) شهابالدّین احمد بن محمد بن اسحاق بن ابراهیم اخباری همدانی معروف به ابن فقیه همدانی، حدود ۲۵۵ تا ۳۳۰ یا ۳۴۰ هجری قمری
۲۲- -اصطخری، ابواسحاق,نویسندۀ کتاب المسالک و الممالک.
۲۳ -ابن حوقل، محمد ابن علی, صورﺓ الارض, ۹۷۷ م
۲۴ – مه یا ما به معنیِ “بزرگ” در برابر “که” یا “کا” به معنیِ کوچک، همچون “مهتر” به معنیِ بزرگتر و “کِهتر” به معنیِ کوچکتر
-۲۶Tiglath-Pileserш, ۷۴۵-۷۲۷ BC
[۲۷] -ویکیپدیای فارسی
۳۰– “گوماته” یا “گوماتا”، نام “مُغی” بوده که بنا به نوشتۀ کتیبۀ بیستون، وانمود کرد که پسر کوروش، بردیا (اسمردیس) است و تخت پادشاهی را از آن خود کرد (ویکیپدیای فارسی).
۳۳ – در مرکز شهر “باکو” (BAA018)، جمهوری آذربایجان نیز، یک جا بنام “قلعه دختر” وجود دارد.
۳۴– به فرض اینکه درویشان در طول هزارهها دارای پیوندِ ذاتی و ریشهای، با خانقاه (خانگه) و خُراوات، (خرابات) دارند و نهایتاً به آیین مهریان (میتراییسم Mithraism) برسد که نگارنده چنین نظری دارد، آنگاه شاید بتوان رابطهای ریشهای و فطری بین نام “بیدخت”، زیستگاه “بیدخت” و پایگاه تاریخیِ درویشان در اینجا برقرار نمود.
۳۵ – قطبالدین حیدر- عارف و سرسلسله طریقتِ حیدریه، در گذشته در سال ۶۱۸ هجری قمری است. مزار این عارف در شهر “زاوه” بوده که سپس به تربت “حیدریه” تغییر نام یافته است (ویکیپدیای فارسی).
۳۶ – شیخ الاسلام احمد ابن ابوالحسن جامی نامقی ترشیزی، معروف به شیخ جام ملقب به “ابونصر احمد ژنده پیل” از عارفان و شاعران سدۀ ششم هجری قمری و دورۀ سلجوقی بوده است. زادۀ ۴۴۰، در گذشتۀ ۵۳۶هجری قمری
۳۷ – کتاب “بَغِ مهر”، احمد حامی، مهر ماه ۱۳۵۵، چاپ یکم، انتشارات (چاپخانه) داور پناه.
۳۸ – کتاب “بَغِ مهر”، نوشتۀ شادروان استاد احمد حامی، مهر ماه ۱۳۵۵، چاپ یکم، انتشارات (چاپخانه) داور پناه.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید