ستاره بدرخشید وماه مجلس شد
از همان آغاز، در سرزمینی نا آشنا و مردمانی که نامشان را نمی دانستم، تــو، بودی، و من تو را دیدم. چراغی بودی پیش پایم و دستان قلم بدستم را یاری دادی. پس مردم را شناختم و شعرم را با تو سرودم. اکنون همچنان یاورهمیشگی شهری، که مرا و تو را میشناسد و چه احساس خوبی است شناختن.
از نوروز و مهرگان تا برفهای کوههای راکی، پخته و پرآب، چشمهها جوشاندی.
شهروند بیسی(شهرگان)عزیزم، بیستمین سالگرد تولدت مبارک.
دوستدارت
«فریده نقش»
اکتبر ۲۰۱۲