نقد و تحلیل رویا مولاخواه برکتاب «خانه ادریسیها» نوشتهٔ غزاله علیزاده
[show_avatar email=1400 align=left user_link=authorpage display=show_name avatar_size=200]رمانِ خانه ادریسیها، مشهورترین اثر غزاله علیزاده است که در سال ۱۳۷۰ در دو جلد به چاپ رسید.
و برنده لوح زرین و دیپلم افتخار «جایزه بیست سال ادبیات» شد. این رمان در سال ۹۴ توسط انتشارات توس مجدداً منتشر شده است.
خانه ادریسیها، روایتی است با نگاه جامعه شناختی و تفکیک طبقاتی و رویکردی به مقوله زن و پرداختی روانشناختی به شخصیتها، در بحران تغییرات ایدئولوژی اجتماعی و گذر از فردیت و اسطوره شناسی با نثری شاعرانه و توصیفی.
هر شخصیت، در تجزیه روانی گفتارها و سیال ذهنی، یک پیوست زنجیروار به متن دارد و نگاه نویسنده در مولفههای رنج، فقر و آزادی است.
استحالهی غزاله، در تک تک شخصیتها بروز کرده و تکاملی از واقعیت زن را، در رستاخیز روایتها به نام و هویتهای گوناگون مثل رحیلا ، لقا، رکسانا و خانم ادریسی شاهدیم.
در ساختار داستان نویسی، گونهای رئالیسم و هم، وجوه تطابقی با شخصیتهای اسطوره یا شبیه به کاراکترهایی که در کتابهای مشهور دیگری هویت پرسنلی یافتهاند، دیده میشود.
درتمام روایتها و دیالوگها سخن نمادین و تمثیلها و توصیفات در جهت نشانهمند کردن باورها و جهانبینی نویسنده در مناسبات اجتماعی افراد و یا حتی در سیال ذهن کاراکترها، دیده میشود.
نگاه غزاله به محیط، به مکانها به شخصیتها، شاعرانه و فراواقعی است. گفتارها در سطح یک مکالمهی معمولی صورت نمیگیرد و هر صحنه از موقعیتهای محاورهای نشانهمند و هدفی در جهت بینش نویسنده، پیش میرود.
شلگل میگوید: «نگاه شاعرانه به چیزها آنها را بیرون ادراک حسی و تعینهای بخردانه قرار میدهد .نگاه شاعرانه، تاویلی مداوم است و بخشیدن منش ناممکن به هرچیز».
خانهی ادریسیها، با توصیفات شاعرانه، فضای وهمانگیز خیالی، در مکانی که زیستگاه و خاستگاه نویسنده نیست توصیف میشود.
خانه، در داستان ادریسیها، مألوف خاستگاه زیستنی است که گذشته و آینده را در استحالهی خاطرهی شخصیتهای داستان، در خود حبس کرده است.
نثر توصیفی و پرداختهای طویل غزاله از خانه و باغ بقدری روشن است که بانوی خانههای روشن به وضوح مکانی اثیری را، برای استحالهی شخصیتها در بُعد زمان ساخته و پرداخته است. طوری که عمارت نیز با تغییرات و دگرگونی شخصیتها دچار تغییر و تحول میشود.
خانه به مثابهی تن یا جهان فرضی آدمهایی است که از درون به برون پرتاب میشوند.
در جلد دوم کتاب، اعضای خانه شروع به تمیزی خانه و رفت و روب میکنند و از اینجا بخش تحول و تعالی کاراکترها با پاکسازی عینی خانه، تطبیق مییابد.
روایتها با فلاش بکهایی که شخصیتها در سیال ذهن و یا در گفتگوها به نمایش میگذارند، آشکار و تبیین میشوند.
نمادگرایی در خانه ادریسیها، با اشیا و تأثرات آن در سیال ذهن وهاب و یا خانم ادریسی و شخصیت رحیلا سویههای ژرفی از معنا را رقم زده است.
عطر کشمیری رکسانا، لباسهای ساتن رحیلا، فالهای ورق خانم ادریسی دوربین وهاب، گلهای مریم…
در تمامی صحنه با نشانههای معنامند خود در داستان توصیف میشوند.
دیالوگ و روابط گفتاری بین کاراکترها، در جهت تفصیل و توضیح رویدادهایی است که در گذشته اتفاق افتاده و یا در جهت شناسایی شخصیتهای مردهی داستان برای مخاطب است و حضور دانای کل در دیالوگها و حدیث نفس شخصیتها به تکثر صدا میرسد.
در خانه ادریسیها، شخصیتهای اصلی و فرعی در هم تنیده و حضور زیاد شخصیتها و پرداختن به جزییات زندگی آنها، یکی از ویژگیهایی است که نویسنده از آن بهره گرفته است، تا کاراکترهای ساکن اصلی خانه را، برجستهتر از بقیه پرداخت کند و به پارادایم نمایی، در اندیشههایی که از دیالوگها بروز کرده، استعلای شخصیتها را در طول داستان نشان بدهد.
غزاله با واقعنویسی، شیوهی انتقادی خود را از نظامهای طبقاتی، فقر اقتصادی و فرهنگی و دیکتاتوری ارعاب زنان، در میان طبقهی اشراف و هم تهیدست را با تقابل گفتگوها تبیین میکند و پلی فونی مرکزی در داستان را، به سمت نقد وضعیت میکشاند.
فلاش بکها، قابلیت از سرگیری روایت را دارند و نویسنده با استفادهی مکرر از آن در شناساندن شخصیت رعنا، رکسانا و رحیلا را که مثلث مکمل یک نفرند، تشریح مینماید که در بازنمایی کاراکتر یک زن که هر کدام تکهای از نویسنده را درخود دارد، موفق عمل کرده است.
مهمترین ویژگی آثار رئالیستی آن است که، انسان را به عنوان موجودی اجتماعی مطرح میکند و ریشه همه رفتارهای نیک و بد او را در اجتماع جستوجو میکند.
اما هرچند خانه ادریسیها، بازنمایی واقعی سلسله رویدادهایی است که بعد از انقلاب بولشویکها در یک خانهی اشرافی داستان شده، اما جنبهی فردی و روانی و انتخابهای تک تک آنها به زعم رفتار اجتماعی کاملاً شخصی است و نویسنده با روندی دیپلماتیک، سیر ایدولوژی نظام سوسیالیستی و تاثیرات اجتماعی انقلاب را در رفتارهای نظام، دولت، مردم و تغییر آرمانهای آن را با تعبیر تودهها، در دیالوگهای بین کاراکترها، تبیین میکند و بورژوازی، فئودالیسم و تبعات منتج از انقلاب کارگرها، کارکردی داستانی پیدا میکنند، تا تغییرات شخصیتی و استحالهی لقا و وهاب و خانم ادریسی و یاور، پشتوانهی موجهای بیابد.
کنش روایی خانه ادریسیها، به کارکرد دیالوگها بستگی معنایی دارد. واقعیتهای لفاظی شده، آن طور که بر شخصیتها اثر میگذارد، درک میشود.
اما سویه ی منتج از مکالمهی دو شخصیت و توصیف رفتار آنها «دیدگاه» را می سازد. در واقع آن منِ روایتگر در داستان، سوبژه یا راوی کنش ارتباط گفتاری، نیست و صرفا با کارکرد «من» در داستان، نقش دانای کل را به عهده گرفته و با ضمیر «من» در گفتگو عینیت یافته است.
در خانهی ادریسیها، تکرر اسمها و شخصیتها اندیشه توالی ممتد خطی را، از وضعیت روایی داستان پاره می کند. زیرا هر نام، تحت گزارهی منشی متفاوت، کارکردی مستقل در داستان دارند و دچار تعینپذیری و رفتار می شوند.
هرچند زنان و مردان داستان، گذر از موقعیت انقلاب و تاثیرات آن را، به زعم رنجهایی که طبقه اجتماعی برآنها تحمیل کرده، با دیالوگها اشکار میکنند و سویه اصلی داستان را، شکل میدهند، اما همه در خدمت یک هدف و آنهم ترسیم خط فکری نویسنده، در فرایند نظام های معیوب و فقر و استبداد است که با ادبیات و نثر خاص غزاله، به شکلی مستقل، تبیین میشوند.
داستان خانه ادریسیها، داستانی آرمانی است که با وضعیتی پایدار شروع میشود «بروز آشفتگی در هیچ خانهای ناگهانی نیست، بین شکاف چوبها، تای ملافهها، درز دریچهها و چین پردهها غبار نرمی مینشیند، به انتظار بادی که از دری گشوده به خانه راه بیابد و اجزاء پراکندگی را از کمینگاه آزاد کند. در خانهی ادریسیها زندگی به روال همیشه بود…»
تطابقی نشانهمند با رمان آنا کارنینا دارد. «همهٔ خانوادههای خوشبخت بههم شبیهاند؛ اما تیرهبختی یک خانواده بدبخت مخصوص به خود اوست. در خانه ابلونسکی همه چیز وارونه شده بود.»
نثر غزاله و شیوهی نمایشی ارتباط شخصیتها و دیالوگ و عناصر بصری خانه ادریسیها با تطابق نظام حکومتی که تفوق یافته و بر کشور و نتیجتاً برخانه حاکم است، به ادبیات روسیه نزدیک است.
و غزاله موقعیت متن را طوری نگاشتهاست که در هربار خوانش مخاطب به فضا و زمان داستان برمیگردد اما ذهنیت شخصیتها بهروزاست و قدیمی نمینماید.
از منظر جامعهشناختی
عشقآباد در سال ۱۸۱۸ تنها روستای کوچک جهت استراحت کاروانیان جاده ابریشم بوده که در نزدیکی شهر باستانی نسا قرار داشتهاست. شهر نِسا که در زمانی پایتخت اشکانیان بوده که در حمله مغول کاملاً ویران شده است. در سال ۱۹۲۴ عشقآباد رسماً پایتخت ترکمنستان شوروی شد.
انتخاب عشق آباد، شهری با پیشینهی تاریخی از دوران اشکانیان و پیوست مرزی بین ایران و روسیه که تحت تاثیر دو فرهنگ و هم چنین در سیطرهی سیاسی شوروی سوسیالیستی بوده، عطف انتخابی موجه برای مکان داستان به نظر می رسد.
خانه ادریسیها، وضعیت خانوادههایی را به تصویر میکشد که در استقرار هویت و شاخصههای اجدادی به اصولی نظام گرا معتقدند و چارچوبها و قیودی را ضمن نگاه اشرافی بر تودههای عوام ، بر دست و پای خویش بسته اند. فسیلهایی زنده که در تارک بنیانها و اصولی که خود بافتهاند از لذت و زندگی معمولی محروماند.
جشنها، میهمانیها، لباسهای فاخر و سفرهها همه پیلهی وهمی رنگیاند که صاحبان آنها را با خطوط قرمزی از عوام جدا میکند و خوشبختی و لذت، مولفهای است که معنای خود را در فقر هویت، با استرداد لباسها و خانه و ثروت از دست میدهد.
غزاله، نظام سوسیالیستی تفوق یافته بر نظام سرمایه داری را، در تقابل منشهای رفتاری شخصیتهای اصلی خانه ادریسیها قرار میدهد و به زعم گرفتن هویت اشرافی از آنها، تک تک آنها را از فردیت خود گرفته به وسط اجتماع حقیقی عوام، پرت میکند تا بحران خودیافتگی را در تکامل شخصیتها موجه سازد.
انقلاب کارگری سویهی عدالتخواهی را در باور قشرها و طبقات اجتماعی پایین تهییج کرد، تا برای برابری و آزادی، از فردیت خود چشم بپوشند. اساس مارکسیسم، آن طور که در «مانیفست کمونیست» (نوشته مارکس و انگلس) بیان شدهاست، بر این باور استوار است که تاریخ جوامع، تا کنون، تاریخ مبارزه طبقاتی بودهاست و در دنیای حاضر، دو طبقهٔ بورژوازی و پرولتاریا وجود دارند و کشمکشهای این دو، تاریخ را رقم خواهد زد.
تئوری انقلاب این بود که «واژگونی نظام سرمایهداری از طریق انقلاب کارگران و لغو مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و لغو کار مزدی و ایجاد جامعهای بیطبقه با مردمی آزاد و برابر و در نتیجه، پایان «ازخودبیگانگی انسان» است.»
در خانه ادریسیها، ما تئوری و خط مشی این نظام را در کنشها و دیالوگهای افرادی که به اسم قهرمان وارد خانه ادریسیها شدهاند، میشناسیم هرچند کلمه قهرمان با واژه رفیق – در نظامهای کمونیستی – آشنا زدایی شده است. شوکت و برزو به مثابهی این ایدئولوژی هستند. و در طول کتاب تقابل وهاب که نمادی از مالیخولیا و احساس و رومانس است با پرولتاریایی که شوکت نمایندهی آن است و با لباس زرد با نشانهایی که بر سینه آویخته، خواندنی است.
«شوکت به بازوی او مشت زد: ای بیعرضهی تن لش تا سرسوزنی محبت و ترحم نسبت به تو در دلم پیدا میشود، فوراً جفتک میپرانی (گوش وهاب را گرفت) پس چرا زندهای؟ احمق تو را فرستادند هندوستان، با پول ملت بدبخت، تا چیزی یاد بگیری و به مردمت خدمت کنی!» ص۲۴۴
جلد دوم کتاب فصل شناخت شخصیتهای فرعی است که با جادوی شخصیت فرعی یونس به خواننده بازشناسانده میشوند. این پرداخت جزبه جز شخصیتهایی که وارد خانه ادریسیها شدند ترفند غزاله برای بازنمایی وضعیت اجتماعی است که دستخوش تغییرات و زمینه ساز انقلابهای مردمی است که بعد از دستیابی اساس انقلاب و ماهیت آن از خدمت به توده و مرامنامهی وجودی خود تهی میشود.
از منظر شخصیتشناسی و روانشناختی
در خانه ادریسی به شخصیتهای زن و مرد به یک اندازه پرداخته است.
قهرمان قباد واقعیت بیرونی آرمانخواهی است که بدل به استعاره شده و اسطوره گی وضعیت فعلی است که از حضور واقعی او صرف نظر میکند.
فراموش میشود و کسی برایش تره هم خورد نمیکند. اما در وضعیت شکست آرمانها و شعار، به مثابهی پرچمی افراشته در کوه که توصیفی استعاری دارد دوباره برپا میشود.
«قهرمان قباد بر غبار میز انگشت کشید: جرأت به خرج دادهاند، چرا میخواندند؟ باز به من امید بستهاند؟ در بیراهه پا میگذارند. دست روی سینه گذاشت از آتش اینجا و کوه، یک مشت خاکستر به جا مانده. کاری به کار مردم ندارم، با عشق به آنها عمر تلف کردم…»
خانم ادریسی بازماندهی نسلی است که بلندپروازیها و عزت نفس زنان را کشتهاند. لوبا دخترعموی وی را با گلها در اتاقی زنده به گور میکنند و زنان خانه این وضعیت را پذیرفتهاند، تا عشق را در نهاد و ضمیر سرخورده به زعم لباسها جواهرات و و… و… و فروخورند.
رعنا، زنی که این وضعیت را برنتابیده، مقهور اجتماع و خانواده و حتی فرزند خویش است تا در نشانهها و وضعیت نمایی رکسانا، تطابق روح آزادمنش وی با رحیلا که سمبل پالودگی است باورپذیر شود.
لقا وضعیت در خود فروشکستهی زنی است که توسط خودباوری شوکت احیا میشود. وهاب شخصیتی است که غزاله با او شخصیتها را شاعرانه و فضای وهمگون داستان را با عناصری بصری رویاگون میکند.
«اصلا این وسط تو کی هستی؟
چند باربگویم ، مطلقا هیچ کس.
با ما همکاری میکنی؟
من رویابینم.
زن به مؤید نگاه کرد: رویابین؟ مقصودش چیست؟
مؤید خبردار ایستاد: دیدن رویا در بیداری. این مرض بین آنها ارثی است. به عمهاش رفته است.»
شوکت، ابرزنی از جنس دیگر است که به زعم خشونت، پالودن از غبار ضعف و تردی و پوستهی شکننده زنانه را به لقا میآموزد و در تطابق ذهنی با دایهی لقا، اعتباری نوین به وی میبخشد.
جهان روانی هر شخصیت، در وضعیت استقرار وی در داستان، موقعیتی است که نویسنده سعی دارد با آن علت و معلول نظامهای معیوب اجتماعی را آشکار و واکنشهای فردی را در باور اجتماع توجیه پذیر نماید.
تعدد شخصیتها و تشریح جزبه جز هر یک میتواند اسپین افهای دیگری را بیافریند .
رکسانا و رحیلا و رعنا، هرکدام تکهای از شخصیت نویسنده و کنشهای زنی هستند که در وضعیتهای ترسیم شدهی حضورشان، تصمیماتی را گرفته یا تصمیماتی بر زندگی آنها دیکته شده است.
رکسانا، گاهی پرداختی تطابقی با زن اثیری در بوف کور را بازمینمایاند که بیشتر تجسس و تلاش نویسنده در بازنمایی یک ایهام است که بدل به استعاره ی وجودی یک زن شده است. زنی که خود را از رحیلا بودن گسسته و با آرزوی رعنا شدن تا مرز ازخودگذشتن و مرگ، پیش برده است.
غزاله با تعدد شخصیتها و تفویض منِ خود چون ابژه استعلایی در خانه ادریسیها حضوری زنده دارد.
پوله میگوید:«زندگینامهی مؤلف، اثر ادبی را توضیح نمیدهد بلکه اثر ادبی، مؤلف را توضیح میدهد».
خانه ادریسیها، رمانی است که فردیت و بازنمایی رفتار اجتماعی را در پس شعارهایی چون آزادیخواهی و عدالت به چالش میکشد و روایتهای متکثر آن، آرمانخواهی و تجلی دنیایی است که می خواهد تاریکیها را بزداید.
منابع:
ویکی پیدیا، جغرافیا، عشق آباد
مارکس و انگلس و اصل خودرهانی پرولتاریا / هال دریپر / ترجمهی سارا روستایی
انقلاب اکتبر و روشنفکران – رامین جهان بگلو
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
رویا مولاخواه عضوهیأت تحریریه چوک، دبیربخش نقد داستان جنزار، دبیربخش نقدونظر آوای پراو، مؤلف سه رمان وسه مجموعه شعر و کتاب مجموعه نقدها وتحلیلها.