سه شعر از فاطمه احمدزادگان
فاطمه احمدزادگان، ۳۱ ساله کارشناس امور اجتماعی و مددکار اجتماعی، از منتخبین رتبهی نخست در جشنوارهی شعر رامی و از برگزیدگان جشنواره شعر جم بوده، محل سکونت: استان هرمزگان شهرستان بندر خمیر ، شعر سرودن را از نوجوانی وسن ۱۴ سالگی شروع نمود وگرایش خاصی به داستان نویسی و محاوره نویسی، موسیقی وهنر داشته بطوری که دوترانه از او با نامهای “مخاطب خاص” و”ستارهی سیاه “را خوانندهی رودانی با ملودی خاص خود خوانده است در سن ۱۵ سالگی در جشنوارهی شعری که در دبیرستان برگزار شد شرکت نموده ورتبه اول را کسب نمود .شعر ها وترانه هایی را که باسبک های ترانه و شعر نو میسرود در نشریه های دانش آموزی به چاپ میرساند در سال ۱۳۹۳فعالیت ادبی خود را بطور جدّ ودر انجمن ادبی فرهنگ سرای طوبا آغاز نمود گرچه فعالیت شعری او در زمینهی محاوره و داستان بود دیری نپایید که با ترغیب دوستان ، به سبک سپید رو آورد وبه نقطهی عطف جدیدی که پیشرفت در این زمینه بود راه یافت فاطمه احمدزادگان در سایت ها ومجله های زیادی نیز آثار خود را به انتشار رساند از جمله سایت هایی که آثار وی را منتشر میکردند سایت معتبر “چرو”و “ادبیات اقلیت “، “کانال دهه نود”کانال شعر من و جهان به سرپرستی علیرضا پنجه ای و کانال شعر زنان به سرپرستی نرگس دوست میباشد البته کانال” باباچاهی” و “مجلهی افتخارات ایران “نیز مطالبی در خصوص برگزیده شدن وی در جشنوارهی رامی عنوان نموده است .این شاعر وترانه سرا که کودکی وی در خفقان و رنج همراه با تعصب قبیله ای و زندگی روستایی وهمچنین خشونت خانگی سپری نمود. این رنجها در شعرهایش نمود برجستهای داشته . از جمله شاعران مورد علاقهی وی فروغ فرخزاد و نیز دکتر رضا براهنی و ازجمله فیلسوفان برگزیدهی وی فردریش نیچه میباشد . از جمله نشریات و هفتهنامههایی که به انتشار آثار وی مبادرت میورزند، هفته نامهی ابراز، هفته نامهی پراو ، اورمزد و راویدان میباشد.
۱.
(تقدیم به کودکان آسیب دیده ومعلولین جسمی حرکتی )
این پوست آهو نیست که بارولتی از کلافها
ساییده گردنش ، به تخته سنگی ، میزند تتو
تاریخ اسکن کلاغها به صورتش ، سرخ
تاریخ اسکن کلاغ ها
بعد بپوشیم در کرال سینه
اتانول بپیچانیم به لوحی ازسنگ
به وردی از شاخهی شب استخاره بیاویزیم
هرجا که ترقه های شکسته در سر
که شب ها در کاسه اش سکه ای نمی اندازند
به تخته سنگی بپوسند
در بشقاب نگاهی به مستمندان
دهان زخم باز کند از پشت چادری پاره
که خیاطان شب ، به زوزه ای از نقاهت بدوزند
پاریا
دندان پارگی است بر بدن
پاریا
دندان قروچه بر درودیوار میکشند
که زبان در پاشویه ای از مین
زمین در لباسی به تخمیر نشسته است
این پوست آهو نیست
صورت پاشیده در خمرهی گلو
که ضجهی ابرها میکشند
بر تخته سنگ شب
که شستی فرو رفته تا سر در طلوعی
ضجه میزند
شب را پاره کن
به لب بپیچ و بر زمینی که خورد
آنجا که کودکان زمین خورده
شیشه های شعر به دهان میخراشند
آنجا که در به لکنت پیام ها سوالیست
ومارا
ومارا
ومارا
نمی خواهند چرا ?!
پاکت ها
پوسترها
پرسش ها
آیا همهی شما انسان ها
به رنده کردن موسیقی
برتن جویدهی درختان میریزید ?
آیا همهی شما میریزید ?!
که انگشت بفشارید برستارهی جناغ
هر جا که قوز میکند تار مویی در کلیشه ای
وروده های آویخته در قندیل سر
می نشانم به چشمان آهوی بی سر
۲.
کمیل!
این رگ های تناور بادرختان بزرگ
که هر شب باد بر دهانش میکوبد سم
این پوکه هادر گیسوان بلند
که هرکدام از چکاندهی شب
بربوته بوته خار ریخته در گردنت
وکودکانی که مانند زگیل
برشقه های روحت میزنند سیلی
که بر تمام دهان ها میگذاشتی پلک
ببین چقدر ریخته ای پلک
بر بندرخت
درخیابان باگلوگاه ابری
که هر شب میدوشیده اند ، بچه هاازلتهی آسمان
کمیل! بعد میکاپ پوتین هات در خیابان
دوشیده اند بارها
بعد جیغ های فجیع
ازتمام سوراخ، سمبه ها
ازتمام آت آشغال ها در راس
کمیل !
کودکانی که خوابیده اند
گوشه های جیغ تمام میکنند
این درختان تناور که باد کرده
شبی سیقلی از برگهاش میریزد
از هر رگش میخورد سیلی ,کودکی
کمیل !
این لغتی فاسد است برای شاهان فاسد
لغت فاسد برای دولتمردان فاسد
که کشیده اند بارها زبان در خمرهی دروغ
واین خواب کلاغی است با دهانی پر
که شکسته از خواب ها با تقه های در میپرد
خواب لیسیده با چشمانی درشت
ودراز کشیده چهار گوش
کمیل !
پنجره را باز کن
زیر تیغ
زیر این تکه منفذ
که تنفس
که تنفس
که تنفس
باهزار شوک ریزی پس از زایمان ترس
که ای شوک ها به هوا پس بدهید
این لغاات فاسد فاسق را
که دوخته ام به تمام این چاله ها کالبدی
وپشت پلاکارد آتئیست
پلک ها ریخته ام به بند رخت
برای تیز کردن چوب ها بعد بهار
بعد پرده بالا بردن انقلاب
برای چاق کردن رگهای غروب
پنجره را باز
بروی جلد آخر کتاب
که صفحه صفحه باد کرده در دود سیگارت
پشت پلاکارد آتئیست
درخیابان لب بتکان
که بهار دکمه های زمین باز کند به لبخندش
۳.
ما ، ، ،
در رنج عظیم …
بیرون زده از هر سطر
در لختهی کلمات
به تراس بکشیم، عضلات سربی سیگار
به هوا
به انجماد فجیع موها در باد شانه
در باد
بکشیم …موزون بکشیم
ما…در رنج عظیم
سیگار بر جدار پوسیدهی هوا میکشیم
شعله در شعله ، جیغ
شعلهی جیغ بر پارافین سرد قرابت هامان
ما میایستیم پشت احساسات فسفری گنجشکان
در آبشخور کلمات
ریخته در هوا
در تراس
اتاق ، گرفته در بغل
که میشود سکانس عوض کرد
از خط بناگوش به چال گونه
مانفسهای عرق کرده
ایستاده بر قامت سینه
بریزیم کافور بر زبان آویخته بر.گردن لقاح
به دو استخوان کشیده به هم
در مخیلهی آویزان زیر جلد سگ
به تبخیر صدای هرس شده پشت هدفن
صدای گوشتی که چال میاندازد
به جنگل پارهی باکره هامان
به استخوان تراشیده افتاده روی کاف
وقلاب انداخته به ناخن
که آیا کشیده بر زیر جلد سگ ?!
و اکنون مینیاتور صدا
خوابیده روی چرااا
چرا؟ چرا چرا
چراغ ها خاموشند و ما
میکشیم شعله بر گردهی کبریت در هوا
بر عضلات سلاخی شده
که به خیابان. فرار میکنند از دهان
و در رفت وآمد عبور میشوند
بدویم بدویم در این هوای ابری شو
هوای پشت کیوسک
هوای پشت گوشی های خاموش
کشیده تا بناگوش آسمان خراش
هوای جنازه های پریده از حدقه
هوای کز کرده در بند بند ستون هوا
که در ضجه های جرم تا جناغ سینه ماتیک میکشند
بربریدگی های نشئگی باتیغ استفراغ بدویم
بدویم در این هوای سگ
هوای سنگ.کوب کشیده تا بیخ به تراس
که ما در رنج عظیم
استریب تیز کرده باشیم بر پاشنهی ترس
تیغ بکشیم بر شعور هوای گنداب زده
که از غلاف سینه اش بلند میشود دود
کشیده بر کشیده
جنازه ای خوابیده بدون سر در گیج
که ما در رنج عظیم
این شعر را نخوانده باشیم
فقط ، ، ،
بوئیدیم هوا
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید