شعری از سمیه جلالی
بیانِ دیگری باش
ارتکاب دیگری از جنایت
و دیگری باش در ارتکاب من
هنگامِ فنا شدن
کاغذها نشانهاند،
کلمات نشانهاند،
خبرها نشانهاند
و آن دنبالهدارِ هراسْ، دنبالهدارِ وحشی
ادامهی تمامِ وحشتهاست
در کسری از زمان
تا در کسری از زمان به ارادهات برگردی
و به چشمهات
که زیر پُلِ خواجهعطا برای تولههای مردهی یک رَحِم اجارهای
در ظهر سگکش بندرعباس
دارد آب میشود
فرمان دهی.
روزی که خورشید میان کاجها بچه انداخت
قرائت دو فصل بودیم دور از هم
و از دریچهای دیگر نزدیک؛
نزدیکتر میآمدی و گویاتر میشدی برای مفاهیم انتزاعی،
عشق
تنفر؛
بوسه میزدی بر چنارهای همسایه
از گلویت پرنده میریخت وقتِ غروب
نابههنگام بودی؛
از آن سرخیها که بر کف آسفالت ردِ جنایت
_نه!
ردِ جوان باقی گذاشته،
جوانانی به کشفِ عناصر عینی فایق آمده
ببین کودکان را ببین آنگوشه ببین با کلاغهایشان بر روی گونه ببین و دمی سکوت
ببین کودکیشان دارد کلاغپر
دارد پر
کودکیشان پر
درست همانجا که نشسته بودند، کلاسِ درس را از بر
همانجا که حاشیه بود
کمرنگ
سکوت
دارد به خودش تیره میزند
رنگ
و از رنگهای دیگر نیز کمی
کمرنگ
و از خالی
_شدن را برنمیدارد
اما درنگ؟!
من اصولاً بچهی گنگی بودم لابهلای حرفهای درنگ
اصولاً حرف بودم،
کمرنگ
با نیمنگاهی به کوچه
اصولاً راه نمیرفتم
میدویدم
و اصولاً را به درْکِ مبهمی از شنیدن
گوش
من گوش را به دیوارها چسبانده و صدا را
و سنگ را
و قلاب سنگ را
رها
من را رها
اصولاً با رهانیدن یار بودهام
شفیق
و آن یار دبستانی من که مشقهایَش را نمینوشت
او نیز اصولاً رهانیدن را دوست
مورچهها را دوست
و گنجشکها که مفت بودند.
سنگ بزنم، فلاخنم کو؟
آن یار دبستانی که لباس فرماش از لکههای زغال انباشته
کجاست؟!
تا بخوانیم
همصدا
خون
برکت است اینجا
استخوان
رحمت است اینجا
و اگر میانِ خون و استخوان سیگاری هم بگیرانی و عرقی
من باید دقایقی از خودم بمیرم
مردنام را به زندان ببرم
نسخهی دیگری بپیچند برایم
و از کرمها فاصله
و از فاسد شدن فاصله
از سجایای انتزاعیام فاصله؛
تو به درْکِ دقیقهای از مردنام
آیا
اصلاً به مردنام رسیدهای؟!
#سمیه_جلالی
۲۸ مهرماه ۱۴۰۰
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید