Advertisement

Select Page

شکستن روز مه آلود

 

یادداشتی بر رمان لیورا نوشته فریبا صدیقیم 

 

 

آدمی هرگز قادر نیست میان مفاهیم هستی شناسانه و جهانبینی خود با داستان زندگی‌اش به یک انطباق همیشگی و دلخواه دست یابد. سرگذشت هرکس تنها یک آن با سرنوشتش فاصله دارد و انسان در لحظه، مشغول گره زدن این دو با هم است. تقاطع زمان و مکان، انسان را به سمت درک و شناختی دیگر از جهان پیرامون می‌برد. بنابراین هرچند آدمی می‌تواند در مورد احساس لحظه‌ای خود نسبت به شخص یا هر چیز خاص دیگر با شجاعت حرف بزند اما در مورد پایبندی آن هرگز نمی‌تواند تعهدی دهد. اضطراب، دودلی، شک و احساس عدم امنیت، ریشه‌ای نهادینه در ذهن بشر دارند و از این روست که پایبندی‌های بشری را غیرقابل اعتماد کرده وخود را دستآویز رنج‌های دیرینه بشر می‌کنند.

رمان “لیورا” داستان زندگی زنی است به همین نام، از کودکی تا آغاز دوران میانسالی. رمان را می‌توان اثری عاشقانه دانست که از نگاه شخصیت اصلی داستان، روایت می‌شود. جدال لیورا با مفهوم عشق در مقاطع مختلف و در مواجهه با افرادی که در زندگی او حضور پیدا می‌کنند رمان لیورا را از یک رمان درام به یک اثر تحلیلی و روانکاوانه با موضع دلبستگی مبدل می‌کند.

داستان با چند خط موازی در مقاطع زمانی مختلف پیش می‌رود. در نیمه نخست اثر، نویسنده کوشیده است از تاثیرپذیری و گره خوردن خط داستان‌ها با هم جلوگیری کند تا این گسست‌های زمانی سبب پیچیدگی خط‌های داستانی برای مخاطب نشود اما در نیمه دوم با روشن شدن مسیر هر خط ، اتفاق‌های این مقاطعِ زمانی را بهم گره می‌زند تا رمان علاوه بر روان بودن به یکپارچگی در خلق قصه نیز برسد.

شخصیت لیورا در مرحله کودکی با مجموعه اتفاق‌هایی که اطراف او رخ می‌دهد شکل نوستالژیکی به رمان می‌دهد. در ذهن کودکانه او رفتارهای شخصیت‌های دیگر همچون مادربزرگ، پدر، تامار، مادر و دیگران هر یک بصورت جداگانه مورد بررسی قرار می‌گیرند. تمرکز نویسنده بر شخصیت‌ها نه بر اساس شرح و توصیف مستقیم بلکه بیشتر با خلق تصاویری از نشانه‌های رفتاری صورت گرفته است که این رویکرد در کنار جذابیت‌های متنی به خواننده قدرت برقراری ارتباط قوی‌تری با شخصیت‌های داستان می‌دهد. لیورایِ کودک نه تنها در خانواده فرد تاثیرگذاری نیست بلکه به شدت تحت شرایط و اتفاق‌هایی که رخ می‌دهد دچار چالش‌های عاطفی می‌شود. لیورا در خانواده ای یهودی متولد شده است و رفتارهای دینی و محدودیت‌های اجتماعی تحمیلی برای یهودیان در رفتارها و تصمیم‌گیری‌های اعضای خانواده از لیورا فردی محتاط و به شدت آسیب‌پذیرمی‌سازد. لیورا در ابتدای جوانی که هم‌زمان با سال‌های نخست انقلاب ایران است جذب گروه‌های عقیدتی می‌شود. تلاش‌های مخفیانه او در این زمینه تحت تاثیر رابطه‌ای ناپایدار با همایون قرار می‌گیرد. سیاست و عشق برای لیورا در هم گره می‌خورد و پس از رفتن همایون تلاش‌های لیورا برای باقی ماندن در جمع گروه کم‌رنگ و پس از مدتی این شعله در او بصورت موقت خاموش می‌شود. شخصیت لیورا به خاطر اتفاق‌هایی که در دوران کودکی او افتاده است به شدت مضطرب است. عدم توانایی در تصمیم گیری‌های قاطع از او شخصیتی می‌سازد که همیشه در شک و استرس ناشی از تصمیم اشتباه به سر می‌برد. رمان بصورت غیرمستقیم، با نگاهی روانکاوانه و از دید لیورا به این مساله ورود می‌کند و با بسط آن به زندگی زناشویی لیورا با کیان، تلاش می‌کند این شرایط عاطفی را مورد تحلیل قرار دهد. بدین شکل همان‌گونه که در ابتدای رمان خواننده با این میزان شک و استرس دچار سردرگمی می‌شود در ادامه با روشن شدن زوایای زندگی لیورا، می‌تواند با او همذات پنداری کند و خاستگاه رفتارهای او را بخوبی شناسایی نماید. لیورا، هر زمان نیاز به تصمیم گیری دارد به گذشته خودش بر می‌گردد، در حیاط خانه قدیمی قدم می‌زند، عشقش به همایون را به یاد می‌آورد، ترس‌هایی که هنگام فعالیت‌های سیاسی داشته است را دوباره حس می‌کند و به کیان فکر می‌کند که چگونه به پشتوانه او مبدل شده است. پشتوانه‌ای که در مقطع زمانی حال دچار تزلزل شده است. در خط داستانی ای که در زمان حال می‌گذرد، لیورا پس از هفده سال به کیان شک می‌کند، بوی خیانت را حس می‌کند و بار دیگر به یاد همایون می‌افتد. همایونی که اینک بار دیگر همچون تنها نمادی از سرخوشی جوانی او عینیت یافته است.

بنابراین لیورا در روند دراماتیک داستان خود موفق می‌شود تحلیلی روانکاوانه از شخصیتی ارائه دهد که مثل هر فرد دیگر ویژگی‌های منحصر به فرد خودش را دارد.

زبان رمان “لیورا” روان است و تکنیک‌های زبانی و روایی هرگز به سمت پیچیدگی نمی‌روند. هرچند نویسنده با انتخاب خودخواسته‌یِ این روش از اثر خود، توانایی جذابیت‌های یک رمان پرکشش را گرفته است اما تسلط او بر شیوه روایی شاعرانه که به ذات شاعرگونه نویسنده بر می‌گردد جایگزینی بوده است تا متن به سادگی مفرط دچار نشود. بدین گونه رمان “لیورا” پروست وار به تصویرسازی در ذهن مخاطب می‌پردازد و در ذهن لیورا به عنوان راوی، با تحلیل خرده اتفاق‌ها و رفتارهایی که از شخصیت‌ها سر می‌زند، همچون النا فرانته در رمان‌هایش چارچوبی را برای مخاطب ترسیم می‌کند که این شگرد به رمان کمک شایانی کرده است تا بتواند از تبدیل شدن به یک درام عاشقانه معمولی جلوگیری کند و به هدف نویسنده که تحلیل رفتاری و ذهنی راوی است بپردازد.

شخصیت پردازی در رمان “لیورا” به سبب دقت در جزییات رفتار شخصیتهای آن از ویژگی های بارز کتاب است. هر یک از شخصیتها جایگاه کاملا مشخصی دارند و در پیچ و خم داستان نقش معینی را بازی می کنند. انتخاب تعداد شخصیتهای محدود و جداسازی آنها در چند مقطع زمانی جدا از هم سبب شده است نویسنده در یک ساختار مناسب خواننده را با هر یک از کاراکترها را آشنا کند. این روش برای تسلط پیدا کردن در پرداخت شخصیتها، بی شک عامدانه و هدفمند پی ریزی شده است چرا که دقیقا با همین قواعد گفته شده، این تکنیک در رمان دیگری از این نویسنده نیز به نام “من در پرانتز” مورد استفاده قرار گرفته است.

رمان “لیورا” کنش و واکنش انسان در مواجه با عشق و بیشتر از آن هنگام از دست رفتن عشق را به چالش می‌کشد و موشکافی می‌کند. خاطرات گذشته را بازسازی می‌کند و به خواننده می‌فهماند که زندگی انسان همچنان که در مسیر سرنوشت خود پیش می‌رود در سرگذشت او نیز جریان دارد. روح و ذهن آدمی سیال است، هم‌چنان که یک گام بسوی آینده بر می‌دارد، گام دیگرش تعریفی از گذشته اوست. لیورا در می‌یابد که احساس آدمی پایدار نیست، هرچند مفاهیم معنای ثابت خود را دارند اما انطباق این مفاهیم بر سرتاسر زندگی ما ممکن نیست چرا که هر لحظه با آگاهی بیشتر، احساس و درک ما از این مفاهیم شکل دیگری به خود می‌گیرد، آنچه اینک به آن عشق می‌ورزیم ممکن است در آینده تعریف دیگری برای ما داشته باشد و عشق خودش را در جای دیگری که انتظارش را نداریم، متجلی کند.

 

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان «ویژه‌نامه‌ی پیوست شهرگان»

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights