ترانهای از سعید کرمی
نفس گیرن شبای سرد
بدون امن آغوشت…
بیا شاید همین امشب
بشه رفتن فراموشت
داریاز دستمنمیری
ولی از خاطِرَم هرگز
تو چشمای تو آرومم
ولی تو خلوتَم هرگز…
دوباره تو خیالاتم
میبینم چشم زیباتو
قلم میلرزه تو دستام
بگو من عاشقم یا تو
ببین از غصه میبارم
شدم همخونهی بارون
بدون تو تو این کوچه
میچرخم با دل پُرخون
میدونم که نمیتونی
از رفتن پشیمون شی
فقط میخوامکهامشبرو
بیای و پیش من باشی
نفس گیرن شبای سرد
بدون امن آغوشت…
بیا شاید همین امشب
بشه رفتن فراموشت
سعید کرمی(آخرین برگ)