شعر تازهای از شهین راکی
غرور آب
که در چشمهایت خانه میکند
نفیر بادهای سیاه
از نفسهای زمین
رخت بر میبندد
سلوک آرامش و طوفان در تو
و پیوستگی آن دو وجود عظیم را
از زاویهای
بر خود گشوده یافتهام
تو با بادها نسبت داری
و خون زمین در شریانهایت
نجابتی نا گسستنیست
ای عظمت نفرین شده
آنسوی ماه
گونهی متبسم توست
ایستادهای
بر آرام خیالت
میان شبی که
نگاهت را
در طویل خود به خواب میبرد
زمین هم فالگوش میایستد
وقتی نفست
بر کلالههای سوخته تنت
وزیدن میگیرد
و نجوای آب
در دیدگانت خانه میکند
به تقاص چه نشسته
این ناطبیعت پر آشوب
با تو
وقتی کلامت
جریان فاتح جهان است
دیوها را
از جنس تو نساختهاند
آن هجوم ترسناک رخت بر باد
از خمیدهی کهکشان ها
و سیاهچالهها
نشئت میگیرد
تو آنرا در بلاغت دستهایت
التیام خواهی داد
تا جلای لاجورد
از هنجار وجود
#شهین_راکی