Advertisement

Select Page

شعری از صحرا کلانتری

شعری از صحرا کلانتری

دیگر بسیار خواهم خندید
اشک‌های قدیمی‌ برگشته‌اند
اشک‌های نازا سهم چشم‌هایِ خیره نیست
دارم
قطره‌
قطره
از قطره‌ها چشم می‌ریزم
و با تکه‌هایِ مردمکم روی میز
میز را باور کنید
میز می‌تواند دوباره خانه‌ات شود
در متراژی به وسعتِ یک دفتر
تا پلک بزند
و تیغی توی تنت فرو نرود
می‌گویند: “ماهی‌ها تویِ تُنگ
بسیار تّنگ؛ تیغ‌ها را بغل می‌گیرند”
حتی در متراژِ شصت متر
تُنگ را می‌گویم
دوباره برگشته‌ام به اشک‌هایِ لبریز از قهقهه
و از زیر نیش‌های دندان مردی
اولین حرف را بیرون می‌کِشم
حرفی متعلق به کلمه‌ای جامانده روی میز
من سال‌هاست ادا نشده‌ام
دزدانِ کلمه همیشه به اولین حروف قلاده می‌زنند
باید یک جمله بسازم
و ردِ نیش‌ها را بزنم
و با یک پاراگراف  به دهان‌هایِ هرزه
دندان‌بند بزنم
و با کلمه‌ای که کلاهش‌ را برداشته
روی خطوط به  تغییر جنسیتم سلام بدهم!

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights