سه شعر از فرزانه قوامی
فرزانه قوامی دانش آموختهی زبان و ادبیات فارسی (دانشگاه علامه طباطبایی)
آثار منتشر شده:
-گفته بودم من از نسل شهرزادهای مضطربم (نشر میرکسری-۱۳۸۱) – کاندید جایزهی شعر کارنامه- بخش روزنه
-از من فقط النگویی میماند(نشر آرویج-۱۳۸۴) – کاندید جایزه شعر خبرنگاران –کاندید ماهنامه ی شعر نگاه نو
-بعد از هفت ساعت و بیست و نه دقیقه گریه-نشر نیلوفر – ۱۳۹۰
-کاترینا توفان مورد علاقه ی من است-نشر چشمه-۱۳۹۴
“احتمال بهبودی”
[clear]
دوست داشتم” نازی” صدایم کنی
انگار گربه هستم
ملوس!
مغرور!
نرم و نازپرورده!
دوست داشتم “بی بی” صدایم کنی
انگار طوطی هستم
سبز آبی و قرمز طوق!
برگشته از جنگل های مهیب آفریقا
دست در گردن زرافه ای بیندازم
با هم بجویم شاخه های نارس طوبی را!
دوست داشتم “گُلی “صدایم کنی
انگار زیبا هستم
اطواری و لوس!
عور و برهنه شوم
زیر سقف ضربی خانه ای گنبد شکل
نفسم بگیرد از رنگ های تند
بر گلدوزی ملحفه در حجله ی مادر ِ بزرگ ترم!
دوست داشتم “آفاق “صدایم کنی
بوی تریاک بدهد یقه ی هفت پیراهنم
و در نامه ای طولانی بگویم:
“به تو عادت نمی کنم!”
به من بگو نازی!
این شاخه ی نارس طوبی را
از قعر دورترین غارهای آبی آورده ام
این بوسه ی آتشین را
از فیلمی سیاه یا سفید در آرشیوی ناپیدا…
من که گفتم سیزده پلاک خوبی نیست
ترس خواهر مرگ است
و احتمال بهبودی ام کم!
من که گفتم یک روز، هنگام بازی ،از روی شیطنت
توی تنور روشن می شوم
و صدای دختری نُه ساله پر می کشد از حنجره ام
به من بگو نازی!
ما غریبه نیستیم
دیر یا زود
با بوسه ای آتشین
فرو می روم در آغوش بیم و هراس تو
تا خرخره ی اعتراف!
تیر ماه ۹۵
[clear]
[clear]
“یک دقیقه ی شیرین”
از کوه های جهان آموخته ام
ایستادگی فرسوده می شود با فرسایش
از رودهای جهان آموخته ام
جاری خسته می شود از تردد در مسیرهای طولانی
از عاشقان جهان آموخته ام
دست ها در حلقه های ممتد اتصال می سوزند
و انتظار کنار یک فنجان
برمی گردد به سرانجامی تلخ
[clear]
اکنون می خواهم توجه ام را به خودم جلب کنم
شرم آور نیست!
دست رد بزنی به سینه های درشت هستی
از اشیا بترسی
به پاهایت بی اعتماد باشی
و ندانی که دست هایت را به کدام انگشت در سده های گذشته سپرده ای!
راه راه است
همه ی لباس هایم راه راه است
من که هیچ وقت اندام درشتی نداشته ام
من که معمولا واهمه دارم از خطوط
و تاکنون پرهیز کرده ام از فاصله های به این نزدیکی!
جاری ام
در قنات های کثیف
رخت می شویم
و بند دلم پاره می شود همینطور حتی با نوازش نسیم!
[clear]
شیرین جان!
به گذشته ات در حوضچه های زلال عشق نگاه نکن
زندگی کن در حالی منحصر به فرد
و بی قید از دامان خود دربیاور
غنچه های شکفته با پی در پی بوسه
شیرین جان!
از راه های بی خطر عبور کن
فقط به طفل های معصوم شیر بده
و گاهی پرت کن بسترت را به سوی سایه ای موهوم
این دست نوازش است
که می تواند کشیده شود تاحفره ای گسترده
این دست نوازش است
که می تواند بریده شود از شانه
این دست نوازش را
باید با خود بکِشم تا هر جای مهیب!
راه راه است
همه ی لباس هایم راه راه است
نفس های عمیق می کشم
یک بار دیگر اگر ببینم تو را
نفس های عمیق می کشم.
[clear]
شهریور ۹۵
[clear]
[clear]
[clear]
آلوورا
[clear]
پسر شما را کشته ایم و کمی کبود شده
کار ما بسته بندی شماست
قابیل می داند
قبرها چگونه گود می شوند کنار منقار و کلاغ
فعالان دلجویی می کنند از حقوق ابوالبشر
و دهان حوا بسته می شود
والیان دم
دیگر به بازدم بیهوده ی شما فکر نمی کنند
[clear]
پسر شما چای تازه دم دوست داشت
حوالی غروب غمگین می شد
فحش می داد به افیون و افسردگی
راستش را بخواهید ما مغزش را می خواستیم و نجات
که فکرهای طولانی ضربه می زد بدجور به نظام هندسی خودش
[clear]
متهم سینه ی ستبری داشت
داوطلبانه وارد گلوله شد
ای کاش از خرده های شیشه بازجویی نمی کرد
و به کشف فواید آلوورا بسنده کرده بود
آلوورا !
طول عمر
انرژی زای جوانی
آلوورا می تواند منظم کند تپش های شما را
در نیمه های شبِ این کلان شهر بی پدر
خوشبوکننده ای مطمئن برای صیح و دهان شما
تا دیگر فحش ندهید
به فنجان و فندک و هر چیز ریز
[clear]
آذر ۹۱
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید