Advertisement

Select Page

شعری از لیلا درخش

برای این روزهای تلخ

 

آغاز می کنم

مرثیه ای برای روزهای تاریک

 

بااشک

درد

خون

و قطره ای که  سرازیر زندگی ست

 تا رَگ

بغضی بزرگ  شده

 برای شکستن

آهسته می چکد

در امتداد خالی این قبله های نور

 یا در سکوت وحشی سجاده های چرک

 

من دور می شوم

دور از تمام درد

و سلول حادثه

 باشکل مبهم پیوند

آغاز می شود

یا نه!

تو

 آرام

درلمس ناگهانی  لبهای دیکتاتور

 آغاز می شوی!

 

با تکرارساده ی یک واژه ی “بگو “

تکرار می شوم

سرشار در مرگ

ازحجم توخالی تابوت  در بغل

یا از خشونت پر رنگ در فشار

آغاز می شوی

آغاز می  شوم

تا بد  بمیرم

بدتر از زنده به گور شدن دختران عرب

بمیرم

کنار خیابان بی هوا

بی صدا

در دوراهی صراط  برگریزان پاییز

تنهاست پدر

فریاد می زند

با شانه های خسته ی اعجاز

بلندبگو:

لاالله الاالله

 

من مُرده  از نبود تمام بودها که نشد

 

با توام ؟؟؟راست بگو ؛

یک بار !!!

تو در کدام غیبتی آنجا؟

 

در بطن من رشد می کند

به زور

در انتظار تو

این نطفه های نارس هرجایی از سکوت

 

تو بار از پسران بد گرفته ای

و من از سوختن رگهای تو

توله خوک های هرزه می زایم

تاشاید

متبرک شوند

 به نام تو

نسخه پی.دی.اف (صفحه ۱۸)

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights