Advertisement

Select Page

سه شعر از کریم قیطانی فرد

سه شعر از کریم قیطانی فرد

 

۱

برات بگم
انگار دیگه هیچکی حاضر نیست داد هیچکی رو قورت بده
حتی این شعری که خودش تو خودش حل شده
دیگه حد و مرزی نمی بینم
همه چی قاطی پاتی شده
مثل تله پاتی کله پاچه ی پست مدرن با مستراب دوشان
قاشقت رو بچشی
میفهمی کجای دنیا وایسادی
برات بگم
وقتی قرار باشه هر روز یه نفس توی گلدون بکاری
گلدون به نفس نفس میوفته
اونوقته که نخبگی به در کوزه رسیده
راه فراری نیست باید سر بکشی
می ترسم بگم این تویی که شعری
مثل این گلدون
و نفسی که توی ما کاشته شد
توی گور گالیله تفتیش عقاید بشم
عجب دنیای عامیانه ای!
بشین و ببین
این روزا شعر چطور مرده بدنیا میاد
اونوقته که میفهمی
من قاتل هیچ شعری نبودم.

 

۲

کتاب دروغ میگفت
یار مهربون
قدرت رو نشخوار میکرد
تا خودخواهیش رو لباس کنه
واسه تنهایی مون
همیشه واسه کشتن به تپانچه نیازی نیست
میشه سم رو تو مهربونی ریخت
باهاش عاشقی کرد
عشقو از دهن انداخت
وسط قبرستون
حتی نون خشکای تلیت شده میگن:
پنجرها رو راست نیستن
کسی که قراره بیاد
توی پنجره نیست
توی اتاق؛ پشت پنجره ای دیگه اس
ما رو از یاد برده
اما چشم های بیچاره
منتظر کلاغن که از راه برسه
یه راست از تو پنجره بره تو چشممون
ستاره، آدم، ستاره، کتاب، مربع
هر کتابی مهربون نیست
حتی اگه یار باشه.

 

۳

حتی اگه صداتو زیر مشت و لگد بگیرن
چشماتو آویزون دستمال
تا بهت بفهمونن هر چیزی دیدنی نیس
تو ببین
عشقو بالا نیار
گندم و به خاک پس نده
گندش بزنن زندگیو به همین سادگی نیست
و نه هر آرزویی مال دلمون
گاهی مجبوریم
آرزو رو به فرزندی قبول کنیم
تا اون نردبون به رحم مادرمون برسه

اما خاک بر پوزه ی گوسفندی که
تظاهر به سیری میکنه
تظاهر به آزادی
زندون با آزاداش بخوره تو سر آزادی ترسو
آزادی خودخواه
آزادی گرفتار تو توهم آزادی

مثل صفر؛
همونی که اعداد رو خفه میکنه
تا با زورش اولین عدد بمونه
اما نمیدونه عددی نیس

همشهری تحمل کن
صدایی که صدا ها رو تو بغل آب می داد
روزی هزار تا گل میده
تو ببین.

 

 

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights